[ad_1]

به گزارش لنگرخبر، با خبرنگاران بسیج رسانه گیلان عازم سفری معنوی شدیم و این بار مقصد سفر، دیار جوان نخبه ای بود که در طول تاریخ انقلاب همچون اویی، ندیده بودیم اویی که گیلان باید به داشتنش ببالد و فرزند دیار میرزا را در تاریخ این مرز پرگهر بشناساند.


جوانی که اگرچه دانشجوی پدر بود در دانشگاه افسری امام علی (ع) اما عزم سفر عشق می کند و پوتین ها را برای چشیدن حلاوت شهادت محکم می بندد، او جوانی است که ۱۱ سال از عمر خود را در مناطق عملیاتی حضورداشته و بیش از ۱۳۲ عملیات را فقط در عراق فرماندهی کرده، جوانی که اگرچه از دیار املاکی هاست اما بیش از جوانان دفاع مقدس، یعنی نزدیک به ۱۱ سال در مناطق جنگی عاشقی کرد و غرش مردان مرد را به رخ سیاه دلان و سیه رویان کشید.



جوان نخبه ما گیلانی


آغاز نهضت مقاومت عراق هم زمان شده بود با فارغ التحصیلی جوان شلمانی ما گیلانی ها و بستن پوتین های او مصادف شده بود با فراخوان کمک آیت الله سیستانی از ایرانی که همواره پشتیبان نهضت مقاومت بوده و هست، مرتضای ایرانی ها یا حسین آقای عراقی ها سربند جهاد بر سر می بندد و بااراده ای پولادین، آن هم با اختیار و انتخاب روانه میدانی می شود که خطر بود و عشق، علی اکبر شده بود برای یاران حسین (ع)، کنار مالک اشتر سید علی قدم می زد و جنگ نامتقارن شهری در شهرهای عراق غرق در خون را فرماندهی می کرد، چه زیباست که جوان گیلانی ما از شالیزارهای برنج و باغ های چای، مشق عشق آموخت و سلاح رزم بر دوش کشید تا جوان رشید گیلان زمین، بشود پناه کودکان و زنان بی دفاع عراق!


بابای آقای مرتضای ما، می گوید، «مرتضی که زبان عربی آموخته بود در ابتدا با سران عشایر عراق و سامرا ارتباط می گیرد و بعد هم حاج قاسم عزیز فرماندهی سامرا را به مرتضای ما می سپارد، اعتماد خاصی به جوان رشید ما داشت و بارها می گفت که جایگزینی چون او نداریم، چه کسی بهتر از مرتضی!»



فرماندهی نابغه!


او می گوید که آقا مرتضی حدود چهار سال و نیم به کار عملیاتی و اطلاعاتی و جذب نیرو در عراق پرداخت و بیش از ۱۳۲ عملیات را فرماندهی کرد، درصورتی که در کل دفاع مقدس صد عملیات اتفاق افتاد و این عدد فرماندهی را هیچ فرماندهی حتی در دفاع مقدس نداشته و این گونه است که مرتضای ما را فرماندهی نابغه می خوانند و جوان رشید ما را علی اکبر امام حسین (ع) می نامند.


این پایان کار فرمانده جوان شلمانی ما نبود، بعدازاین نوبت به فرماندهی در سوریه می رسد، او ۶ سال و نیم به سوریه می رود و قدم به قدم سوریه داعش زده، جای پای فرمانده جوان گیلانی ها آقا مرتضای حسین پور ماست، جوانی که تمام مناطق سوریه مزین به نفس های فرماندهی اوست، فرماندهی جوان و نابغه که مادر تاریخ همچون او ندیده!


قلم را نگه داشته و با خود می گویم، مگر می شود جوانی ۱۱ سال بجنگد و فقط در چهار سال و نیم بیش از ۱۳۰ عملیات را فرماندهی کند و این گونه گمنام مانده باشد؟! این کجای رسالت قلم است که تاکنون او را ندیده و در رثای او به قدر منزلتش سخنی نگفته! این کجای گیلانی بودن فرزندان دیار میرزاست که برای فرزندش ساکت مانده و او را به عنوان قهرمان دهه شصتی به نسل بعدی معرفی نکرده!


حسین آقای عراقی ها از ۱۹ سالگی فرماندهی در نهضت مقاومت را برعهده گرفته و تا ۳۲ سالگی تاآخرین نفس جنگیده و با نبوغ نظامی خود انگشت حیرت را بر دهان بسیاری از کج اندیشان گذاشته. باورم نمی شود! این ها را درباره جوان گیلانی می نویسم که این سال ها باوجوداین میزان نبوغ، مسکوت مانده و دستگاه های فرهنگی تلاشی برای شناساندن او به نسل جوان نکرده اند، مگر مادر تاریخ چند تا از او به ما هدیه داده که چنین نامهربانیم!


پدر حسین آقا با تواضع تمام از پسرش می گوید و خلوص او را مایه عزتش می داند و معتقد است که دو موضوع حسین را پدیده کرده یکی تقواست و دیگری جهاد اوست، او تابع محض ائمه معصومین بود و اسوه اخلاق و دین مداری!



بطل الابطال، قهرمان قهرمانان!


سخن گفتن از رشادت های آقا مرتضی همین بس که کتائب حزب الله به او لقب «بطل» را دادند و نهضت مقاومت و رهبران نجبا، عصائب، کتائب و همه مرتضی را به دلیل شجاعتی که داشت لقب «بطل الابطال» خطاب می کردند و این یعنی قهرمان قهرمانان!


آقای محمد حسین پور از خصوصیات مرتضی جانش برای ما می گوید و معتقد است، «مرتضی حسین پور به دلیل آنکه تسلط به زبان عربی هم داشت در بین مردم حضور پیداکرده و مشکلات مردم را مشکلات خودش می دانست و به وقت عملیات در هر منطقه، اول به فکر جان مردم، غذا و داروی آنان بود به این صورت که در مناطق سوخت، غذا و دارو به اندازه تهیه شود تا وابسته به دشمن نشوند، لذا مرتضی در بین مردم موفق بود به طوری که در سوریه و عراق به او «حاج حسین» می گویند یعنی کوچه پس کوچه های سوریه و عراق مردمش مرتضی را به نام «حاج حسین» صدا می کنند زیرا با آنان بود و اگر غذا نداشتند غذا تهیه می کرد و امکانات به آن ها می رساند.»


حق مأموریت آقا مرتضی!


جوان رشید گیلانی ما کسی بود که حقوق مأموریتش را در بین بچه ها تقسیم می کرد، یکی از نیروهای رزمنده مقاومت ابوآلاء الولائی فرمانده کتائب سیدالشهدا و از فرماندهان حشدالشعبی می گوید، «کار با نهضت مقاومت عراق بسیار سخت است اما حسین توانست در دل نهضت مقاومت عراق جای بگیرد به دلیل آنکه یک نیروی عراقی که مجروح می شد و یا جانش درخطر بود حسین جانش را درخطر می انداخت و می رفت در دل داعش و نجاتش می داد.»


می گویند، بعد از شهادت آقا مرتضی، نهضت مقاومت به هم ریخت، آن قدر حاج حسین را دوست داشتند نمی توانستند فرمانده دیگری را بپذیرند، حسین شجاع و نابغه ما شش بار مجروح شد، آقا مرتضی همراه با نیروهایش مدام اسلحه به دست می گرفت و در دل دشمن جنگید، مگر نه این است که سردار دل های ما حاج قاسم می گفت که تا بیست سال بعد در مجموعه سپاه فرماندهی مانند حسین تربیت نمی شود و کاش من به جای او شهید می شدم!



پایان این دفتر روایت ها باقی است


حکم ارتقای سرهنگ ۳۲ ساله گیلانی ما بعد از شهادت هم رسید و سرتیپ دومی او به عنوان سند رشادت های خالصانه اش ثبت گردید تا تاریخ تمام قد به احترام او بایستد و جوان رشید ما را الگویی بسازد برای جوانان این مرز پرگوهر، جوان دهه شصتی که اگرچه پدر شده بود اما پدر شجاع و نابغه، کمی زودتر از به دنیا آمدن پسر به دیدار یاران رفته تا از عالم ملکوت دست نوازش را بر سر علی آقاجانش بکشد!


مدال آور المپیاد ریاضی!


به قول محمد رفیق خواه دایی شهید، «اگر می خواهیم کسی را برای الگوی جوانان امروز معرفی کنیم باید کسی از جنس خودشان باشد مثلاً مرتضی در حوزه فضای مجازی تبحری بالایی داشت و در المپیادهای ریاضی مدال آورده بود و در حوزه جنگ الکترونیک با نوابغ دانشگاه صنعتی شریف نشست وبرخاست می کرد» چقدر جای معرفی چنین نخبه هایی در کتاب های درسی خالی است!


راستش نمی توان این متن را به انتها رساند ما آقا مرتضی را تازه پیدا کردیم و حالا حالاها باید از رشادت های او بگوییم! حکایت ما و حسین آقا تازه شروع شده و تا پایان این دفتر روایت ها باقی است.


انتهای پیام/۳۳۸۹


 




 



این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
 


[ad_2]

منبع
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان