به گزارش لنگرنیوز، بعد چندباراعزام به جبهه، حالا دیگه نه تنها رزمنده ی اعزام مجدد بلکه رزمنده دم دستی فرماندهان قلمدادمی شد .با تماس فرماندهان ،کلاس درس وبحث حوزه راترک و خودرا برای حضوردرعملیات مهیا می کرد. او برای همه ی فرماندهان و بسیجیان گردان کمیل چهره ای آشنا و مثال زدنی بود اوج ایثارش در شملچه ودرعملیات «کربلای 5»رقم خورد ، طلبه ای که دراکثرعملیاتها ی گردان کمیل درلشگرقدس گیلان با لباس بسیجی ؛ عمامه به سر و اسلحه بدست دوشادوش رزمندگان با ارتش بعث می جنگید.


 images_1392_9_254

زنده یاد حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ رحیم عباسی درهمه ی میدانهای نبرد دربین طلاب جوان و رزمنده یکه تازی می کرد. عباسی طلبه ای باوقار، اهل تمیز و دررعایت موازین شرعی شهره بود. معمولاًگردان کمیل سه روحانی و طلبه باخودداشت هرسه خوب و دوست داشتنی بودند ولی حجت الاسلام عباسی دربین رزمندگان جایگاهی یگانه داشت . تدین و پارسایی درصورت وعمل اش هویدا بود ،خوش خلقی را ازکلام انبیاء به ارث برده بود،انسان درکناراوبه آرامش می رسید ، نفس طیبش به همه صداقت و پاکی هدیه می کرد.


... معمولاً روحانیون برای گذراندن دوره ای خاص به مدت سه ماه یا کمتر برای برپایی کلاس های عقیدتی ، تاریخ اسلام ،اخلاق ، احکام و.. درجبهه ها حضورپیدامی کردندو یا درهمین بین برای رزمندگان امام جماعت می شدند ودرایامی خاص بویژه در مصائب اهلبیت(ع) سخنرانی و روضه می خواندند ولی حجت الاسلام عباسی بااین گروه ازروحانیون فاصله بسیارداشت ،معمولاروی دوش حاج رحیم اسلحه کلاش بود! ازنگهبانی درسنگرهای خطوط مقدم تا حضوردرسرستون نیروهای عمل کننده درشب های عملیات .


بعد وصول خبرارتحال جانسوزش خدامی داندکه یارای نوشتن این چندسطر رانداشتم واصلاًخودرا لایق نمی دیدم.چندبا رچندصفحه نوشتم وبعدهم از نالایقی پاره کردم . ولی علمداری و ولایت مداری حاج رحیم درمیدانهای نبرد برای چندمین بارحقیر را سواربر مرکب ارادت کرد تا چندجمله ناقابل برای رزمنده ای بنویسم که امروزبرسرسفره شهدای گردان کمیل نشسته و با آنهابه یقین سرود وصل می خواند .


حجت الاسلام حاج رحیم عباسی را باید «شهیدان رضوانخواه و اصغریخواه» وفرماندهان باسابقه گردان کمیل توصیف کنند . هنگامیکه خیلی هادردفاع ازولایت و امام خویش کم می آوردند این حاج رحیم بود که مشق عشق می کرد.به گواه اهل یقین اوهرگزسنگردفاع ازولایت علوی را خالی نکرد و چون امینی عادل ازحریم ولایت پاسداری می کرد. بناندارم از خدمات بعدجنگ اش چیزی بنویسم ولی همینکه در مراسم تشییع پیکرپاک اش یکی از بی نظیرترین بدرقه راه افتاد واین سیل جمعیت مثال زدنی ادای دین کردنند وبرپیکرش نمازخواندند معلوم است که چه فرزانه و بزرگواری بوده و جایگاه اش دردل مومنین و مردان اهل یقین چه بود.


... حاج رحیم می گفت: مدتی بود که از«کریم » برادرم خبرنداشتم . درشوشتر که بودیم ، قبل آغازعملیات کربلای 5 خواب دیدم خمپاره ای منفجر و یکی از ترکش هایش به کمرم اصابت کرده است بیدار که شدم به نزد کریم رفتم تا آسوده خاطرگردم . بعدازاین خواب ، علاقه ام به کریم دو چندان شده بود .در دیدارها طوری دیگر اورا وراندازمی کردم ، بعدچندروز مارا برای عملیات کربلای5 به خط مقدم بردند. دلواپس اش بودم ،سراغ برادرم را ازدوستانش گرفتم .آرام آرام خودرابه سنگرش رساندم. کریم راکه سالم دیدم دلم آرام گرفت. پس از سلام و احوالپرسی و بعداز دقایقی گفتگو، با او خداحافظی کردم .


چندقدم ازاو دورنشده بودم که زوزه ی گلوله خمپاره ای آشفته خاطرم کرد . برگشتم ببینم به کجا اصابت کرده؛ دیدم سنگربرادرم درمیان آتش و دود است !! خودرا بربالین «کریم » رساندم ،برادرم را غرق درخون دیدم . اورا درآغوش گرفتم. گرد ازچهره اش پاک کردم . سرش را به زانوگرفتم .کریم خیره به چشمان من ،لبخندی زدو پرکشید !!.


مرحوم عباسی می گفت:


بعد شهادت برادرم کریم ،همیشه با لبخندش زندگی و نسبت به لب های بریده اش احساس دین می کنم. شهادتش ، قصه پرغصه خواب اصابت ترکش به کمرم و مرورحوادث کربلا بویژه خم شدن قامت « قدقامت»حسین ابن علی (ع) بعدشهادت برادرش ابوالفضل العباس(ع) تصویر هر روزه زندگی ام بود و پیوند دهنده خاطراتم و... خیرات دنیا و آخرت نثار ارواح پاک شان باد. انشاءالله


این یادداشت توسط سایت احرارگیل، در سال گذشته بعد از فوت این عالم منتشر گردید که برای بازگویی در خصوص بعد شخصیتی ایه الله عباسی مجددا، یادداشت را تکرار کرده ایم.


روحش شاد

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان