به گزارش لنگرخبر، سیده ایران مهر صدرایی طی یادداشتی نوشت: بیاییم همه باهم ماسک بزنیم! پدرِ پیرِ شهرمان درخطر است، پدری که شناسنامه شهر ما بنام اوست.

پدری که اگرچه تک تک سلول های بدنش از ساروج لیمویی و خشت آجری رنگ است اما جان به تن دارد و روح به جسم، زنده و سرپاست و نفس می کشد.

بیاییم در روزهای نوروزی ۱۴۰۰ با همدلی نگذاریم که هجوم مسافران در این تهاجم کرونا، ساروج لیمویی پل خشتی را نارنجی و خشت نارنجی اش را سیاه رنگ کند تا سنگ قبری شود مزین به نام بزرگِ خاندانی که از کووید -۱۹ در آهک پیچیده شد و بدون همراهی در بستر خاک مدفون گردید و خانواده مغمومش را به سوگ و شون نشانید.

جای آن دارد که امروز سیمین دانشور از سووشون می نوشت وقتی می دید در لنگرگاه این پدر پیر به جبر زمانه و طغیان طبیعت، هیاهوی ملوانان خاموش شد و کاروانسرای شهر در زیر سایه پل، خالی از کاروان و ساربان مانده، البته خدا را شکر هنوز نجوای کسبه بازار ماهی فروشان، برنج بازار، بازار کوزه فروشان و غیره در حریم پل خشتی لنگرود شنیده می شود مگر با دست های خود کرونا را پرورده کنیم و این صداها را از درون خفه سازیم.

_عزت پل خشتی به میراث داری تجارت است، با ماسک نزدن نبض هیجان شهر و زمزمه های خریدوفروش و معاملات را قطع نکنیم.

_ چه نکو گفته شد هنر نزد ایرانیان است و بس!«پل خشتی امانت دار هنر بجا مانده در تاریخ است که باید نسل به نسل به یادگار بچرخد، چه حیف است که معماری آن با ویروس کرونا تلفیق گردد و در تاریخ هنر اصلاحیه زده شود» هنر دست متجاوزان افتاد و بس!

برای این پدر پیر، روایت است «پل خشتی به شکل فرشته ایست که دو بالش گشوده بر شهر» تا حافظ شهر و شهروندانش باشد و تاکنون هیچ حادثه ای پایه های این پل را سست نکرد، نه خروش سفیدرود درگذشته، نه زلزله 7.3 ریشتری سال ۶۹ و نه هیچ حادثه دیگر، پس با رعایت نکردن موازین بهداشتی، پایه هایش را نلرزانیم تا آوار شود بر رود سپید شهر.

_ مردم لنگرود به رسم دیرینه لنگر نشینی، خون دل زیر پای پل روان کردند که خون در رگ هایش جریان یابد و زنده بماند تا مسافران بی دغدغه در کنارش لنگر اندازند، چنگر بخورند، با مقاومت در قبال استفاده از تجهیزات محافظتی بهداشتی آن را به روایت دیگر «خفاش بال گشوده بر شهر» مبدل نکنیم.

_سعی مان بکنیم تا عزیزانمان درحالی که هنوز قصه پل خشتی را از خودمان نشنیده اند با مُهر کووید ۱۹ به خاک سپرده نشوند تا زیر خروارها خاک، حکایت بزرگی آن را از صفویان، قاجاریان که نطفه پل در آن روزها جان گرفت، بشنوند که روزی لنگرود با این پل در مرکز خود چه عظمتی داشت و دریغا زمانی، عظمت شکست خورده پل را دریابند که دیگر دستشان از دنیا کوتاه باشد!

_کمی بیاندیشیم، اگر با تردد بیجا، پل خشتی مبتلا به کووید ۱۹ شود، بیماری به همسایگانش آقا سید حسین و پل تخته ای آهنی شده سرایت می کند و از پا در می آورد و حتی دیگر دو محله قدیمی فشکالی و راه پشته قرابتی باهم ندارند و پیوند محلات قدیمی لنگرود گسسته می شود؛ که دیگر همشهری معنایی پیدا نمی کند که ارزشش از قرابت هم خونی کمتر نیست.

_ تاریخ را مرور کنیم درمی یابیم آن وقت که «خشته پرد» از تاختن های بی امان دوره شاه عباس، فراری دادن غارتگران، دستگیری حاکمان گیلان و پایگاه شدن برای سرکوب تاتارها ترک برمی داشت، استادان و حکیمان زمانه با تزریق سرب های داغِ در تاروپودش، مستحکمش می کردند، اما امروز این قدر، هوای نفس کشیدن سرشار از سرب سرد شده که بر کمر پل سنگینی می کند و هیچ چیز برای پل پشت گرمی، برای شهر دلگرمی نمی شود.

_اینک کافی است تصور کنیم اگر قوس زیبای پل با سهل انگاری ما، برایش قوزی شود تا زیر فشار کرونا ویروس، در هم بشکند و ریه اش از هوای کرونایی پر گردد، دیگر حتی کوره راهی برای نفس، نخواهد ماند و امروزه دیگر، خزانه فتحعلی شاهی نیست که در این تورم روزگار و کسادی رونق بازار، اجازه ساخت و هزینه پرداختش را بپردازد تا پدرِ پیرِ شهرمان ایستاده ماند.

_پس بهتر است توصیه ها را جدی بگیریم «ماسک بزنیم» به امید اینکه پل خشتی زنده و سرپا بماند حتی اگر غلغله بازار شهر، جایش را به زمزمه بازارچه زیر پل داده باشد،

اما باشد هم بازار، هم پل، هم شهر، هم تاریخ لنگرود ما!

«این نوشته تمام روایات و متونی درباره پل خشتی لنگرود را بازگو می کند»

سیده ایران مهر صدرایی
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان