حسین قدیانی گزارش موسوم به ۱۰۰ روزه را که دیدم، بیاختیار دلم برای تمام دولتهای قبل، برای آن همه گفتوگوی اغلب جذاب با رؤسای جمهور قبل تنگ شد. عاقبت، ما نظام مقدس جمهوری اسلامی را یکی هم با آزادی بیان میشناسیم و اینکه نویسنده یک لاقبایی چون من، خطاب به رئیس محترم و مقتدر قوه […]
حسین قدیانی
گزارش موسوم به ۱۰۰ روزه را که دیدم، بیاختیار دلم برای تمام دولتهای قبل، برای آن همه گفتوگوی اغلب جذاب با رؤسای جمهور قبل تنگ شد. عاقبت، ما نظام مقدس جمهوری اسلامی را یکی هم با آزادی بیان میشناسیم و اینکه نویسنده یک لاقبایی چون من، خطاب به رئیس محترم و مقتدر قوه قضائیه، به تندی قلم بزند و خیلی هم اتفاق خاصی رخ ندهد. فیالحال بیم از آن است که قلم و قلمزن و خبر و خبرنگار را جمله با هم ببرند قرنطینه، سوپر امنیتی کنند فضا را! والله، نه سوال را از گیت بازرسی رد میکنند، نه عقاید سوالکننده را. بازرسی بدنی شنیده بودیم اما آنچه در گزارش ۱۰۰ روزه دیدیم، واقعا بکر بود و بیمثال! آن جمهوری اسلامی که ما میشناسیم، خبرنگار، هیچ شأنی کم از رئیس رؤسا ندارد؛ نه فقط بله قربانگو نیست، بلکه ضبط صوت هم نیست. آدم است برای خود! گزارش ۱۰۰ روزه رئیسجمهور را که دیدم، بیاختیار دلم سوخت برای مقام و منزلت جامعه خبری.
معالاسف، من فقط یک بار در جمهوری اسلامی -البته دولتش، نه همهاش!- از جولان فضای امنیتی به تنگ آمدم و احساس خفگی کردم؛ آن هم ابتدا تا انتهای گزارش ۱۰۰ روزه بود. واقعا چه خبر است؟! چه اتفاقی افتاده؟! مگر ما همان جماعتی نبودیم که از بالکن حسینیه جماران بالا میرفتیم و روی پای امام مینشستیم؟! مگر ما همان جماعتی نبودیم که از رهبر عزیز انقلاب سوال میپرسیدیم و ایشان هم در برگهای کوچک، تکتک سوالات ما را مینوشتند و به ما جواب میدادند و ایضا جرأت نقد؟! حال چه شده که حتی شهیدیفر دوست داشتنی مستقل از خود صدا و سیما، نه که نمیتواند از رئیسجمهور، فقط و فقط یک سوال مستقل و درست و حسابی بپرسد، بلکه باید مدام سر تکان دهد، کاش به نشانه احترام، میترسم به نشانه تعظیم! چشم! حق با شماست! شما چقدر گلی! شما چقدر خوبی! اینجا هوا چقدر مطبوع است! یک امضا به ما میدهی جناب پرزیدنت؟!
میخواستم بنویسم؛ «کجایی شهید رجایی؟» که دیدم ظلم می شود در حق رجایی با آن همه مبارزه با مظاهر طاغوت و اشرافی گری و تبختر. نه! بهتر است بنویسم؛ کجایی آقای هاشمی؟ که شما لااقل یک سابقهای داشتی، اگر گاهی آزار میداد رفتار و گفتارتان، من و ما و آن دیگری را. گاهی هنوز هم به دوستان میگویم؛ «عیبی ندارد میخواهید ایشان را نقد کنید اما از یاد نبرید چقدر سیلی خورد همین آقای هاشمی در زندان طاغوت».
القصه! خوب یادم هست دور دوم ریاستجمهوری آقای هاشمی، مدیرانمسؤول چند روزنامه با ایشان نشستند به گفتوگو. چیزی مثل همین گزارش ۱۰۰ روزه! البته چیزی درست ۱۸۰ درجه عکس گزارش ۱۰۰ روزه! آن روز، آقایان دعایی، مهاجری و حتی کرباسچی هم نقش ضبط صوت نداشتند و گاهی واقعا سوال میپرسیدند از رئیسجمهور وقت، وای به چالشهای قشنگ و معنیدار حاجحسین شریعتمداری.
اصلا من همین بگومگوها را دیدم که عاشق شدم قلم دست گرفتن را. خبرنگاری را. و اینکه خبرنگار، سردبیر، مدیرمسؤول و صاحب رسانه، یک انسان است و رئیسجمهور، حتی اگر آقای هاشمی باشد، یک انسان. هاشمی* با همه هاشمی بودنش، حقا که زیبندهتر برخورد داشت با اصحاب قلم. و از قبل چک نمیکرد سوالات را که این را بپرسید، آن را نپرسید، اصلا فقط باید آنچه را بپرسید که به مذاق ما خوش میآید!
کی این خبرها بوده در قوه مجریه جمهوری اسلامی؟! کی این خبرها بوده در صدا و سیما؟! کجا ما همچین قرار گذاشته بودیم که خبرنگار بنده خدا را بسی نازلتر از مجریان نقش نعش در تعزیههای محرم، حساب کنیم؟! وای اگر این خبر، راست باشد که از ظهر روز گزارش ۱۰۰ روزه تا لحظه شروع مصاحبه، گویی در قرنطینه بودهاند خبرنگاران. اصلش را بخواهی، پای انقلاب خمینی، آن همه خون ریخته شد که این همه فضا امنیتی و بلهقربانگویانه نباشد.
از هاشمی گفتم، بد نیست به ۲ دولت سابق و اسبق دولت اعتدال هم اشاره کنم که بینی و بینالله، آن ۲ رئیسجمهور هم چنین نبود مواجههشان با اصحاب رسانه، آنهم رسانه شریف ملی. کی و کجا رؤسای جمهور جمهوری اسلامی، کلیپ «از خود متشکرم» قبل گفتوگوهایشان پخش میکردند؟! از قرار رسانه ملی را اشتباه گرفتهاند بعضیها با روابط عمومی کاخ سعدآباد!
شگفتا! ما را دینی است که پیامبرش، هیچ نسبتی با اشرافیت ندارد و بشری مثل دیگر ابنای آدم است، آن وقت باید در یک گزارش ۱۰۰ روزه، شاهد این همه بیاحترامی به جامعه خبری باشیم؟! کاش لااقل بعضیها سابقه آقای هاشمی را داشتند که کمتر به آدمی برمیخورد! کاش بانی هدفمندی بودند و پایهگذار یارانهها و مسکن مهر و سفرهای استانی و کار شبانهروز و نانوتکنولوژی و ماهواره امید که کمتر به آدمی برمیخورد! کاش لااقل با اختلاف رای ۷ دهم درصدی رئیسجمهور نمیشدند!
من حالا میفهمم که چرا آقای عارف، هرگز قبول نکرد با این دولت کار کند، با آنکه از صدر تا ذیل صندلیشان را مدیون ایشان بوده و هستند!
در نظام مقدس، آزاد و غیر امنیتی جمهوری اسلامی، جوهر قلم هرگز در قرنطینه نبوده و نیست که نشود به بعضیها یادآوری کرد؛ «فاین تذهبون؟!… عارف اگر به نفع شما کنار نمیکشید و اگر تلقی غلط بعضیها از تکلیف و تکلیفگرایی نبود، آیا هنوز هم یارایتان بود که اینگونه در زنگ حساب، انشاء بخوانید؟! آیا جز این است که بیش از رای مردم، شما را عقل عارف و عدم دوراندیشی بعضیها، رئیسجمهور کرد؟!»
جناب روحانی از آنجا که ملبس به لباس شریف اما مردمی روحانیت اند، باید بیشتر مراقب باشند تا جوانانی چون من، مبادا پارهای رفتار ایشان را بگذارند به حساب اصل دین. جز این، مراقبت دیگری هم لازم است. «حقوق» به خواندن و مدرک گرفتن از فلان دانشگاه انگلیسی نیست. حقوق خوانده بعید میدانم باری در مناظره، باری با درجه بیشتر، در گزارش ۱۰۰ روزه، این همه راحت اهانت کند به کسانی که «سرهنگ»اند. کم از همین بچههای سرهنگ، اعم از ارتشی و سپاهی، شهید و جانباز و ایثارگر داشتهایم؟!
در وصیتنامه امام، که شاخص راه ما است، هیچ گلهای از جماعت نظامی نشده اما از بعضی جماعت ملبس به لباس امام، آنچه زیاد است همین گلایههاست و از همین منظر، من اگر جای قالیباف بودم، حتما به آقای روحانی میگفتم: «اگر شما سرهنگ نیستی، من هم آخوند نیستم!»
حقوق را باید در احترام عملی به همه اقشار ملت پاس کرد، نه از دانشگاه گلاسکو! آخر، همین چیزهاست که آقای روحانی با آن همه حقوقی که خواندهاند، در خانه ملت، نیمی از ملت را افراطی و تندرو میخوانند! من واقعا نمیدانم جنگ چقدر بد است اما جنگ را اتفاقا و عمدتا همین جماعت دیپلمات و حقوق خوانده و اهل سیاست راه میاندازند، نه سرهنگها. جنگ اگر بدبختی و سختی و خانه به دوشی و غم و غربتش با سرهنگهاست، شروع آن، اغلب دست کسانی است که اگر حقوقدان نباشند، حتما دیپلماتند و اگر دیپلمات نباشند، حتما سیاستمدار!
من قبلش عذر میخواهم اما خوب است بعضیها مشخص کنند که دقیقا دارند پز چه چیزی را به بچههای جنگ میدهند؟! پز اینکه پدر دوست صمیمیام محسن، از شهدای سرهنگ است و فرزندان خودشان مشغول تحصیل در اروپا؟!
صدالبته صلح نیز بیشتر متاثر از میز مذاکره است اما کاش توافق با ۱+۵ مستمسک گزارش ۱۰۰ روزه نمیشد. آن شب، حتی جناب ظریف دیپلمات هم از سویدای دل ما خبرنگاران باخبر بود!
*من از آنجا که واقعا یادم نیست آخرین بار در کدام متن خود از آقای هاشمی دفاع کرده ام و از آنجا که میدانم آقای هاشمی، آقای روحانی نیست، بیم از نشر این مزاح ندارم با ایشان. وسطای نوشتن همین متن، این پیامک برایم ارسال شد؛ «آخرین خاطره منتشر نشده آقای هاشمی از امام تا این لحظه/ امام به من گفته بود با توافق ژنو کاملا موافق است!»