به گزارش پایگاه اطلاع رسانی لنگرخبر، به نقل از خوبان خبر ؛ چندی پیش از زندگی خانواده ای در روستای لله کا خمام ، که درخانه ای فرسوده  مشغول زندگی بودند با خبر شدیم، بنابراین تصمیم گرفتیم برای تهیه گزارش از خانه و کاشانه آنها نزدشان برویم. وقتی در مقابل درب این خانه توقف کردم، تصور نمی کردم که اوضاع خانواده تا این حد بد باشد، چار دیواری که درب ورودی نداشت و پتوهای کهنه درب ورودی این چهاردیواری بودند. با ورود ما به داخل این کاشانه مادر خانواده با چهره ای غمگین و مستاصل به همراه پسر و پدر خانواده به استقبال ما آمدند. وقتی وارد چار دیواری شدیم، بوی بسیار آزار دهنده در فضای این چار دیواری یا همان کاشانه این خانواده که چهار طرفش آخر بود، به مشام رسید. مادر خانواده دستش را به سمت سقف دراز می کند. سقف کاه گلی در اثر بارش باران، آوار شده است.آسمان از داخل سقف پیداست. کاه گل های ریخته شده از سقف در خانه روی هم انباشه شده. فرش کهنه را به کناری زده اند. مادر، لباس خاک گرفته ای به تن دارد. اینجا خیلی چیزها ندارد، ولی درد دارد؛ دردی که هر نا آشنایی زود با آن آشنا می شود. اینجا آرامش ندارد، ولی زخم دارد؛ زخم هایی که تا عمق وجود یک زن فرورفته و کمرپدر خانواده را خم کرده است. ولی اینجا زندگی مفهوم دیگری دارد. اینجا زندگی یعنی ترس از آینده فرزندانی که الان باید به جای کار به کارنامه فکر می کردند؛ اینجا زندگی یعنی غم نان و زجرکشیدن زنی که نمی داند به بیماری دخترش فکر کند یا سقفی امن و یا پولی برای سیر کردن شکم فرزندانش. پدر خانواده بیکار است و همسرش از دربه دری رنج می برد  که در خانه ای محقر و خرابه ای زندگی می کنند که سقف آنرا با تکه های چوب پوشش داده اند و به گفته پدر خانواده  زمستان ها از سرما و اینک از رسیدن گرما و داغ شدن سقف و نداشتن وسیله سرمایشی در هراسند و دعا میکنند هرگز تابستان فرا نرسد!! مادر خانواده می گوید امیرحسین هر روز که به مدرسه می رود، باید وضعیتمان را از همشاگردی هایش پنهان کند تا مبادا آنها بفهمند در چه وضعیتی زندگی می کند. گاهی خدا می خواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد وقتی دستی را به یاری می گیری، بدان که دست دیگرت در دست خداست… انتهای پیام/
همرسانی کنید:
برچسب‎ها : صلاحیتها خمام

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان