ایران به روایت بزرگان ادبیات ایران

۱۳۹۶/۰۷/۰۴ ۱۰:۴۳ چاپ کد خبر: 86800
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی لنگرخبر، شاید اگر نبود، همه برخورد ما با غزل عاشقانه می شد همان هایی که حافظ و سعدی قرن ها پیش گفته بودند؛ آن هایی که نه عکس و نه فیلمی از خودشان در  خاطرمان داریم، آن هایی که روایت زندگی شان را ضد و نقیض شنیده ایم و به جز همین غزل های عاشقانه چیز دیگری نمی دانستیم. اما در همین قرن خودمان کسی آمد که هم برای مان از عشق نوشت و شعر عاشقانه گفت، هم اشعارش را با صدای خودش خواند. «سیدمحمدحسین بهجت تبریزی» برای کمتر کسی ناشناخته است. شهریار، عشق را در غزل هایی با نثری روان و سلیس برای مان نوشت و خواند؛ حالا حتی اگر عاشق هم نبوده باشی، «حالا چرا» را که می خوانی دلت می خواهد عاشق باشی، اصلا عاشق می شوی! بهانه گزارش ما این است که شهریار شاعر ترک زبان روزگارمان، با اینکه غزل های فارسی اش هوش از سرمان می برد، اما منظومه «حیدربابایه سلام» که از معروف ترین اشعار اوست را که به زبان ترکی آذربایجانی گفته، منظومه ای که در آن کوه کوچک حیدربابا را مورد خطاب قرار داده در آن توصیف هایی بی نظیر از طبیعت و مردمان منطقه دارد. حالا به سراغ نویسنده ها و شعرایی رفتیم که ردِ پای زادگاهشان را می توان در میان آثار و کلماتی که بر کاغذ ردیف کرده اند، دید. نمایی از کوه حیدربابا بار دیگر شهری که دوست می داشتم هوشنگ مرادی کرمانی با اینکه بسیاری از ما هوشنگ مرادی کرمانی را با «قصه های مجید» و بی بی اصفهانی می شناسیم. اما مرادی کرمانی در روستای سیرچ در استان کرمان به دنیا آمده و با علاوه بر کتاب «شما که غریبه نیستید» که خاطرات خودش است، کتاب «بچه های قالیباف خانه» را هم که درباره زندگی کودکانی است که به دلیل وضعیت خانواده شان مجبور هستند در سنین کودکی در قالیبافخانه کار کنند. خودش می گوید برای نوشتن این داستان، ماه ها به کرمان رفته و در کنار بافندگان قالی نشسته تا احساس آن ها را به خوبی درک کند. مرادی کرمانی در خاطرات خودش روایتی از زندگی در یک روستای گرم و خشک را به تصویر می کشد، با او از شرایط درس خواندن باخبر می شوید، با او همراه می شوید و تا بالای تپه برای آرد کردن گندم ها می روید. کافی ست کتاب را در دست بگیرید تا حتی یاد بگیرید چطور می توان در چنین روستایی زندگی کرد! نمایی از روستای سیرچ در کرمان جلال آل احمد جلال آل احمد که اصالتا اهل طالقان است، در تهران به دنیا می آید و در آسالم گیلان از دنیا می رود، در تمام کتاب های جلال ردپایی از زندگی روستایی را می توان دید. او با نوشته هایی دقیق و صریح و با حذف کردن هرچیزی که در متن اضافه به نظر می آمده؛ به صورتی فشرده و کوتاه حرفش را می زند و شرایط و اوضاع را مورد نقد قرار می دهد. در «مدیر مدرسه» سیستم آموزش و پرورش و کل جامعه را زیر ذره بین انتقادی خود می برد یا در «زن زیادی» داستان هایی از زنانی را می نویسد که ارزش پایینی در قرن سیزدهم دارند. سیمین دانشور سیمین دانشور که نخستین زنی است که به صورت حرفه ای در زبان فارسی داستان نویسی کرده است و یکی از پرفروش ترین آثار ادبیات فارسی ایران را نیز نوشته است. «سووشون» زبان ساده و بیان روانی دارد و دانشور که خود شیرازی است در متن از واژه های شیرازی استفاده کرده که همین موضوع به گیرایی و جذابیت اثر اضافه کرده است. اصلا لازم نیست دور برویم، کافی ست جایی را به یاد بیاورید که زری و یوسف به زمین های کشاورزی سر می زنند و یوسف به کسانی که در حال درو هستند، می گوید «شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید» همین یک جمله ما را به شرایط و اوضاع اجتماعی آن زمان می برد. نمایی از حافظیه شیراز محمود دولت آبادی محمود دولت آبادی متولد دولت آباد سبزوار است و سرگذشت یکی از طولانی ترین رمان های جهان در یکی از روستاهای سبزوار می گذرد. «کلیدر» رمانی حماسی از شجاعت و مردانگی است و به شرح سختی هایی می پردازد که بر خانواده کلمیشی گذشته است و شخصیت اصلی آن «گل محمد» مخاطب را تا انتهای جلد دهم و تا پایان سه هزار صفحه می کشاند. دولت آبادی ۱۵ سال برای نوشتن رمان زمان گذاشت و خودش می گوید «کلیدر از جهت کمی و کیفی، کامل ترین کاری است که من تصور می کرده ام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.» در کلیدر همراه خاندان کلمیشی در نزدیکی های سبزوار زندگی ییلاق و قشلاق را از نزدیک می بینیم، با مهمانی ها و احترام گذاشتن های شان همراه می شویم. حتی با فروشنده دوره گردی که به شهرها سر می زند و اخبار را هم به گوش دیگران می رساند، از اوضاع مملکت باخبر می شویم. دولت آبادی با کلیدر علاوه بر اینکه ما را به دل سرگذشت یک خانواده می برد، بلکه دستمان را می گیرد و تا دشت ها و روستاهای سبزوار هم می برد. خانواده کلمیشی در کتاب کلیدر که داستان زندگیشان واقعی بود فرهاد حسن زاده فرهاد حسن زاده از آن دست نویسنده هایی است که بیشتر آثارش در حوزه کودک و نوجوان است، با این حال فضای نوستالژیک و خاطره انگیزی که کتاب هایش دارد، آن ها را بزرگسالان هم جذاب می کند. حسن زاده متولد آبادان است و زندگی در این منطقه که باعث شده او آشنایی نزدیکی با جنگ داشته باشد، روی آثار او تاثیر داشته و کتاب هایی چون «هستی» و «عقرب های کشتی بمبک» نمونه هایی از آثار اوست که ردپای جنگ و حال و هوای آبادان را در آن ها به خوبی می توان احساس کرد.  او در «عقرباهای کشی بمبک» ما را با چهار نوجوان آبادانی همراه می کند که در روزهای پر التهاب جنگ هستند و از ماجراجویی ها و و رابط عاطفی آن ها برای مان می گوید. البته در جای جای کتاب هم لهجه آبادانی را می توانید ببینید. غروب آفتاب در آبادان احمد محمود احمد عطا نام اصلی اوست که در اهواز به دنیا آمده است. پدر و مادر دزفولی او باعث شدند او هم خودش را بیشتر دزفولی بداند و در برخی کتاب هایش از جمله «همسایه ها» برخی واژه های دزفولی را استفاده کند. کتاب های احمد محمود از «زمین سوخته» که تجربه شخصی اش از جنگ است تا «همسایه ها» و «مدار صفر درجه» همه در اهواز و زادگاهش می گذرند و داستانی از مردمان شهر را نشان می دهند. در «زمین سوخته» با نویسنده در کوچه کوچه اهواز می رویم، با او خراب شدن خانه هایی که روزگاری زندگی در آن ها جریان داشته را می بینیم و شهدا را از زیر آوار بیرون می کشیم، با او به خون های حمید که روی زمین خشک شده، خیره می شویم و با او اشک ها می ریزیم. احمد محمود در این کتاب جنگ را از زبان راوی اول شخص تعریف می کند و اگر روزی در اهواز بودید، با همین کتاب می توانید به میدان ها و خیابان های مختلف سر بزنید. نمایی از پل کارون در اهواز سعید تشکری نویسنده مشهدی که چند سالی است با بیماری ام اس دست و پنجه نرم می کند، رمانی به نام «مفتون و فیروزه» دارد که محصول گفتگو و ملاقات هایش با افراد بسیار زیادی است که در جریان انقلاب اسلامی در مشهد نقش داشته اند، البته ماحصل این گفتگوها به شکلی ارائه شده که مخاطب در فضای داستانی امروزی قرار می گیرد. نمایی از شهر مشهد منیرو روانی پور منیرو روانی پور که همسر پسر پهلوان تختی است، در بوشهر به دنیا آمده و بیشتر داستان هایی که نوشته در جنوب ایران می گذرد. در آثار او از جمله «اهل غرق» و دیگر داستان های کوتاهش حضور عناصری چون طبیعت جنوب ایران، دریا، زنان بومی، ماهی گیری و طلسم ها را می توان به وضوح دید. این فضای داستانی را ابتدا در مجموعه داستان «کنیزو» به تصویر می کشد و در ادامه در داستان های دیگر او به راحتی می توان با حال و هوای جنوبی و زنان آن روزگار زندگی کرد. نمایی از شهر بوشهر محمود گلابدره ای سیدمحمود قادری گلابدره ای متولد شمیران بود و در کتاب «سرنوشت بچه شمرون» که زندگی پسربچه ای را روایت می کند که پس از فوت پدر تصمیم می گیرد شغل پدرش را ادامه دهد، پدرش سلمانی دوره گرد بوده و حالا این پسر است که ما را با تجربیات خودش در منطقه شمیران همراه می کند و تا کوچه پس کوچه ها این منطقه می برد. رضا امیرخانی امیرخانی متولد سال ۵۲ در تهران است. از او کتاب ها و آثار زیادی منتشر شده که بیشتر آن ها جز شناخته شده ها هستند. شخصیت های داستان هایش در طهران قدم می زنند، طهرانی که روزگاری ماشین در آن خیلی نبوده و باغ های تجریش به خاطر نداشتن آب، ارزان بوده اند. با امیرخانی در «منِ او» و «قیدار» به راحتی می توان در خیابان های طهران قدم زد و از محله ای به محله دیگر رفت. برای مثال در «منِِ او» شخصیت های داستان در خیابان های بازار، محله سنگلج و باغ های شمیران و تجریش پرسه می زنند و خاطرات کودکی شان در آن ها شکل می گیرد. نمایی از طهران قدیم زویا پیرزاد پیرزاد نویسنده ایرانی ارمنی تباری است که در آبادان به دنیا آمده است. او با رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» شناخته شد و توانست جوایز بسیاری را هم بدست بیاورد. رمانی که از زبان زنی ارمنی در منطقه آبادان در دهه ۴۰ شمسی روایت می شود و در آن علاوه بر اینکه یکنواختی زندگی این زن را به تصویر می کشد، بلکه گوشه ای از تفکرات اجتماعی و اواضع آن زمان را نیز نشان می دهد. شهر در اشعار شاعران بررسی آثار شعرا به این شکل کار سخت ترین است، بیشتر از این جهت که شعرای زیادی هستند که حال و هوای زادگاه شان را می توان در شعرهای شان پیدا کرد. شاید شاخص ترین آن ها سهراب سپهری باشد، سهراب کاشانی بود و کاشانی ماند! او با اینکه به فرهنگ مشرق زمنی علاقه زیادی داشت و سفرهایی را به کشورهای هند و پاکستان داشت و مدتی را نیز در فرانسه زندگی کرده بود، اما رد پای کاشان و حیاط خانه شان را بیشتر از هرچیزی در اشعارش می توان دید. استفاده از عبارات کاشانی از مشخصه های اشعار اوست، او در شعر بلندش می گوید «اهل کاشانم...» و  جایی در همین می نویسد «رفتم تا زن...» که در زبان کاشونی زن گرفتن را به زن رفتن می گویند. حال و هوای روستای مشهد اردهال را هم در شعرها، هم در نقاشی ها و هم در نوشته های این هنرمند می توان دید و حس کرد. علی اسفندیاری که به نیما یوشیج معروف است، در دهکده یوش از توابع شهرستان نور استان مازندارن به دنیا آمده بود، او را پدر شعر نوی فارسی می نامند، کسی که آگاهانه بنیادها و ساتارهای شعر کهن فارسی را بر هم زد. از او دفتر شعری به نام «روجا» منتشر شده که نیما اشعارش را به زبان مازندرانی گفته است. او که دغدغه زنده نگه داشتن این زبان را داشته و علاوه بر انتشار همین دفتر شعر، برخی از لغات تبری را هم در دیگر اشعارش به شکلی ماهرانه به کار برده که وارد زبان فارسی شده اند، دُرست مانند کلمه «داروگ». با این همه روجا را می توان یک فرهنگ نامه تبری دانست. نیما در این اشعار علاوه بر وصف تاریخ خانوادگی و رنج و دلتنگی های خود، از طرفی؛ تصویری واضح از شرایط اجتماعی حاکم بر مازندران، اقوام، شخصیت ها و اماکن گوناگون، حتی حیوانات و گیاهان ارائه می دهد و از طرفی دیگر تلاش می کند تا مردم را از خواب غفلت بیدار کرده و با ایستادگی در برابر اربابان و زورگویان، حق خود را از آنان بگیرند. نمایی از خانه نیما در یوش مهدی اخوان ثالث که با نام هنری «م.امید» معروف است، در مشهد به دنیا آمده و در زمان مرگ هم وصیت می کند او را در کنار آرامگاه ابوالقاسم فردوسی در شهر طوس به خاک بسپارند. در اشعار اخوان ثالث صلابت و سنگینی شعر خراسانی را به طور کامل می توان حس کرد، با این حال بیشتر فضای اساطیری است که در اشعار او دیده می شود، شعر بلند «خوان هشتم» داستان مرگ رستم و خیانت برادرش است و در آن رسم پهلوانی را با ادبیات خراسانی و اساطیری سروده است. «در کوچه باغ های نشابور» نام دفتر شعری است که از محمدرضا شفیعی کدکنی معروف شد.  او که متولد کدکن از توابع تربت حیدریه در خراسان است، دفتر شعرش را به نام یکی از مناطق خراسانی نام گذاری کرده است و در اشعارش ردپای کوچه باغ های عاشقانه خراسان را می توان دید. نمایی از کوچه باغ های نشابور عمران صلاحی در تهران و از پدری اردبیلی به دنیا آمده است، تاثیر پدر بر روی پسر تا جایی بوده که در میان سروده هایش، رد پای زبان ترکی را می توان دید و از سرزمین پدری چند شعر ترکی در دفترهای شعر او برجای مانده است. رسول یونان در یکی از دهکده های نزدیکی دریاچه ارومیه به دنیا آمده است و همین تولد در آن منطقه باعث شده در میان دفاتر شعر او مجموعه شعر ترکی به نام «جاماکا» نیز دیده شود. منوچهر آتشی شاعر بوشهری که در شهرستان دهرود به دنیا آمده، در میان اشعارش فضای جنوب و طبیعت وحشی آن به وفور دیده می ش سلمان قنبر هراتی در روستایی در نزدیکی تنکابن مازندران به دنیا آمده و بعدتر در لنگرود به تدریس مشغول می شود. نکته ای که درباره هراتی وجود دارد، این است که شاید درباره خطه ای که خودش در آن زاده شده، شعر نگفته باشد؛ اما جزو شاعران جنگ محسوب می شود و اشعارش در این زمینه شهرت دارند. حامد عسکری شاعر و ترانه سرای بمی است که پس از زلزله بم در دیدار شعرا با رهبری شعر «داغ داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم/ مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم» را خواند که بیار مورد توجه قرار رگفت. در همین شعر جایی عسکری می نویسد: « ننویسید کـــه بـــم تلـــی از آواره شده است بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است مثل وقتی که دل چلچله ای می شکند مرد هـــم زیر غــــم زلزله ای می شکند زیر بارِ غــم شهرم جگـرم می سوزد به خدا بال و پرم بال و پرم می سوزد مثل مرغی شده دل در قفسی از آتش هــــر قدر این ور آن ور بپرم مـــی سوزد»
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان