چاوشی، چاوشی، حاشیه تازه!

۱۳۹۴/۱۱/۱۱ ۱۶:۰۶ چاپ کد خبر: 45640
به گزارش لنگرخبر، کار به جایی رسیده بود که مدتی اخبار بیست و سی چاوشی یک کامنت می گذاشت در صفحه شخصی اینستاگرامش می شد یکی از اخبار اصلی آن و خبر مهم رسانه ملی؛ حالا من تا این جای کار هیچ مشکلی ندارم سلبریتی بودن شاخ و دم که ندارد. این که طرف یک کامنت اینستاگرامی اش در رسانه های مکتوب و شفاهی نقل می شود و هزار متن و داستان برای آن یک کامنت نگاشته می شود فقط و فقط یک معنای روشن دارد و آن سلبریتی بودن است. این سلبریتی بودن طبعا و قطعا دردسرهایی دارد که به هر حال باید ساخت اما این پرونده های عریض و طویل حاشیه سازی که بی وقفه تولید و منتشر می شود قابل هضم نیست. البته من در این متن قصد ندارم به تمام هم و غم یک رسانه تصویری تازه کار اشاره کنم برای سناریونویسی پیرامون چاوشی، اصلا خداقوت شان باشد شبانه روزی دارند تلاش می کنند برای ایجاد یک داستان تازه و این پشتکار در اشاعه دروغ و تهمت خیلی آفرین دارد! ـ به قول شاعر البته ـ اما این مورد آخر دیگر قصه عجیبی است؛ این طرح مجوز نداشتن آهنگ مجموعه ای که با نظارت وزارت ارشاد اسلامی هرهفته منتشر می شود و از تبلیغاتی گسترده بهره می برد که بعید است کسی باشد که اسمی از «شهرزاد» و آهنگ هایش نشنیده باشد؛ اصلا این فیلمنامه آخری جالب ترین نوع حاشیه سازی برای تنها سلبریتی پویای این مملکت است. علی الظاهر آقای اسماعیل امینی دبیر جشنواره شعر فجر در متنی نوشته اند که ترانه «کجایی» معنا و مفهوم روشنی ندارد و قابل فهم نیست؛ راستش من به واسطه سال ها حضور در جشنواره فیلم فجر موارد بسیاری سراغ دارم که دلیل محکمی است جهت افسوس خوردن برای متولیان جشنواره فیلم فجر اما فکر نمی کردم اوضاع جشنواره شعر نیز تا این اندازه اسف بار باشد! مگر ترانه «کجایی» را ابو سعید ابوالخیر به زبانی بیگانه گفته که دبیر محترم شعر فجر متوجه معنا و مفهومش نمی شوند. کاش ایشان به جای تمسخر و یاد گذشته و اهمیت معنای شعر در آن زمان می فرمودند کجای ترانه «کجایی» واقعا دقیقا کجای این ترانه را متوجه نشده اند تا اینجانب برای رهایی ایشان از سردرگمی و جلوگیری از افسوس برای شعر امروز راهنمایی شان می کردم اما از آن جا که ایشان اشاره روشنی به انتقاد وارده به این ترانه نکرده اند شوربختانه نه از من که از هیچ کس دیگری کاری ساخته نیست؛ اما آقای سعید بیابانکی چون در حاشیه برنامه «شب شعر حلقه رندان» خیلی صریح و واضح گفته اند که با کدام قسمت های ترانه «کجایی» مشکل دارند می شود ایشان را راهنمایی کرد اما باز موضوعی من را در انجام این مهم مردد می کند و آن این که آقای بیابانکی که شاعری برجسته اند و به قدری شهره اند که بارها اشعارشان توسط مقام معظم رهبری مورد تحسین قرار گرفته است واقعا نیاز به توضیح اینجانب برای روشنگری دارند؟! راستش باور نمی کنم ایشان به عنوان شاعری برجسته معنای ترانه ای ساده را ادراک نکرده باشند. بنابراین فکر می کنم شاید آقای بیابانکی به خاطر دوستانی که از حداقل دانش ادبی بی بهره اند و از زمان انتشار ترانه «کجایی» برای شان سوال شده که «بیا تا رگامو تو خونت بریزم» یعنی چه؟ این سوال را پرسیده اند و از سر تواضع گفته اند خودشان متوجه نشده اند. البته ایشان گفته اند که عبارت «بیا روتو رو کن» را هم متوجه نشده اند که حقیقتا این یکی را من حتی از عوام کوچه و بازار هم نشنیده ام که معنایش را متوجه نشده باشند دیگر شاعر بنامی چون آقای بیابانکی که جای خود؛ با این وجود به اختصار جهت رفع ابهام احتمالی اشاره ای هم به آن خواهم کرد؛ اما در مورد جمله معروف «بیا تا رگامو تو خونت بریزم» که سبب شده بسیاری چاوشی را به سخره بگیرند که اصلا نفهمیده چه گفته و فقط خواسته چیزی بگوید! فارغ از این که استهزای یک انسان در هر جایگاهی یکی از مذمت شده ترین کارها در قرآن است باید بگویم ادراک این جمله نیاز به کمی دانش ادبی دارد که از آن جا که گمان می کنم حتما یک شاعر به اصول ابتدایی ادبیات آگاه است با عذرخواهی پیشاپیش جسارتا آقای بیابانکی را مخاطب قرار می دهم آن هم به سبب اظهاراتشان که همچنان به نظرم غریب می آید! در ادبیات شیرین پارسی که به قطع و یقین اگر عوام با آن بیگانه باشند اهل شعر و شاعری و در کل هنرمندان دست به قلم را با آن بیگانگی نیست؛ آرایه های ادبی گوناگونی برای پیرایه کردن متون ادبی به نثر یا نظم وجود دارد که یکی از آن ها «مجاز» است. آرایه ای که تحصیلات دانشگاهی هم نمی خواهد و هرکسی در دوران متوسطه و پیش از اخذ مدرک دیپلم با آن آشنا می شود. همان طور که از نام این آرایه ادبی پیداست کلمه ای در متن نثر یا نظم به جای چیز دیگر قرار می گیرد و بر معنای آن دلالت می کند. حال وقتی ترانه سرا می گوید: «بیا تا رگامو تو خونت بریزم» کلمه «رگ» مجاز از «خون» است که طبعا برای پیرایه ادبی از این آرایه استفاده شده است. وقتی ترانه سرا می خواهد رگش را در خون معشوق بریزد یعنی در واقع کلمه رگ که محل و ظرف خون است را به مجاز به جای خون استفاده کرده و مفهوم پر واضح و مبرهن است که عاشق می خواهد خون خودش را نیز به پای معشوق بریزید. از آن جا که رگ ظرف خون است به این مجاز، مجاز محلی گفته می شود و اتفاقا محسن چاوشی که انگار هرکاری بکند به مذاق عده ای خوش نمی آید اولین کسی نیست که از این آرایه استفاده کرده؛ برای مثال در گلشن راز آمده: «چو آشامیدم این پیمانه را پاک/ درافتادم ز مستی بر سر خاک» که این جا شاعر پیمانه را به مجاز از شراب داخل پیمانه به کار برده و بدیهی است که پیمانه را نمی توان آشامید. یا در ادبیات محاوره شاید بارها شنیده باشید که مادری خطاب به فرزندش می گوید: «بشقابتو تموم کن بعد برو بستنی بخور» که باز بشقاب مجاز محلی از غذای درون آن است چرا که بشقاب را نمی توان خورد. با این توضیحات که به گمانم کاملا روشن است هیچ اتفاق عجیب و غریبی رخ نداده به هنگام ریختن رگ در خون؛ آن هم تا این اندازه که خاطر اهالی شعر و شاعری را تا این حد مغشوش و مکدر سازد. علاوه بر آن در مصرع مذکور آرایه مجاز دوبار تکرار شده یعنی ترانه سرا علاوه بر این که از رگ به مجاز از خون استفاده کرده از خون نیز به مجاز از مایع زیست آدمی استفاده کرده است بنابراین ترانه سرا می خواهد تمام زندگی و مایع حیاتش را به مایع حیات معشوقه هدیه کند و در زیستن او ادامه یابد. حالا تا کی بناست محسن چاوشی برای چنین تعبیر شاعرانه ای جواب پس دهد و مورد استهزا قرار گیرد را نمی دانم! اما در مورد «بیا روتو رو کن» که هنوز متوجه نمی شوم دقیقا چه چیزی مانع از درک آن توسط شنونده می شود آرایه بسیار ساده «جناس» به کار رفته که در این جا چون دو کلمه دقیقا مشابه یک دیگرند با دو معنای مختلف «جناس تام» است. «رو»ی اول به معنا صورت و «رو»ی دوم به معنا نشان دادن. نمی دانم قسمت دیگری در این ترانه وجود دارد که برای اهل شعر و ادب جای سوال باشد یا نه ولی خط به خطش قابل معناست و هیچ چیز ناواضحی وجود ندارد. از آن جا که تجربه ثابت کرده هنگامی که چیزی به دقت تشریح می گردد و جایی برای سوال باقی نمی گذارد عده ای می گویند حالا از کجا معلوم که هنرمند (در این جا چاوشی) تمام این ها را می دانسته و آگاهانه اعمال کرده و نگارنده چیزی بیرون از متن را به آن الصاق نکرده است؟ ذکر دو نکته را ضرروی می دانم؛ اولا نکاتی که عرض کردم به قدری واضح و روشن است که با مراجعه به هر استاد ادبیات به راحتی به جوابی مشابه خواهید رسید. حتی اگر کتاب های دبیرستان تان دم دست باشد نیازی نیست مزاحم وقت یک استاد شوید و اگر حافظه تان یاری کند که به کتاب های آن دوران نیز نیازی نیست. بنابراین چیزهایی که نگاشته ام موضوع عجیب و غریبی نیست که به متنی الصاق شده باشد. ثانیا به نظرم آدمی که به هنگام اوقات فراغت به جای بالا و پایین کردن اینستاگرامش و یا سلفی گرفتن از خودش و دوستان، مولانا را ورق می زند و تا حدی او را زیست می کند که می شود بخش جدایی ناپذیر زندگی شخصی و موسیقایی اش نمی تواند با آرایه های ادبی بیگانه باشد چرا که متن ثقیل اشعار مولانا بی دانش ادبی ادراک نمی شود. وقتی ترانه تیتراژ سریال «شهرزاد» بدون دانش ادبی فهمیده نمی شود و حتی این ناآگاهی در نهایت تعجب باعث تمسخری بی جهت می شود دیگر اشعار حضرت مولانا جای خود دارد. در نتیجه کسی که اشعار حضرت مولانا را ادارک می کند قطعا از دانش ادبی بالایی برخوردار است. جسارتا نگارنده بر این باور است که بهتر است این همه تلاش و تقلا برای پایین کشیدن یک نفر، که سال هاست به ثمر ننشسته را صرف مطالعه و اعتلای خویشتن کرده تا به جایگاه فعلی سلبریتی ای برسند که تمامی فکر و ذکرشان بررسی لحظه به لحظه کارهای اوست تا ببیند کجا می توان ایرادی گرفت و گفت دیدی گفتم؟! به نظرم این همه عجله برای پرکردن صفحات این حوزه تازه افتتاح شده چاوشی که باید هرطور شده آماده شود فرصت اندیشیدن و تعقل را گرفته که خداوند متعال می فرمایند آن ها استهزا می کند اما غافل اند که خویش را ریش خند می کنند. هرچند امیر بی گزندش می گوید الخیر فی ما وقع و حتما خیریتی است در این که این روزها همه زمزمه می کنند چاوشی، حال به نیکی یا شر؛ به قول امیر بی گزندش الخیر فی ما وقع.
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان