به گزارش لنگرخبر،روزنامه اطلاعات نوشت:
اخیرا اتفاقی برای نویسنده افتاد که متوجه شدم هیچ بخشنامه و دستوری بدون تغییر ساختارهای مانع و ایجاد شرایط لازم و نیازمند تحول، نافذ و مجری نخواهد بود. درواقع حکایت همان تیمسار دوره طاغوت است که آورده بود: «ما امریه صادر کردیم و فرمان ها را ابلاغ کردیم، اما ژاندارم سرجوخه به ارباب رجوع گفت: تیمسار نمی شناسم باید امشب توی بازداشتگاه باشی تا فردا ببینم سرگروهبان نظرش چطوریه…» این را طنز تلقی نکنید که عین واقعیت است و البته برای جویش راه و نیفتادن در چاه یک نکته از هزار را در این یادداشت برای مسئولان محترم قضا عرض می کنم.
وقتی متهمی به عنوان مجهول المکان تحت تعقیب قرار می گیرد، به محض رؤیت دستگیر و در معیت مأموران پلیس یا دیگر ضابطان قضایی راهی بازداشتگاه می شود. مأموران میان قاتل و قاچاقچی و سارق با بدهکار و ضامن یا کسانی که شاکی مدنی و خانوادگی دارند تمایز نمی گذارند. میان نوجوان و پیر، بیمار و مسکین و کارگر و افراد شاغل و بیکار هم تفاوتی قایل نمی شوند. طبق قوانین دهه های بیست و سی و چهل، یعنی حدود شصت هفتاد سال پیش، روزنامه رسمی و یا یکی از جراید دهات سفلی یا علیا کافیست که پس از آگهی در مرحله ای خاص حکم مجهول المکان برای فرد متشاکی صادر و دست شاکی برای جلب در محل کار یا زندگی یا بیمارستان و هرجای دیگر باز باشد و حالا که به برکت رکود و بیکاری و فقر اقتصادی، طبقه ای از افراد خوش قد و بالا و تنومند به شغل هایی مثل شرخری و نزولخواری و پول زنده کنی و ایذاء و هراس در پرونده های غیر کیفری و مالی مشغول شده اند، بلاهای غریبی بر سر مردم آبرومند نازل می شود.
طبعا بازداشتی ها از تلفن و موبایل و هرگونه تماس با خارج منع می شوند و بالسویه از قاتل تا ضامن یا کسی که دو سال پیش با همسایه یا پسرعمویش جدل مختصری داشته، همگی بدون شرط وقت، در زمانی طولانی و طاقت سوز، گاه تا هفته ها منتظر نوبت دادرسی در شعبه مربوطه می مانند. شگفت آنکه غالب این پرونده ها نیابتی است و شرخرها و گنده لاتهایی که به جای وکلا دنبال زنده کردن یک مشت پول برای ارباب هستند، یاد گرفته اند که از دورترین محاکم اقدام کنند و با باطل کردن چند تمبر قضایی و نوبت آگهی، محترمترین افراد را دست و پا بسته از سر سفره شام به اتاقی به نام بازداشتگاهی می برند که تنها یک موکت در کف آن پهن است و بیست نفر از پیر ۸۰ ساله تا نوجوان ۱۸ ساله و هر طایفه ای پهن و منتظرند…
آیا سخت است قاضی یا بازپرس و مسئول قضایی ابتدا مجهول المکان بودن متشاکی یا متهم را احراز کند و از شرایط و زمان بازداشت بپرسد و اگر تبرئه شد، امکان اعاده حیثیت و خسارت برایش باشد و در ذیل همان پرونده به باج گیری که اقدامات زشت و کذب را مرتکب شده تا فرد آبرومند و ساده ای را بترساند و تحت فشار قرار دهد، یاد بدهند که هر کاری حساب و کتابی دارد و هر خطایی کیفری… برای مثال وقتی ضامن یک سفته سه میلیون تومانی مربوط به پانزده سال قبل را برای یک نویسنده سی ساله مطبوعات به اجرا گذاشته و تحت عنوان مجهول المکان ده نفر خانه و زن و بچه را محاصره می کنند و از سر سفره می برند به بازداشتگاه مزبور، لااقل راهی برای جبران و اعاده بگذارید. بقول آن پیرمرد روستایی خطاب به وزیر سابق: از ما گفتن بود. خود دانید و مملکتتان!