به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی لنگرخبر، سردار همیشه قهرمان، شهید حسین املاکی در نامه‌ای به همسرش در تاریخ ۲۵ اسفند ۶۶ قبل از عملیات والفجر ۱۰ نوشت:

" همسر عزیزم سلام

سلامی به گرمی دوست داشتن از یک قلب تپنده که تو را دوست دارد و جز تو به سمت دیگر نمی‌پوید.

سلامی به گرمی آفتاب تفتیده جنوب و سرمای کوه‌های زیبای کردستان که هر مشت آن با خون شهیدی به چله نشسته است.

سلامی به دوست داشتن، که خدا هم با آیه «یحبهم و یحبونه» به این گروه دوست دار ارزش‌ها اعتماد کرده است.

سلام به واژه همسر که در تنهایی و صبوری به داد من می‌رسد و مرا تنها نمی‌گذارد.

سلام بر پاکدامنی عشق که زیبایی را در پی خود، چونان خورشید پشت ابر حفظ می‌کند.

سلام بر دست‌های ترک خورده که در تنهایی و سرمای غرب از هیچ کاری برای گذران زندگی، کوتاه نمی‌آید و سلام به تو عزیزم که دوستت دارم و دوست داشتن را با تمام وجودم تقدیم تو می‌کنم، تو می‌دانی که چقدر خسته و دلشکسته ام.

دوستان همه رفتند و ما ماندیم و باز دلشکسته که حق همسری تو را به جا نیاوردم و حق فرزندی را برای پدر و مادر مهربانم! به خدا حق داری هر چه که بگویی.

تو را به پاکی عشق سوگند می‌دهم که حلالم کنی، چون من نمی‌دانم که از پس امروز برای من فردایی هست یا نه.

و زمان آنقدر زود می‌گذرد که دل بستن به آن، جز شرمندگی حاصلی ندارد.

من در این تنهایی و بی‌کسی، دست به دعا بر می‌دارم که بارخدایا! همسر و فرزندانم را به تو میسپارم که تو بهترین نگهدارنده ای! والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین! و می‌دانم که این دست‌های خسته را رو نخواهی کرد.

همسر من! هوا سرد است اما خاک از هوا سردتر! اگر من اسیر خاک شدم، از تو میخواهم که مرا به خاطر سستی‌ای که در وظیفه همسرداری کردن، عفو کنی که در شرایط جنگ هستم و جنگ، اینگونه ما را از هم جدا کرده است!

شاید اگر ما متولد زمان دیگری بودیم، آسوده در کنار هم می‌زیستیم ولی وقتی مرگ، حق است و انسانها در هیچ جا نمی‌توانند از دست آن بگریزند، پس چه بهتر به قول امام حسین (ع) که مرگ با عزت و شرف بهتر از زندگی با ننگ و خواری است، شرافتمندانه بمیرند!

اکنون که بر ما جنگ حادث شده و بر ما واجب شده که جهاد کنیم، پس برمی خیزیم و به یاری پیرمان، آن قلب عاشق، گام بر میداریم و پشت به دشمن نمی‌کنیم!

اما در این میانه، آنانی که از اکنون پشت سر ما حرف میزنند، آیا بعد از ما حق زن و فرزندانمان را نگاه می‌دارند؟ آیا حرمت فرزندانمان محفوظ می‌ماند؟

تو را تا ابد، سلام می‌فرستم و فرزندانم را به خدا می‌سپارم، آنان را که در حاصل زندگی ما و نورچشمی‌های ما هستند و خیلی دوست‌شان دارم!

هر بار که به یادشان می‌افتم، پاهایم سست می‌شوند، چون دلم میخواهد بار دیگر صدای خنده‌هایشان را بشنوم و بار دیگر روی دوش من بنشینند و بازی کنند.

اما چه می‌شود کرد! دستم بند است و پایم در غلاف زمان گرفتار است!

ان شاءالله اگر زنده ماندم، از خجالت شما در می‌آیم و اگر فیض شهادتی بود، حلالم کنید!

همه شما را عاشقانه دوست دارم.

حسین املاکی ۲۵ اسفند ۶۶ "

از این شهید بزرگوار ۳ فرزند به نام‌های مرضیه، راضیه و سلمان به یادگار مانده است.

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان