به گزارش لنگرخبر، زین العابدین اذرارجمند یکی از شاعران لنگرودی در آخر سروده خود شعری را در خصوص شب شام غریبان شهدای کربلا نوشته شد که میتوانید در زیر بخوانید :

ز قتلگاه مگو اینکه سر در آوردند



که ماه را از بطن سحر در آوردند



زدند تیر به حلق پسر چنان و ... چنین



دمار از دل زار پدر در آوردند



سپس بزیر کشیدند لفظ قرآن را



ز استخوانش زیر و زبر در آوردند



چه سخت از صدف سینه اش به نعل اسب



به تاخت، مروارید جگر در آوردند



کنار علقمه افتاده است دستی خیس



: «نخورده آب » ! ... پَر از این خبر در آوردند !



نشست تیر به چشمان خسته عباس



ز عمق آبی دریا گهر در آوردند



عمود آهن بر فرق ماه وقتی خورد



میان ابرو، شقّ القمردر آوردند



برای کشتن شیری ز نسل ابراهیم



میان معرکه بتها، تبر در آوردند !!؟



از آنچه بر سر عبّاس و دیگران آمد



ز بغض، بر سر او بیشتر در آوردند



تنور غارت شد داغ و این حرامی ها



بجای نان از این دشت زر در آوردند



رباب حیران آنجا پی چه می گردد !؟



ز خاک، اصغر او را مگر در آوردند !؟



برای آنکه بسوزند چند پروانه



ز خیمه ها کوهی از شرر در آوردند



برادرش چون البرز بر زمین افتاد



ز چشم خواهر، از خون، خزر در آوردند



بغیر خواهر او در هوای پیراهن



چقدر گرگ ز گودال سر در آوردند !



نه یک نفر، که برای بریدن یک سر



هزارتا خنجر از کمر در آوردند



گمان نمی کنم ... از شمر بر نمی آید



سر از تنش هان ! ... چندین نفر در آوردند !

فرشته ها هم مدهوش اشک خود گشتند



ز داغ او مقداری چو سر در آوردند



کبوترند ؟ ... نه اینها تمام سیمرغند



که در هوای سرِ نیزه پر در آوردند ...

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان