از بی حجاب ها بترسیم یا نترسیم؟

۱۳۹۲/۰۸/۰۱ ۰۵:۳۵ چاپ کد خبر: 1845

به گزارش سرویس وبلاگستان لنگرنیوز ، وبلاگ نویس شهرما در بروز رسانی خود این گونه نوشت : 

مسأله حجاب و نحوه برخورد با افراد بدحجاب، موردی است که حداقل در میان اهل فن، بیشترین مجادله را سبب شده است. البته امکان بررسی ریشه های روانشناسانه، جامعه شناختی و استفاده از جملات ثقیل و نامأنوس هم برای بررسی موضوع وجود دارد. آخرالامر هم شنوندگان عزیز یا همان خوانندگان محترم با چشمان گرد و از حدقه بیرون افتاده، نفهمند که چه گفتیم چی شنفتیم!

 

سکانس اول:

 

خاک سرخ و ابراهیم خان حاتمی کیا

 

خدا خیر و رحمت ببارد بر آن کسی که تصمیم گرفت سازندگان یک سریال وطنی را در سالهای دور(احتمالا اوایل دوران اصلاحات)، دور هم جمع کند. منظور نگارنده دقیقاً سریال محترم «خاک سرخ» است که «ابراهیم حاتمی کیا» گارگردانش بود. ایشان در مراسم مورد اشاره در برابر انتقادات وارده درباره نوع آرایش دخترک نقش اول سر یال، جوابی قریب به همین مضمون داد:

 

«… در مورد حجاب آنقدر احکام متفاوت است که نمی توان حکم قطعی داد چه مدل پوششی مشکل دارد؟…. خوب این خانم عروس بوده، من چطوری او را بدون آرایش نشان بدهم؟»

 

و به همین راحتی رسالت هنر که نمایش خوبی ها و بدی ها بدون زیرپا گذاشتن ارزش هاست، از سوی کارگردان وطنی زیر سوال رفت و البته قبلش هم فاتحه کل احکام حجاب خوانده شد.

 

سکانس دوم:

 

گل به خودی دکتر محمود احمدی نژاد

 

رییس جمهور سابق اظهارات شنیدینی بسیاری درباره حجاب داشت. از مخالفت با گشت ارشاد و موافقت با حضور تیم های ملی بانوان در مجامع بین المملی بگیر تا اعتقاد به کار فرهنگی و البته انفعال کامل در این زمینه.

 

نامبرده در بخشی از سخنان معروف خود به صداوسیما انتقاد کرد که:«چرا دم انتخابات این بدحجاب ها را نشان می دهید؟ (لابد برا بالا بردن میزان مشارکت مردمی) چرا مواقع دیگر اینطور عمل نمی کنید؟». و تصور بفرمایید سیمای جمهوری اسلامی ایران، این چهره های نادیدینی موجود در تهران را بخواهد ۲۴ساعت نشان بدهد! احتمالا دیگر کسی شبکه های مد ماهواره را نگاه نخواهد کرد!

 

سکانس سوم:

 

دم خروس یا قسم حضرت عباس؟

 

می توانیم شهادت بدهیم، می توانیم قسم آن هم از نوع جلاله اش بخوریم می توانیم امضای محضری بدهیم که اوضاع حجاب در مملکت ما کمترین ایرادی ندارد. اما لازمه اش این است که (با احترام کامل به همه روشندلان عزیز) عصای سفید و عینک سیاه را با خود حمل کنیم تا واقعاً وضعیت موجود را نبینیم.

 

ضمناً مسئولان فرهنگی هم باید بخشنامه کنند تا این ضرب المثل از میان سخنان  ملت جمع آوری شود:

 

«دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟»

 

سکانس چهارم:

 

با اتهام سانسورچی بودن چه کنیم؟

 

فرض بفرمایید فردی را که مشتری دایم ماهواره است و پوشش های نامطلوب جامعه را از دریچه کانال های بهائی و وهابی و مسیحیان تبشیری و صهیونیست ها می بیند و گمان می کند کل کشور شبیه خودش لباس می پوشند، طبق مدهای آن ور آبی.

 

اگر این فرد خدای ناکرده! روزی جذب رسانه های بچه مذهبی ها شود و زبانم لال این رسانه ها بخواهند وی را به راه راست هدایت کنند؛ و او ببیند که از اساس کسی درباره پدیده بدحجابی حرف نمی زند و حتی یک تصویر تارشده (شبیه فیلم های موجود در شبکه پخش فیلم های خانگی) از جماعت مورد اشاره در رسانه مذهبی هم وجود ندارد، آیا حق ندارد جماعت حزب اللهی را به سانسورچی بودن متهم کند؟ تکلیف اعتماد آن بنده خدا به رسانه داخلی چه می شود؟ اصلاً در چنین شرایطی چرا بچه های خودی باید به صداقت رسانه داخلی ایمان داشته باشند در حالی که واقعیت مسلم کشور، کلاً انکار می شود؟

 

سکانس پنجم:

 

هیس! بچه حزب اللهی فریاد نمی زند

 

فردی رسانه های حزب اللهی و مذهبی را دست می انداخت که چر ا گاه و بیگاه تصویر بانوان بدحجاب را کار می کنند (مشخصاً منشورش سایت های اینترنتی آنها بود) و با این کار سهمی در اشاعه منکر دارند. از قضا رندی از راه رسید و نظرش را درباره فیلم «هیس!دخترها فریاد نمی زنند» پرسید. بنده خدا هم در پاسخ وی خطابه ای خواند  در لزوم ساخت فیلم های متعدد از این دست که به زعم ایشان حلال معضلات فرهنگی جامعه است. رند مورد اشاره با خنده تلخی گفت: «عزیز دل برارد! وقتی می توان درباره یک راز مگو و حکایت تعرض به کودکان –ولو با وجود فراگیر نبودنش- فیلم ساخت و کلی جایزه هم به عواملش داد و کف زد و سوت کشید، چرا نباید چندتا تصویر تار شده یا تارنشده از بدحجاب ها یا بی جاب ها در سایت های حزب اللهی منتشر شود؟ پس چطوری باید به ملت هشدار داد؟ چرا این قبا فقط به تن بچه مذهبی ها گشاد است؟»

 

سکانس ششم:

 

تحمل مخالف پیش کش، لطفاً خودمان را تحمل کنیم

 

بی رودربایستی با رفقای حزب اللهی باید عرض کرد که تا وقتی خودمان نتوانیم برادران خواهران خود را ولو با اندکی تفاوت ذائقه، تحمل کنیم، ادعای تحمل مخالف و شنیدن نظرات دیگران، لطیفه ایست دردناک و جانسوز.

 

سکانس هشتم:

 

همه چی آرومه، بی حجابا رفتن!

 

البته یک روش خیلی خوب هم وجوددارد برای برخورد با پدیده بدحجابی یا بهتر عرض کنم، بی حجابی، برادران و خواهران محترم! می توانیم تمرکز خود را روی خانواده گذاریم و روی حجاب و عفاف عناصر مذکر و مونث خانواده و خیالمان را هم راحت کنیم که برای ما مشکلی پیش نخواهد آمد. البته بعدش باید خودمان را به آن راه بزنیم که اصولاً جامعه هرگز روی خانواده ما اثر نخواهد گذاشت و ما کلاً تافته جدا بافته می باشیم.

 

سکانس نهم:

 

قرآنی که سنگ قبر چینی می خواند

 

چندی قبل خبری درج شده بود در رسانه ها با موضوع ورود سنگ قبر از چین. این سنگ ها طراحی شده بودند تا به کمک برخی وسایل جانبی، شبانه روز بالای سر قبر میت، صوت قرآن پخش کنند، اصلاً هم مهم نیست که این صوت ملکوتی به گوش احدالناسی خواهد رسید یا نخواهد رسید.

 

این مثال زده شد تا شما خواننده عزیز، سرکی به عموم سایت های داخلی بزنید و آمار بازدیدهایشان را با توجه به قراین موجود تخمین بزنید و شباهت کار آنها را با سنگ قبر مورد اشاره از نای جان ادراک فرمایید.

 

سکانس دهم:

 

با لاک پشت هرگز تصادف نخواهیم کرد!

 

اصلاً چه کاری است؟ وقتی اتومبیل و هواپیما و حتی قطار ممکن است با تصادفات مرسوم، موجب مرگ آدمیزاد بشوند، چرا باید سوار آنها بشویم؟ تا آنجا که اطلاعات موجود نشان می دهد، قدما از روی اسب و قاطر و سایر چهارپایان اهلی، گاهی سقوط می کردند و ناکار می شدند.

 

خوب چه بهتر که از امروز سوار لاک پشت شویم! دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. این را منطق و استدلال و حتی علوم انسانی غربی هم تأیید می کند اما هرگز آدم لاک پشت سوار در اتوبان های آن طرف آب رویت نشده است.

 

از قضا در زمینه فرهنگ، هستند افرادی که معتقد به این روش هستند.

 

سکانس قبل از پایانی:

 

باید برسی به کعبه ای اعرابی

 

ظریفی این بیت معروف خواجه حافظ را تکرار می کرد:«ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی/این ره که تو می روی به ترکستان است». اما این روزها که خواجه هفتاد کفن پوسانده باید گفت: «باید برسی به کعبه» چون کار از تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی و جنگ نرم و غیره و غیره گذشته است. دشمن بیخ گوش ما که سهل  است، بسیاری از حساس ترین مواضع فرهنگ ملی و دینی کشورمان را فتح کرده است.

 

سکانس بعد از پایانی:

 

ادب آداب دارد یا ندارد؟

 

قدیم ترها که مشق خط درشت اجباری بود، این جمله از تمرینات حتمی محسوب می شد. دانش آموزان نگون بخت باید صدبار می نوشتند«ادب آداب دارد» آن هم با کمک قلم و دوات و با خط درشت.

 

کاش متولیان چسبیده و نچسبیده فرهنگی ما این مشق های پرمشقتن را رج نزنده باشند چرا که فعالان فرهنگی به معنای عام باید خود مظهر ادب باشند تا دیگر کسی در مناظره های مشهور، نتواند باد به غبغب انداخته و خطاب به یک ملت بگوید: «ادب مرد به ز دولت اوست»

 

درددل با همه دردمندان

 

همه ما نقل قول امام خامنه ای در بجنورد درباره نحوه برخورد با افراد بدپوشش را شنیده ایم و شاید اگر در این نوشتار بی مقدار، جملات مورد اشاره عیناً نقل شود، تنها جفا به کلمات ولی امر مسلمین جهان باشد.

 

در این سخنان اشاره ای نشده بود به لزوم حذف یا سانسور بدحجاب ها. حالا چرا باید دوست و دشمن در شبکه های مجازی و گعده های صنفی، بچه های حزب اللهی را سوژه کنند و بابت انتشار چند تصویر مورد دار، (آن هم به نیت خیر هشدار)، جماعت شان را از دم تیغ طعنه بگذرانند؟

 

راستی بچه حزب اللهی هایی که از ابتدای انقلاب تاکنون، وقوع جرم بدحجابی و بی حجابی در کشور را نادیده انگاشته اند، تاکنون کدام زخم فرهنگی کشور را بهبود داده اند یا دست کم التیام بخشیده اند؟

 

راه کدام است؟

 

یقیناً راه همان است که سیره انبیاء و اوصیای الاهی در زمینه برخورد با معضلات فرهنگی بوده است. مطالعه نظرات حقوقی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در قضاوت ها (با مضوع فساد و فحشا) می تواند تکلیف را برای رسانه ای های دردمند مشخص کند. نهایتاً خوب است  بررسی کرد ودید آیا مفسده های کشف شده و عیان را باید با انکار و کتمان درمان کرد یا با آموزش و انذار و اطلاع رسانی عمومی و پیچیدن نسخه های ناکارآمد؟

 

.

 

.

 

.

 

حالا مامنده ایم و یک سوال کماکان بی جواب… ار بی حجابان «بترسیم» یا «نترسیم»؟

 

 

 

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان