به گزارش لنگرنیوز، دکتر عمران علیزاده عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد رشت در گفتگو با خبرنگار ۸دی نیوز در خصوص تأثیرات و تحولات در امریکا خصوصا در حوزه سیاست گفت: زمانی که اوباما حکومت را تحویل گرفت اقتصاد ایالات متحده دچار فروپاشی عظیمی شده بود، بحران اقتصادی تمام جامعه امریکا را گرفته بود و از طرفی میزان محبوبیت آمریکا در خارج از امریکا در پایین ترین سطح خود در طول صد سال بود، چون امریکایی ها میراث دار دو جنگ بودند جنگ عراق و افغانستان که هر دوی انها نتوانسته بودند به طور کامل سر و سامان دهد و خرابی ها و کشتار عظیمی را در خاورمیانه به بار آورده بود و چهره امریکا را در بیرون بسیار منفی کرده بودند و از ان طرف در فضای اجتمای امریکا نگرانی ها و مسائلی که مربوط به تضاد نژادی که در آمریکا برای همیشه وجود داشته در حال خیزش و افزایش بوده است.



علیزاده در ادامه افزود: اوباما که ریاست جمهوری را تحویل گرفت خواست بر همه ی مشکلات فائق بیاید. ایشان می دانست که در داخل امریکا نمی تواند کاری انجام دهد برای همین اگر صحنه مداخلات امریکا را به خارج از امریکا می کرد می توانست از انجا بهره برداری ها و میوه هایی را در فضای داخلی امریکا مورد استفاده قرار دهد. برای همین بود که اوباما جز در موارد نادر که در سیاست های خارجی با بوش همکار بود، بحث ایجاد خاورمیانه بزرگ بود و فقط در تاکتیک ها و روش اجرای خاورمیانه بزرگ با بوش همخوانی نداشت و دیدگاهش متفاوت بود.



این فعالی علمی سیاسی گیلان با اشاره بر اینکه امریکا تفکر تغییر نقشه خاور میانه در سر داشت گفت: بوش اعتقاد داشت که می شودبا قوه قهریه نقشه خاورمیانه را تغییر داد. اوباما به تغییر نقشه خاورمیانه اعتقاد داشت اما می گفت راهکار ها شاهکارهای سخت نیستند و باید با راهکارهای نرم و جنگ نرم می توانند به اهداف امریکا دسترسی پیدا کند.



وی افزود: اما سوال ما اینجاست، الان که ما داریم با هم گفتگو می کنیم و تقریبا شش سال از زمامداری اوباما می گذرد(چهار سال دوره اول و دو سال از دوره دوم) باید ببینیم ایا اوباما توانسته واقعا سیاست های داخلی و سیاست های خارجی را به ثمر بنشاند یا نه؟



علیزاده با اشاره بر اینکه اوباما نتوانست این کار را انجام دهد ادامه داد: اول اینکه نقشه تشکیل خاورمیانه بزرگ با همت مسلمانان غرب آسیا و شمال افریقا شکل نگرفته، بیداری اسلامی در شمال افریقا و غرب اسیا به سمتی حرکت کرده که از منافع امریکا تقریبا دور بوده و در صحنه داخلی در بحث تضاد نژادی به شدت نسبت به دوران بوش دامن زده شده و لذا شما می بینید خیزش نژادی امروز بیشتر از هر دورانی است و این را هم اوباما نتوانسته حل کند و فقط یک بحث است و ان هم اینکه اوباما در حال ترمیم وضعیت ظاهری اقتصادی امریکاست. اوباما گفت مشکل اصلی اقتصاد وابستگی اقتصادی به دنیای خارج است و ان هم میراث ورشکستی بوش و انتقال به دولت او بود. بنابراین اوباما طرحی را ایجاد کرد تا در طی ۱۵ سال آینده به طور کلی از واردات انرژی بی نیاز شود و خودش جز صادرکنندگان انرژی فسیلی در دنیا قرار بگیرد.



این استاد دانشگاه با فرض این سوال که آیا امروز این اتفاق افتاده یا خیر ادامه داد: این اتفاق نیفتاده است و آقای اوباما به طور کلی این بحث را کنار گذاشته و فقط برای اینکه بتواند در دوسال پایانی ریاست جمهوری خودش نشان بدهد که برای امریکایی ها کاری انجام داده با فشار بر عربستان صعودی و همکاری عوامل غرب آسیا در تولید کنندگان نفت قیمت نفت را به شدت پایین اورده است (می دانید هرچقدر قیمت نفت پایین بیاید امکان استخراج و تولید منابع نفتی در امریکا کاهش پیدا میکند چون قیمت نفت در خود امریکا خیلی تمام می شود.) وقتی کاهش پیدا کند شرکت ها میلی برای سرمایه گذاری در منابع نفتی امریکا همچون ده سال گذشته پیدا نمی کنند. بنابراین امریکا مصرف انرژی اش کم نمی شود و باز نگاهش به انرژی همان نگاهی بوده که قبلا وجود داشته ولی این کار عاملی را باعث می شود و آن پایین اوردن قیمت انرژی است.



 



عمران علیزاده در خصوص وضعیت نفت گفت: انرژی که پایین می آید وابستگی امریکا بیشتر می شود اما چرخ اقتصاد امریکا راحت تر می گردد برای همین است که الان اوباما ادعا می کند که میزان رشد اقتصادی در امریکا نزدیک به ۵ درصد رسیده این درحالی هست که در زمان ورود اوباما این نرخ تنها ۱ درصد بود. این رشد اقتصادی ۵ درصد آیا میتواند ماندگار باشد یا نه برای اوباما مهم نیست .این برایش مهم است که پایان امسال بخواهد گزارشی ارائه کند برای ملت که من ادم موفقی برایتان از نظر اقتصادی بوده ام. البته از نظر سیاسی هم آدمی با سیاست های انی و غیر دائمی برای امریکاست که در جایش در مورد آن صحبت خواهیم کرد.



علیزاده اذعان داشت: بطور کلی از امریکا از هر دو حزب هر کسی سرکار بیاید نمی تواند با نظام سرمایه داری مقابله کند. نظام سرمایه داری امریکا روی یک چیز بنا شده و آن برابری اقتصادی است. نابرابری اقتصادی از نابرابری اجتماعی نشأت میگیرد. لذا اگر بر نابرابری اجتماعی باور داشته باشیم نمی توانید نابرابری اقتصادی اجرا کنید. بحث این است که اوباما این را می پذیرد اما تماما تاکتیک هایی را که انجام می دهد با دولت بوش متفاوت است. برای همین است که اقای اوباما نتوانسته در طول این شش سال ان استراتژی های اقتصادی را که ادعا می کرد و بلند پروازانه بوده مثل کاهش بدهی امریکا ، کاهش وابستگی های امریکا به واردات کالاهایی از چین، امروز بدهی های امریکا به کشور چین افزایش پیدا کرده و چین بزرگترین صادر کننده کالا به امریکاست و فقط تنها موردی که فضایش مهیا است بحث انرژی است و ان هم اوباما می خواهد کارنامه خودش را با عجله در ریاست جمهوری مثبت نشان بدهد و از این طریق در دو سال باقی مانده بتواند از رقبای قدر جمهوری خواه که می خواهند سر علم کنند هم عقب نماند و هم در بحث سیاست خارجی و هم در بحث سیاسی و نظامی در حال دادن مانورهای متعددی است.



این استاد دانشگاه با اشاره به پیشینه دشمنی های امریکا با ایران گفت: سوالی قابل طرح شدن است و ان اینکه واقعا در دولت اقایی اوباما منافع امریکا و صهیونیست ها باهم هم پوشانی داشته یا نه؟ اگر دارای شکافی بوده شکاف چقدر بوده و چگونه بود و عمقش چگونه است. من فکر می کنم اگر بخواهیم دقیقا بسنجیم یک نکته ای را نباید فراموش کرد و ان هم این است که اگر ما فکر کنیم بین سیاست خارجی امریکا در هر زمانی با منافع صهیونیست ها در میان مسلمانها شکافی ایجاد شده این اشتباه و خطای بزرگیست. این قضیه فقط در بین نخبگان و جوانان سیاسی کشور های هدف مانند ایران خریدار داره چون فقط اونها هستند کهدمی خواهند بین امریکای دمکرات و سیاستهایش و امریکای جمهوریخواه و سیاست هایش تفاوت بگذارند. این تفاوت در واقع وجود ندارد . خود امریکاییها همیشه سعی می کنند با بزرگ جلوه دادن حزب جمهوری خواه کاری کنند که نخبگان کشورها زمانی که در راس کار هستند حداکثر همکاری و همرای را با انها انجام بدهند از ترس اینکه مبادا بخواهند جمهوری خواهان دوباره سر کار بیایند.



 



این کارشناس مسائل سیاسی اذعان داشت: این نکته را فراموش نکنید که بزرگترین حملات به عراق بعد از اینکه عراق از کویت عقب نشینی کرد در جنگ دوم خلیج فارس زمان اقای کیلینتون در حال وقوع است این به ما نشان می دهد که اگر جایی امریکایی ها بخواهند از قدرت نظامی یا قوه قهریه استفاده کنند اصلا تفاوتی بین این دو وجود ندارد و اگر استفاده نمی کنند این به معنی شکاف و اختلاف نظری بین سیاست خارجی و سیاست نظامی صهیونست ها و امریکایی ها نیست علت این است که اینها ناتوان در این قضیه هستند و فکر می کنند که اهرم های دیگری مثل اهرم های اقتصادی، اهرم های فرهنگی و اهرم های اجتماعی بهتر می تواند انها را به نتیجه برساند. من احساس می کنم برعکس ان چیزی که جمهوری خواه ها بیشتر از قدرت نرم روی قدرت سخت تاکید دارند اما از قدرت نرم قافل نیستند تمرکز دمکرات ها بیشتر در سیاست خارجیدر قدرت نرم است برای اینکه شما ظاهر سیاست خارجی را ممکن است جور دیگری تعبیر کنید اما در باطن هر دوی انها برای رسیدن به یک هدف طراحی می شوند.



علیزاده با بیان اینکه در دولت اول اوباما هنوز فضای کلی سیاست خارجی ایالات متحده هنوز متاثر از فضای نظامی گری بوش بوده است گفت:ایالات متحده از ابتدای انقلاب اسلامی در ایران به فکر تغییر ساختار حکومت در ایران بوده است. این به غلط تعبیر می شود که ایالات متحده با تغییر ساختار ایران کاری ندارد و با رفتار حکومت ایران کار دارد. جمهوری خواه ها بیشتر در بیان دنبال تغییر ساختار در جمهوری اسلامی ایران هستند اما دموکرات ها حداقل در بیان به تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران توجه ای نمی کنند اما به تغییر رفتار توجه می کنند.
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان