مبارزه با تروریسم بحران هویتی را که ایالات متحده پس از جنگ سرد با آن مواجه بوده است، را برطرف ساخت و این مسأله به عنوان یک اصل سامان دهنده به سیاست خارجی آمریکا درآمده و محور این حرکت در جهان اسلام و بویژه منطقه خاورمیانه جستجو می­شد.

بعد از حادثه 11 سپتامبر، عملیات روانی سردمداران ایالات متحده علیه اسلام و کشورهای منطقه شدت گرفت . اسلام سیاسی و کشورهایی که به نحوی با ایالات متحده چالش داشتند به عنوان دشمنان ایدئولوژیک این کشور در قرن بیست و یکم مطرح شدند. در این میان حجم تبلیغات رسانه های گروهی غرب به سرکردگی آمریکا علیه اسلام و کشورهای مسلمان افزایش یافت و این اکثر رسانه ها اسلام را به عنوان یک دین تروریستی مطرح نمودند. مطابق دیدگاه ساموئل هانتینگتون، گزارش ارائه شده از سوی کمیسیون منافع ملی آمریکا ، گزارش ارائه شده از سوی مرکز اطلاعات استراتژیک آمریکا ، گزارش شورای آتلانتیک و سخنرانی مقامات بلند پایه ایالات متحده ، اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی به عنوان چالش های اصلی دولت بوش در عرصه سیاست خارجی مطرح شدند. و عنوان شد که ایالات متحده برای اینکه هژمونی خود را در نظام بین الملل تثبیت نماید، بایستی به مبارزه با این چالش­ها برخیزد.

بعد از 11 سپتامبر بسیاری از سیاستمداران و بویژه طیف نومحافظه کار دولت بوش حملات شدیدی را علیه اسلام و کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه آغاز کردند بطوریکه برخی از ماهیت جنگ طلبی و تروریستی دین اسلام سخن راندند. این عقیده توسط «آموس پال موتر» در مقاله­ای که در 19 ژانویه 1992 در واشنگتن پست نیز تأکید شده بود که : «ماهیت واقعی اسلام صرفاً مقاومت در برابر دموکراسی نمی باشد بلکه دین اسلام یک جنبش انقلابی رادیکال و جنگ سالار نظیر جنبش های بولشویک ، فاشیست و نازی است». مقامات سیاسی آمریکا با توجه به درگیری رخ داده ، در دو دهه ی اخیری که در جهان رخ داده است، اظهار می دارندکه در بیشتر این درگیریها و خشونت ها، در یک طرف اسلام گرایان قرار داشتند.

ساموئل هانتینگتون در این رابطه می­گوید ( از مجموع 16 حادثه تروریستی که در بین سال­های 1983 تا 2000 در 11 منطقه جهان رخ داده است ، سازمان­های تندرو مسلمان حداقل در 11 تا 12 مورد آن مسئولیت چنین کاری را بر عهده داشته­اند. پنج کشور از هفت کشور موجود در لیست کشورهای تروریسم وزارت خارجه آمریکا را کشورهای مسلمان تشکیل می­دهند(هانتینگتون، 1384: 369). دیمتری سایمز ، رئیس جمهور مرکز نیکسون، تروریسم در خاور میانه را به عنوان میدان مینی برای ایالات متحده دانسته است که این کشور بایستی دیر یا زود از آن خارج شود. آنچه که امروز برای آمریکا بسیار مهم است شتاب بخشیدن به مبارزه ای است که با ان مواجه شده است(خلجی ،1382: 132-131).

علاوه بر مسأله تروریسم، مبارزه با تولید و تکثیر سلاح های کشتار جمعی نیز از جمله اهداف راهبردی آمریکا پس از 11 سپتامبر در منطقه خاورمیانه شده است. در این راستا جورج بوش ، رئیس جمهوری آمریکا در دانشگاه دفاع ملی آمریکا یک طرح 7 ماده ای را برای جلوگیری از خطر اشاعه سلاح های اتمی و دستبابی کشور های یاغی و گروه های تروریستی به تسلیحات هسته ای اعلام کرد که برخی از رئوس یکی این طرح عبارت بودند از:

1-  تلاش در جهت اجماع جهانی به منظور جلوگیری از کشورهای یاغی و گروه های تروریستی به سلاح های هسته ای ؛

2-  جلوگیری از دست یابی به تکنولوژی غنی سازی اورانیوم از سوی کشورهایی که به دنبال استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای هستند؛

3-  تشکیل کمیته ویژه در آژانس بین المللی انرژی اتمی برای انطباق کشورها با الزامات بین المللی (والرشتاین، 1384: 184).

 هالیوود، یازده سپتامبر و سیاست خارجی

رویارویی سرمایه داری با کمونیسم ،تا زمانی که کمونیسم یک جریان بود، مقابله با آن نیز بسیار مشکل می­نمود. یعنی مارکس می توانست هرساله در یک کشور گروهی از طرفداران نظریه اش را در یک کشور جمع نماید . در جمع آن ها، بحث های پرشوری علیه رقیب صورت گیرد و بعد از بحث ، هر کدام از شرکت کنندگان که تابعیت یک کشور را داشتند به موطن خود بر می گشتند و در آن سرزمین می توانستند برای پیشبرد آرمان کمونیسم به خوبی فعالیت داشته باشند . کمونیسم، یک ایده بی سرزمین بود اما در مقیاس جهانی فعال . مبارزه و برنامه ریزی علیه جریان­های بی سرزمین همیشه مشکل می­نماید. غرب تا موقعی که کمونیسم چنین مرامی داشت برای مقابله با آن نیز واقعا سردرگم بود و در این زمینه ، هزینه و زمان زیادی را نیز از دست داد. همه چیز آنگاه تغییر یافت و جریان بازی به سود سرمایه داری تغییر کرد که روسیه خودش را با انقلاب مواجه دید که انقلابیون از سربازان می­خواستند به جای آنکه لوله های تفنگ هایشان دشمن بیرونی را نشانه گرفته اند ابتدا از شر دشمن درونی نجات یابند بعد می توان به دشمن بیرونی اندیشید.

روسیه اینک می شود کشوری که می خواست رسماً و علناً علیه چیزی مقابله کند و آن نبود مگر غرب و سرمایه داری ای که نماد پیشترفت غرب به شمار می رفت . هرچه در این زمینه روسیه پیش می رفت غرب احساس راحتی بیشتری داشت ؛زیرا لازم نبود که روشنفکرانی که در پی آرمان مارکس بودند را در سراسر دنیا دنبال نماید حتی در درون ایالات متحده، حالا کمونیسم صاحب سرزمین شده بود و هرآنچه را غرب نیاز داشت تا از جانب دشمن بداند به آسانی می توانست به این کشور خاص نسبت دهد و زمین بازی با همه تجهیزاتش مشخص شد، بازیگران رسمی و ذخیره ، سرمایه های آشکار و غیر آشکارشان معلوم بود و حتی می شد به راحتی دید که فعلا به کدام کشور و منطقه توجه دارند و رقیب نیز اگر توانی دارد بهتر است امتحان نماید توانایی هایش را ، اگرچه کمونیسم بسیار فعال می نمود اما رقیب خاطر آسوده ای داشت . چون همه چیز را می شد ذره بین گذاشت و با تبلیغات اگر لازم باشد با استفاده از اهرم قدرت و گاهی با اعزام یک گروه موسیقی در برابر کمونیسم ایستاد و در عرصه بین المللی ، غرب و شرق بازی معنا داری را در پیش داشتند . زیرا دشمن مشخص بود آما همه چیز آنگاه دوباره تغییر یافت که دشمن فروپاشید .

آیا تاریخ به پایان رسیده است؟ولی همه چیز حکایت از آن داشت که فقط شرایط بازی تغییر یافته . حالا ما می توانیم تلاش نماییم تا به عنوان تنها بازیگر شهر در شهر نی سواران باشیم اما تنها بازیگر بودن خیلی پرسود نخواهد بود اگر رقیبی در میان نباشد که هم غلبه بر آن تضمین شده باشد و هم این توانایی را هم داشته باشد که یک خطر بسیار جدی به حساب آید .

در عرصه سیاست خارجی هرگاه قرار باشد این گونه رقبا ایجاد شوند ، ابتدا لازم است تا از حیث فلسفی تمایز آشکار شود ؛ یعنی ما و شخص دیگری تعریف شود که کاملاً تفاوت دیدگاه داشته باشیم از جنبه نگریستن به خدا و انسان . اینک غرب که از رویارویی با خدا و انسان کمونیسم پیروز بیرون آمده بود دوباره سراغ فلسفه رفت و خدایی را که غرب از تشیع جنازه اش بر می­گشت و نیچه اعلام مرگش را با مسرت سرداده بود؛ خدا مرده است و ما از تشیع جنازه اش برمی گردیم (نیچه) اما در گوشه و کنار، صداهایی بلند بود که می­گفتند خدا زنده است و خدایی که آن ها از آن یاد می کردند بسیار هم سخت گیر است و قدرتمند .این خدا ، خدای محمد(ص) بود. اسلام ، وارد میدان شد. از این به بعد ، هر جا در غرب انفجاری رخ می دادغرب در هراسی بنیادین فرو می رفت ( بابی سعید) و بسیار بجا بود اگر در آن نزدیکی مسلمانی می­زیست زیرا می­شد به راحتی با افکار عمومی سخن گفت ، زیرا دشمن نشخص بود(خواجه و دیگران،1392: 146).

بعد از کمونیسم ، سرمایه داری دشمن بسیار  جدی تری را مقابل خود می­دید. اسلام؛ زیرا اسلام پیروانی داشت که بر خلاف کمونیسم از تمام وجوه با غرب متفاوت بودند.  وقتی 11 سپتامبر اتقاق افتاد، غرب از درسی که در مواجهه با کمونیسم گرفته بود بسیار به خوبی استفاده کرد . هم سیاست خارجی­اش را از بحران معنا نجات داد( قوام،1384: 84) هم برای مقابله با این پدیده دچار سردرگمی نشد و افکار عمومی را توانست آسوده بنمایدکه دشمن با همه امکاناتش مشخص است و آغاز شد جریانی که بی شک تمام عرصه سیاست خارجی را تحت تأثیر خود قرار داد.

بررسی صنعت فیلم فی نفسه پیچیده است، اما به لطف یک حقیقت تاریخی کلیدی ، آسان می­شود. پس از دهه 1920 م . یعنی بخش اعظم تاریخ سینما، صنعتی به نام هالیوود واقع در ایالات متحده، جهان را تحت سلطه داشت. پس کانون بررسی تاریخ صنعت سینما به درستی با هالیوود آغاز می­شود. این امر به این دلیل نیست که بگوییم هالیوود آمریکا بهترین فیلم­ها را تولید کرده است، بلکه به این سبب است که هالیوود، سینمای ملی دیگر کشورها را مجبور کرده تا کار خود را با رقابت با هالیوود به مثابه یک صنعت آغاز کنند.(کینگ، 1386: 55).

در شمایل نگاری فاجعه یازده سپتامبر نوعی طنین هیچکاکی وجود دارد : نمای نزدیک شدن هواپیما و خوردن آن به دومین برج مرکز تجارت جهانی که بی پایان تکرار می­شود ، همچون نمونه ای واقعی از صحنه مشهور فیلم پرندگان به نظر می رسد که در آن ، "ملانی " در قایق کوچک خودش به سمت اسکله خلیج بودگامی رود. وی در حالی که به اسکله نزدیک می­شود، برای عاشق آینده خود دست تکان می­دهد . ناگهان یک پرنده تنها که در آغاز همچون لکه سیاه نامشخصی است از گوشه راست بالا وارد قاب تصویر می­شود و خودش را به سر "ملانی" می­کوبد. هواپیمایی که خودش را به برج مرکز تجارت جهانی کوبید را می­توان بی اغراق حد اعلای همان لکه سیاه هیچکاک دانست.

زمان رضایی - کارشناس ارشد علوم سیاسی
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان