به گزارش لنگرخبر، سیده ایران مهر صدرایی طی یادداشتی که آن را در اختیار تحریریه این رسانه قرار داد نوشت: در کانال روابط عمومی دانشگاه نوشته بود: "این روزهای کرونایی، مهربانی ما به یکدیگر ماسک زدن و مسافرت نرفتن و عدم تردد غیر ضروری و کمک به نیازمندان می باشد."

با خود اندیشیدم: در تهاجم کرونا ،باید مهربانانه ، شانه به شانه باهم بود و یک عرض شانه دور از هم .

دیگر خانه جای امنی نیست ،سقف ها روز به روز زیر هجوم مسافران پایین تر کشیده میشود و دیوارها بهم نزدیکتر
دیگر در اتاق ها هوایی برای نفس کشیدن نیست و از صدای بوق ماشین ها در ترافیک بیرون از خانه، حتی صدای نفس های بریده هم اتاقی، شنیده نمی شود .

پرده اتاقمان را به خیّران محل سپردیم تا از آن ماسک اهدایی بدوزند برای دوره گردهای محله که به نان شب محتاجند و زیر هیچ سقفی ،حتی کوچک ، جا ندارند.

از پنجره اتاقک به بیرون نگاه میکنیم ، ماسکهای سه لایه ، فیلتر دار و استاندارد، پشت گوش و زیر چانه ها جا گرفتند!

چه تحول بزرگی ! جوانان بجای عینک آفتابی ، روی پیشانی خود ماسک میزنند!
صد رحمت به دخترکان که بهانه ای برای مد پیدا کردند تا ماسک را بجای روبند استفاده کنند !

جالب است، آیینه ماشین ها، دیگر ماسک آویز شده و چه بیرحمانه عروسکهای جلوی آینه ها زیر ماسک مدفون گشتند ! وای چقدر خانه دلتنگ است، هوای سفر داریم ، بیرون هم از هوای سالم در مضیقه است. استشمام هوای بیرون احتیاط دارد ،باید اول خدا را صدا زد سپس مغزمان چرتکه بیاندازد که " از هوا چقدر اکسیژن برای نفس کشیدن گرفتیم و چقدر ویروس کرونا برای نفس بریدن؟"

دلم هم صحبت می خواهد، خدا کند نفسش حق باشد ، ناقل کرونا نباشد.

یادتان است، ویترین مغازه ها در خزان پاییزِ با زمینی مفروش از برگهای سرخ و زرد، چه دل انگیز بود؟!! خیلی ها میگفتند" گرچه پاییز دلتنگ است اما من پاییز را خیلی دوستت دارم" .

امروز باید از رهگذرانی که در خیابان بی هدف تردد دارند پرسید: آیا باز همان احساس را دارند؟

در مسیر عیادت های نرفته، گذرمان به مدافعان سلامت رسید همین سوال را از آنان پرسیدیم ، با دردی سنگین به ازدحام خیابان ها نظاره کردند و با هن هن نفس هایشان پاسخ دادند " خیلی وقت است برای قدم زدن به جایی نرفتیم اما در این روزها بسیاری راهشان از تفرجگاه به بستر بیماری ختم می شود و باید در بیمارستان ، دوان دوان به بسترشان برسیم .
این خود، گویای بغض بزرگی ست که هر روز خش خش برگها جایشان را به خس خس سینه ها می دهند و رنگ پاییز از زرد و نارنجی می گذرد و سیاه می شود" .

اینجا بود که می دیدم قبل از آنکه دست ها را باید شست ، دل ها را باید می شست و فراتر از گند زدایی محیط اطراف ، باید نگاه خود را نسبت به اطراف پاک کرد و تغییر داد.

اینجا بود که دریافتیم وقتی برای معاش و زندگی از اتاقک خود به بیرون می زنیم ،دیگر فرصتی برای دیدن نیست.
پس باید از آنهایی که به تماشای این روزها در خیابان دوره میزنند پرسید: آیا سطل آشغال ها زباله ی خشک برای مستمندان دارد یا تکه نانی برای سگ های ولگرد و گربه های کوچه پس کوچه ها و حتی موش های جوی و مگس های سمج؟

اینک در حمله بی امان کرونا جیب های ما خالیست، سفره هایمان کم برکت، کمتر نانی ست تا با کسی قسمت کنیم ، کاش به برکت" لا حول ولا قوه الا بالله " گشایشی گردد ، همانقدر برای شکم های بزرگ ، دور ریز سفره شان برای گنجشکها و غیره دریغ است
برای قلب بزرگ، گرفتن لقمه از دهان خود و گذاشتن به دهان کودک نیازمند، ملالی نیست .

در این روزهای کرونایی باهم همدلانه تر باشیم.

پس باهم مهربان می شویم ، سفر نمی رویم و در خیابان تردد نابجا نمی کنیم و نان مان را با دیگران قسمت میکنیم . گرچه تمام توان ما برای شکست کرونا کافی نیست، اما خدا یاری مان می کند تا توان مقابله با آن را داشته باشیم. دست در دست هم بکوشیم ، پاییز زیبای شهرمان را، سیاه به زمستان تحویل ندهیم!!!

انتهای پیام/
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان