داستان ۸۰۰ ساله یک صلوات با عطر ناب

۱۳۹۸/۰۲/۲۲ ۰۹:۰۳ چاپ کد خبر: 105426
به گزارش لنگرخبر، نام گلاب که می آید ذهنت سوار درشکه خیال می شود و گز می کند تا کاشان. احتمالاً یاد گلاب شویی خانه خدا با گلاب ناب ایرانی هم می افتد. دلت می رود پیش کشاورزانی که خدا خدا می کنند امسال این توفیق سهم گلستان آن ها باشد. مشامت تیز می شود؛ بوی گلاب می گیرد. محصولی کاملاً طبیعی از گیاهی خوش رایحه که پای ثابت بزم شادی و عزای ماست. احتمالاً ذوق شعرخوانی ات هم گل می کند و یادی از مولانا که: «چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب/ بوی گل را از که یابیم؟ از گلاب.»

جفاست اما، اگر گل و گلاب را ببینیم و دستانی که سال هاست بوی گلاب می دهند را نشناسیم. پیرمردانی که ریش هایشان در گلاب گیری سپید شده نه آسیاب. گلاب علاوه بر کاشان در برخی شهرهای 12 استان کشور تهیه می شود که شاید نام «میمند» استان فارس برایمان آشنا باشد. از کاشان هم بیشتر، قمصر با گلابش معروف است.

اما این روزها «حسنارود» هم ازنظر کیفیتِ طعم و عطر گلاب و رونق کارگاه های گلاب گیری، حرف ها برای گفتن دارد. اگر قرار باشد ادای دین کنیم و سراغ دست هایی برویم که سال هاست بوی گلاب می دهند و گلاب گیری می کنند باید رفت سراغ حاج «ذبیح الله فرجی» که با پسرانش یک کارگاه های صنعتی- سنتی گلاب گیری دارد. کشاورز نمونه که سال ها عضو شورای روستا بوده، فرزندانش تحصیل کرده اند و حالا مایهٔ افتخار او و آبادی.

اوج عطر گل؛ بین الطلوعین

یک استکان چای خوش عطر و دم کشیده جلویت می گذارد. طعم ملیح، ملایم و کمی گس گلاب، دیشلمه را چند برابر خوش نوش تر کرده است. حرف از فوت کوزه گری گلاب گیری شروع می شود. فرق بین استادکار و شاگرد. جوانی و خامی و بینش پیر و خامی جوان. ما دیر رسیده ایم؛ صلاة ظهر که گل های محمدی سرِشاخه خودشان را به خواب زده اند و دوباره غنچه کرده اند. حاجی می گوید: «گل محمدی صبح می شکفد تا تندی آفتاب ببیند، خودش را جمع وجور و غنچه می کند. گل محمدی را باید صبح زود چید. دیردیر باید کار تا آفتاب تندوتیز نشده، تمام شود. بهترین گلاب هم برای گل هایی است که بین الطلوعین چیده شود، عطری که گل این وقت دارد واقعاً سرمستت می کند. شب هم به درد چیدن گل نمی خورد. وقت آرام و قرار گل است، درست نیست هرچه باشد آن هم جاندار است. دیدی عرفا می گویند هیچ وقتی برکت بین الطلوعین را ندارد؟ حکایت گل های محمدی هم همان است. برکت و عطرشان مال همین ساعت است.»

«احمد»، پسر حاج ذبیح الله است و برخلاف بقیه برادرها، پیشه پدر را برگزیده: کشاورزی. او می گوید: «ما گلاب را خوب تهیه می کنیم نه اینکه بخواهم از کارمان تعریف کنم. شرع به ما دستور داده در کارمان خالص باشیم. حالا گلاب ما می خواهد به دست یک آدم ثروتمند برسد یا یک فرد معمولی یا نیازمند. عطر گلاب ما باید در مشام همه یکسان باشد. بااین حال باید یک جا فرق گذاشت و می گذاریم؛ گلابی که توفیق دارد روانه غبارروبی اماکن مقدس شود. این گلاب از اعلاترین گل های چیده شده در بین الطلوعین با دقت، سلام وصلوات بیشتری تهیه می شود.»

دست واسطه و دلال، کوتاه!

گلاب گیری، شغل غالب اهالی روستاهای کاشان و حسنارود است. می توان گفت این جا شغل است که مردم را انتخاب کرده است. حرف های احمد آقا چاشنی توضیح این موضوع می شود: « شاید به این دلیل که کاشتن گل محمدی زحمت کمتری دارد. آب کمتری مصرف می کند و درآمد بیشتری دارد. البته اینجا مردم مشغول کشاورزی و دامداری هم هستند. بااین حال نیمه اول سال، بیشتر مردم این جا شغل شان گلاب گیری است. البته سال قبل زعفران کاری را هم امتحان کردیم و طبق ارزیابی های کیفی که انجام شد، زعفران ما شانه زد به زعفران «قائنات».

خلاصه که اینجا حسنارودی ها بیکار نمی نشینند. سیب زمینی، جو، گندم و صیفی جات  می کارند. دامداری شان هم با نگه داری گاو، گوسفند و بز می گردد. کشاورزان با  یکی، دو کارخانه این حوالی هم همکاری دارند، اصلاً بودن کارخانه ها یعنی اینکه گلاب ما زیاد است و کیفیت دارد.»

او خبر خوبی هم می دهد: «خوشبختانه شغل ما تنها شغلی است که خیلی دست واسطه ها بازنیست. خودمان گل محمدی می کاریم، گلاب می گیریم و اگر لازم باشد به کارخانه هم می دهیم. اگر واسطه ای هم در کار باشد بعد از کارخانه است. درباره محصولات کشاورزی دیگر اما سود اصلی در جیب واسطه هاست.»

شانس من؛ همسر سادات من

«ذبیح الله فرجی» 78 سال دارد و پدری است که از عهده سفره ای شلوغ برآمده و حالا روسفید است که فرزندانش او را روسفید کرده اند: «خدا را شکر! یک روز بچه هایم دور این سفره بودند و حالا نوه ها، عروس ها و دامادها رونق آن شده اند. زندگی بارها خواست من را لنگ بگذارد اما من لنگر دلم را در اعتماد و توکل به خدا انداختم؛ به مو رسیده اما او نگذاشته پاره شود. شاید اینکه شکر خدا اولادهایم، روسفیدم کرده اند، برکت نان حلالی است که سر سفره آوردم. شاید کم بود و سخت به دست می آمد اما به لطف همسر ساداتم و کدبانوگری اش کفاف زندگی مان را می داد.» احترام همسر ساداتش را طوری دارد که می گوید: «یکی از شانس های بزرگم این بوده که خدا به من توفیق داده و شریک زندگی ام سید اولاد پیغمبر(ص) است. زن قانع و مهربانی است. بچه هایم را خوب تربیت کرده، برای کمک به خرج خانه حتی قالیبافی کرده است.»

اعصابمان با گلاب آرام است

حاج ذبیح الله از فرزندانش می گوید: «4 پسر دارم و 3 دختر. پسرهایم تحصیل کرده و موفق اند. یکی از پسرها پزشک دندان ساز و خانه اش همین خانه چسبیده به کارگاه گلاب گیری است. احمد جان هم که مثل خودم کشاورز است. نان کشاورز حلال است چون زحمت، زیاد دارد. کار با بیل و خاک، دستانت را زبر و زمخت می کند و تندی آفتاب در تابستان و سوز دشت و کوهستان در زمستان، سختی کار را برایت چند برابر. دلم روشن است، بچه های او هم خوب بار می آیند و قدر زحمت های پدرشان را می دانند.» پدر راست می گوید. پسرش احمد با کار عجین شده؛ مردی که با نشستن بیگانه است. تمام مدت گفتگوی ما حتی یک ثانیه هم نمی نشیند و مدام در حال کار کردن است. لبخند می زند و می گوید: «کار جوهر بدن مرد است. شاید یک دلیلش هم این است که ما مدام بین گل ها می چرخیم و عطر گلاب به ما می خورد. این بوی خوش برکت زندگی ما شده، اعصاب ما را آرام و شادابمان می کند. به نظرم هرکسی غم و غصه دارد دست کم این ایام بیاید اینجا و اوقات تلخش را با این بوی خوش شیرین کند.» قدیم ندیم ها در مراسم ختم و عزا گلاب می ریختند کف دست مهمان ها و صاحب عزا. چون آرامش بخش و تسکین دهنده خُلق است. عادت های خوبی که این روزها خبری از آن ها نیست.

800 سال صلوات با گلاب ناب

احمد می گوید: «اینجا وقتی می خواهند بروند توی گلستان و گل بچینند، با صلوات می روند.» می پرسم: گلاب گیری چقدر قدمت دارد؟ می گوید: «یک بار در یک مراسمی گفتند حدود 800 سال.»

حاج ذبیح الله به فکر فرو می رود. دستی به محاسن کوتاه و سپیدش می کشد و می گوید: «به به! چه از این بهتر. یعنی 800 سال است که به بهانه این گل ها، کاشانی ها بیشتر صلوات می فرستند؟!» این حرف را که می زند انگار چهره اش 10 سال، جوان تر می شود ازبس که ذوق می کند و خون زیرپوستش می دود. دلش بیشتر با گلاب سنتی موافق است. اما معتقد است مخازن تقطیر صنعتی هم که 20، 25 سالی است استفاده می شوند هم نتیجه کارشان خوب است: «حال و هوای دیگ های مسی چیز دیگری است. اما ظرفیت این دیگ ها محدود است. بعضی ها باغ گل دارند اما این وسایل را ندارد. گل محمدی هم اگر چیده شد و ماند، خراب می شود. این طوری هم کار خودمان را انجام می دهیم، هم آن هایی که به این امکانات نیاز دارند.»

ماجرای شیرین گل غلتانی

ماجرای گل غلتانی هم از آن ماجراهای جالب است. نوزاد را در یک پارچه سفید بزرگ می گذارند، روی آن گل می ریزند و بین گل، تاب می دهند. حس قشنگی است؛ گهواره ای از گل، سپید و صورتی. احمد آقا درباره دلیل این کار می گوید: «این بهترین و طبیعی ترین راه برای واکسینه کردن بچه ها در برابر حساسیت به گل و حساسیت فصل بهار است. این فقط یک برنامه نمایشی و صرفاً قشنگ نیست. آن هایی که کشت و کارشان گل محمدی، انواع گل و داروهای گیاهی است اگر این کار را در دوره نوزادی انجام ندهند، روزگارشان می شود مثل حال من در فصل گل چینی.عطسه، اشک و آبریزش بینی. این فقط و فقط به دلیل عطر قوی گل محمدی است که در گلستان می پیچد و گرده های گل. گل غلتانی سن خاصی دارد اگر در آن ایام انجام نشود، دیگر فایده ندارد. برای همین من اولین کاری که کردم این بود که این کار را برای پسرم محمدحسین انجام دهم. این کار آن قدر فایده دارد که چند سال است اتوبوس، اتوبوس مسافر از شهرهای دیگر می آیند، اینجا تا این کار را برای فرزندانشان انجام دهیم.»

20 هکتار عطر بهشتی

کافی است بهار باشد، اردیبهشت و تو پا بگذاری به روستایی که حاج ذبیح الله و پسرانش آنجا زندگی می کنند، بوی بوقناق و گل محمدی است که مشامت را می نوازد و هوش ازسرت می پراند. دلت می خواهد همان جا در آستانه روستا بایستی و فقط بو بکشی و مشام پرکنی. اهالی به دیدن این حال گردشگران و غریبه ها کاملاً آشنایند و عادت کرده اند. این عطر بهشتیِ 20 هکتار زمین کشاورزی و گل محمدی است که سهم حاج ذبیح الله یک هکتار گلستان است: «این زمین ها قبلاً دست چند ارباب بوده و سودش توی جیب آن ها می رفته اما بعد از انقلاب، وضع مالی اهالی روستا بهتر از قبل شده، زمین ها از حالت ارباب-رعیتی خارج شده و اهالی روستا توانسته اند، هرکدام یک یا چندتکه زمین بخرند.» حاج ذبیح الله لبخند می زند و می گوید: «ما وقتی از روستا دوریم دلمان برای این بوی خوش تنگ می شود. 2 پسرم در تهران خانه وزندگی خوبی دارند. به من اما حق بده، دلم نیاید برای دل کندن. کجا بروم که این بوی خوش از هوایش بیاید؟» بعد تذکری پدرانه و از سر دلسوزی  می دهد: «دخترم ما اینجا غریبه ای نمی بینیم. مسافران ایرانی که جای خود حتی گردشگران خارجی هم برای من عین آشنا هستند؛ هیچ فرقی نمی کند.»

از سفره برکت و رحمت گلاب می گوید. شیشه هایی که با اشک، دعا و توسل از خالص ترین و ناب ترین گلاب ها پر می شود: «قربان اشک عزاداران امام حسین(ع). بهترین سهم گلاب ما مخصوص محرم است و رایگان. گلاب ما به عراق هم می رود. به دست زائران پیاده ای می رسد که از گوشه گوشه جهان، خودشان را به پیاده روی اربعین می رسانند با آن شربت تهیه می کنند، حلوا، فرنی، شله زرد و بعضی هم با سلام وصلوات کف دست زائران می ریزند یا روی سر مسافران می پاشند.»

عطر خوش رازیانه در کاشان

پیرمرد خوشنام حسنارود از دیگ های صنعتی تقطیر می گوید: « این حوالی فقط 20 درصد مردم دیگ تقطیر دارند.  قبلاً فقط 2 دیگ مسی داشتند. مثلاً روزی یک کیلو گل می آوردند، فرصت می شد گلاب همان را بگیرند. گل محمدی ذره ای دورریز ندارد. گل را درسته توی دیگ می اندازند.  بعدش هم یا کود می شود، یا خوراک حیوانات یا حتی می توان از آن مربا تهیه کرد.»

پیرمرد :«اِی، یادش بخیر!» ی می گوید و می رود به سال های دور. وقتی دیگ مسی آقا حسین پهلوان زاده را خریدند. روزهایی که خوراک و خرج آتش زیر دیگ های مسی، هیزم بود. کنده های چوب طوری زیر دیگ می نشستند که آرام، آرام بسوزند. حاج ذبیح الله فرجی می گوید: «گل توی آن دیگ های مسی باید 8 ساعت آتش ملایم می دید تا گلاب ناب بدهد. دستگاه تقطیر 5 ساعته گلاب می دهد. این برای آن هایی که زمین های بزرگ و بار گل محمدی زیاد دارند یا می خواهند گل بقیه را گلاب کنند، مناسب است. اما در این کارگاه گلاب گیری، شعله گاز دستگاه های تقطیر را طوری تنظیم می کنیم که همان 8 ساعت طول بکشد تا گلاب و عرقیات گیاهی مرغوب تری به دست بیاید به قول معروف عرق مایه دار.» به جز گل و گلاب بوی خوش دیگری هم می آید. اگر شامه ات قبلاً به بوی خوش رازیانه تر شده باشد، چشمت در کارگاه گلاب گیری دنبال کیسه های رازیانه می گردد. حاجی در انباری را باز می کند. سوله نسبتاً بزرگ که پر از گونی های بوقناق، کاسنی، رازیانه، نعناع و بیدمشک است: «فصلی که خبری از گل نیست، گرفتن عرقیات از این گیاهان رواج دارد.»

پیرمرد به دم ودستگاهی که دارد، نگاه می کند. چشم می چرخاند و خدایا شکری می گوید که به کمک پسرها حالا سر پیری عزت و آبرویی دارد. وقتی از حاجی درباره حاج فرجی بزرگ؛ پدرش می پرسی، چشم های سرخ، لب هایی که می لرزند و صورتی که به پهنا خیس می شود، زودتر پاسخت را می دهند تا صدایش. مثل کودکی 8 ساله و پدر ازدست داده، گریه می کند و به زحمت می گوید: «آخ علی باباجان، باباجان...»  بعد که کمی آرام تر می شود، درباره علی بابایش می گوید: «کسی که پدر ندارد، هیچی ندارد. توی این عالم اگر بگردی بالاخره همه چیز پیدا می شود الّا پدر و مادر. پدرم، مرد زحمت کشی بود اما دست و بالش تنگ بود. بااین حال برای ما خوب پدری کرد. من هم سعی کردم مثل خودش باشم با او. »

شیشه های گلاب رایگان و آبروداری

بعضی کارگاه های گلاب گیری، عادت های مخصوص خودشان را دارند، مثلاً اولین شیشه گلابی که تهیه می شود، سهم امامزاده، سادات یا شستشوی مزار یک شهید است. کارگاه حاج ذبیح الله اما رسم دیگری دارد و همه سهم دارند: «اولین شیشه گلاب ما سهم کسی است که آن لحظه اینجا باشد. چه گردشگر خارجی باشد، ایرانی یا اهالی روستا. آن شیشه گلاب با مزد یک لبخند یا صلوات هدیه می شود. بعضی هم دوست دارند کمی گل یا غنچه گل سرخ با خودشان ببرند که هیچ دریغ نداریم.» حاجی به شیشه های گلاب رایگانش هم معروف است و می گوید: «خیلی ها دوست دارند خودشان را برسانند اینجا، گلاب گیری ببینند اما وضع مالی خوبی ندارند. پولشان انقدری کفاف می دهد که سوار اتوبوس شوند. خوردوخوراک مختصری با خودشان از خانه بیاورند تا برسند اینجا. من بارها مسافرانی را دیده ام که خرید یک شیشه گلاب هم برایشان راحت نبوده و باید چرتکه بالا و پایین می انداختند. همین که همت دارند و می آیند، دلگرمی ماست. به یک بهانه که به عزت نفسشان برنخورد، یک یا چند شیشه گلاب رایگان به آن ها می دهیم. مثلاً بهانه می کنم آقا یا خانم شما بیایید گل توی دیگ بریزد و کمک کنید بعد به این بهانه که به ما کمک کردند گلاب هدیه می گیرند. من خودم در سختی بزرگ شدم. چهره هایی که باسیلی سرخ نگه داشته می شود و آبروداری می کند را خوب تشخیص می دهم حتی اگر طوری لباس پوشیده باشند که به چشم نیاید.»

یکی می بخشم، خدا دوتا می دهد

پیرمرد گلاب گیر کاشانی هرچه باشد کشاورز است و حاصل دسترنج او و پسرش، شیشه های گلابی است که باید بفروشند. بخشیدن بطری های گلابی که تعدادشان کم هم نیست، در نگاه کسی که از دور به ماجرا  نگاه و محاسبه می کند، ضرر است. او اما می گوید: «من، یکی می بخشم خدا دو برابر جایش را پر می کند.» خودم را می گذارم جای یک نوجوان دهه هشتادی یا کودک دهه نودی که کمتر شانس این را داشته که با کاسبان مکاسب خوانده و بخشش های این چنینی دمخور باشد و مثل آن ها ناباورانه و از سر از محاسبات می گویم: «یعنی 2 شیشه گلاب جایش می آید؟ بار گلابتان بیشتر می شود؟! این با حساب وکتاب نمی خواند که.» حاج ذبیح الله لبخند می زند و می گوید: «پدرم دستش تنگ بود اما در همان حال بخشنده بود. ما 2 بز داشتیم، یک بار نذر کرد اگر بچه این بزها نر باشد نذر عباسعلی می کند. منظورش نخل گردانی روز تاسوعا برای حضرت ابوالفضل (ع) است که اینجا به نام عباسعلی معروف تر است. آن سال، بزمان سه قلو زایید. یکی نذر دستگاه امام حسین(ع) بود و دوتای دیگر برای خودمان ماند؛ برکت یعنی این. یعنی مالت خرج بیماری نمی شود. خرج گرفتاری و اولاد ناصالح نمی شود. حالا هم شکر خدا مال من به اندازه کافی برکت دارد. شب هشتم هیئت عزاداری حسنارود را خرج می دهم. شب مبعث یک پسرم شام می دهد و آن یکی اربعین ناهار. اگر قرار بود، با این بخشش ها فقیر شویم که حال وروز این نبود.»

کلاه برداری با اسانس و «دوآتشه»

ذکر خیر، کارهای خیر پنهان و آشکار او را شنیده ایم. از اینکه پیر گلاب گیر دلش می خواهد امسال علاوه مبلغی که از طرف اعضای ده برای سیل زده ها ارسال شد، شیشه های گلاب و عرقیات هم به سیل زده ها برساند. دوست ندارد از کارهایی که انجام داده بگوید و می خواهد حرف را عوض کند: «این روزها که فصل گل چینی است و کارگر می گیریم باید حسابی هوای کارگر را داشت. کارگر نباید بعد از یک روز کار دست خالی برگردد و حواله امروز و فردا شود. من چه کارگر ایرانی چه افغانستانی بیاورم، هوایشان را دارم. کارگر هرروز 8 ساعت کمک زمین و مهمان ماست. حواسمان به صبحانه، چاشت و ناهارش هست.»  می پرسم: ماجرای اسانس گلاب چیست که این روزها خیلی ها به هوای آن بازارگرمی می کنند. حتی نمی گذارد، حرفمان تمام شود. پاسخ سؤالمان را با اخم می دهد: «خیانت است و هرکس استفاده کند خائن است، برکت از کار و مالش می رود. اسانس را می زنند و آب را گلاب می کنند. پناه برخدا از این حلال را حرام کردن ها. آن محصول که دیگر گلاب نیست، آبی است که بوی گلاب می دهد.» از گلاب دوآتشه می گوید که بازهم عده ای از عنوان آن برای جور دیگر جلوه دادن محصولشان استفاده می کنند. اینکه تهیه این محصول چون به صرفه نیست، تولید نمی شود مگر در موارد خاص. دلیل را هم با حساب وکتاب توضیح می دهد: «نمی گویم که در بازار اصلاً گلاب دوآتشه نداریم؛ هست ولی کم هست. برای گلاب گرفتن باید برای 30 کیلو گل محمدی، 40 لیتر آب بریزید بعد گلاب به دست می آید. گلاب دوآتشه یعنی شما وقتی گل را می ریزید ما به ازای آن به جای آب، گلاب بریزید. طعم گسی و تلخی این گلاب چند برابر گلاب عادی است و مثل گلاب معمولی خواهان ندارد. بنابراین صرفهٔ اقتصادی ندارد.»

شاکرم به نداده هایش!

بین حرف هایش مثل یک حمد و صد قل هوالله، باران شکر است که می بارد. جمله ای نیست که بگوید و نگوید شکر. دوباره همان نوجوان و کودکی می شوم که این همه شکر در مغزش نمی گنجد و پیش خود فکر می کند، چون خدا این طور هوای حاجی را داشته و حالا وضعش خوب است، شاکر شده. او اما می گوید: «داده و نداده اش را شکر. وقتی می بینم همسایه ام از من داراتر است. خانه من گلی است و خانه او ویلایی، حسادت نمی کنم. از عوض او هم خدا را شکر می کنم و می گویم: خدایی که به همسایه نعمت دادی به این همسایه اش یعنی من هم نعمت عطا کن. تازه راستش را بخواهید به همین که دارم قانعم. در قیامت هر که بامش بیش، برفش بیشتر.» تابه حال نه خودش نه دیگران یاد ندارند، نماز صبحش قضا شده باشد. بعد از نماز با سلام وصلوات وارد گلستان می شود. مزرعه را سیراب می کند و ذکر او و همه گل کاران و گلچینان فقط صلوات است چون نام این گل، محمدی است: «حالا هرکسی گلاب بخرد، حالش خوب می شود اگر بداند چه ذکرها و صلوات ها که بالای آن فرستاده شده.»

انتهای پیام/

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان