به گزارش لنگرخبر، در چند سال اخیر و صدقه سری مغفول ماندن برخی از اتفاقات تاریخ مقدس، بی بی سی فارسی با هدف زیر سوال بردن ایثارگری های رزمندگان و بیهوده نشان دادن خون شهدا، با غرض ورزی تمام، اقدام به انتشار ناقص برخی از اسناد مربوط به جنگ تحمیلی هشت ساله می کند.   در تازه ترین مورد و همزمان با آغاز چهلمین سالروز دفاع مقدس، در مستندی تحت عنوان «کودتای خزنده» اقدام به انتشار صوت جلسه گروهی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران با محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در آذرماه سال 1363 کرد.     هدف بی بی سی از انتشار مستند این بود که اختلاف فرماندهان جنگ و انتقادات برخی از فرماندهان رده پایین تر به مدیریت جنگ را به تصویر کشیده و نتیجه بگیرد که فرماندهان در دفاع مقدس، یک دل و هم نظر نبوده اند.   علاوه بر این از عنوانی که بی بی سی برای مستند انتخاب کرده، پیداست که به دنبال چه هدفی است. «کودتای خزنده» را برای اولین بار مرحوم منتظری در اوایل دهه شصت و در اتهام زنی به فرماندهی سپاه پاسداران مطرح کرد. در جلسه مورد اشاره، از سه نفری که انتقادات خود را نسبت به فرماندهی سپاه مطرح می کنند و گاهی نیز همهمه به راه می اندازند، اکبر گنجی و کوچک محسنی از طیف نزدیک به منتظری هستند و انتقاداتشان به محسن رضایی بیش از آنکه مربوط به حوزه نظامی و فرماندهی جنگ باشد، در ارتباط با کنار گذاشته شدن طیف نزدیک به منتظری از سپاه است. اما قبل از اینکه این شبکه فارسی زبان صوت جلسه را به صورت کامل منتشر کند، محمدعلی صمدی پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس، با هدف بر هم زدن بازی بی بی سی، اقدام به انتشار صوت کامل جلسه آذر ماه 1363 کرد. حتماً این ضرب المثل را شنیده اید که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.» حالا حکایت ما و بی بی سی فارسی نیز همین است. شاید تا پیش از اینکه بی بی سی دست روی چنین موضوعی بگذارد، مسئولین و نهادهای دست اندر کار به فکر انتشار صوت جلسه فرماندهان سپاه پاسداران نمی کردند و همچنان در تاریخ مغفول می ماند. اما شبکه سلطنتی بی بی سی با انتشار بخشی از صوت جلسه، باعث شد تا برای یک بار هم که شده، چنین سند مهمی که تاکنون در آرشیو نهادها خاک می خورد، در اختیار مردم قرار بگیرد.  آنچه در ادامه می خوانید، مکتوب صوت مذکور است که برای اولین بار از سوی رجانیوز منتشر شده است.   محسن رضایی: سَلامٌ عَلیَکُم وَ رَحمَهُ الله. نثار ارواح شهدا اجمعاً صلوات.   مجری: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. برای اینکه امکان بهره گیری بیشتری از جلسه مان باشد، چند نکته را تذکر می دهم، عزیزان رعایت کنند. اول نظم جلسه است. دوم اینکه تمام سئوالات را کتباً می نویسند و می دهند. تماماً و عیناً خوانده و پاسخ داده می شود. در انتهای جلسه هم احیاناً اگر کسی پرسشی در باره سئوالی که طرح کرده و جواب کامل نشنیده اختصاص داده می شود. اگر خواستید اسمتان را پائین ورقه تان بنویسید. اگر هم نخواستید مانعی نیست. سوم اینکه شئون اخلاق اسلامی را آن گونه که در شأن یک عزیز سپاهی هست رعایت خواهند کرد. اینکه ما ابهت و شأن اخلاقی خودمان را با حرکاتی شبیه به انچه که دیروز در پایان جلسه رخ داد خدشه دار نکنیم. ان شاءالله که خدا به ما توفیق و شرح صدر بدهد که بتوانیم با رعایت همه موازین اسلامی، یک مسلمان واقعی باشیم.   محسن رضایی: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین. وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم. قبل از اینکه پاسخ به سئوالات را شروع کنیم، هم به مناسبت هفتمین روز شهادت برادر عزیزم مهدی زین الدین، فرمانده لشکر علی بن ابیطالب(ع) و هم به مناسبت تجلیل باشکوهی که دیشب در قم از ایشان انجام شد و هم به دلیل مطالب مهمی که دیشب پدر و مادر ایشان مطرح کردند، چند کلمه ای را در این زمینه توضیح می دهیم و بعد از آن ان شاءالله از این یاد و از این بزرگداشت شهید، قوتی برای حل مثبت مسائل و گرفتن بهتر پیشنهاداتی که درباره مسائل مطرح می شوند، می گیریم.   پدر و مادر این عزیز دیشب مطالب عجیبی را از یک هفته آخر زندگی ایشان نقل می کردند. پدر ایشان می فرمود که روز جمعه گذشته، مهدی و مجید ـ که هر دو پسر یک خانواده بودند و با هم شهید شدند ـ گویا در سنندج بودند و از آنجا با خانواده شان تماس گرفته بودند. ایشان می گفت ما خیلی تعجب کردیم، چون این دو تا هیچ وقت با هم و آن هم به صورت تلفنی با ما تماس نمی گرفتند. این بار تماس گرفتند و یک مقدار با مادرشان صحبت کردند، مادرشان گوشی را که زمین گذاشت گفت، «من مطمئن هستم که این آخرین خداحافظی اینهاست.» پدر ایشان تعریف می کرد و می گفت خانه ای برایش گرفته بودیم تا خودش و خانمش و تنها فرزند دلبندش، لیلا زین الدین که ان شاءالله پرچم حضرت زینب(س) را همراه با دیگر خانواده های عظیم الشأن شهدا در جهان به اهتزاز درخواهند آورد، در آن زندگی کنند. می گفت این خانه را برایشان گرفته بودیم و اصرار می کردیم که به آنها بروید. مدتی گذشت و آنها خانه را به دو تا از خانواده های شهدا دادند و آنها رفتند و در آنجا مستقر شدند. بعد از مدتی فشار آوردیم که شما به هر حال خانواده داری، زن و بچه داری و اینها را باید در جائی اسکان بدهی و بیائید بنشینیم و صحبت کنیم که حالا که خانه قبلی آن طور شد، خانه دیگری پیدا کنیم و شما زن و بچه تان را در آن اسکان بدهید و این طور نباشد که هر روز در جائی باشند. می گفت برادرمان مهدی زین الدین با اطمینان کاملی می گفت، «پدر! من خانه نمی خواهم. دیگر تمام شد. من دیگر خانه نمی خواهم.» بعد پدرش می گفت که من مطلب را نمی گرفتم و فکر می کردم که دارد تعارف می کند و یک مقدار ناراحت شدم که، «این چه حرفی است که می زنی؟ آدم اصلاً نمی فهمد که چه داری می گوئی؟ مگر تو زن و بچه نداری؟» گفت، «نه، من دیگر اصلاً خانه نمی خواهم.»   هشت، نه روز پیش هم که در باختران با ایشان جلسه داشتیم، به برادرها گفته بود که من پریشب خواب دیدم که خود و برادرم با هم شهید شده ایم و برخلاف همیشه که ایشان راننده داشت که در عین حال محافظ او هم بود، به راننده اش گفته بود که من نمی خواهم تو را با خودم ببرم. داشت از باختران حرکت می کرد. هر چه راننده اصرار کرده بود که آخر برادر عزیز! من هم راننده و هم محافظ تو هستم، این که نمی شود. گفته بود نه، من به هیچ وجه تو را با خودم نمی برم.   ما دیشب پسرخواهر آقای ایرانی را که فرمانده یکم بود و امروز فرمانده ناحیه استان مرکزی هست. گفت ما در باختران با ایشان بودیم و گفتیم ما هم با شما بیائیم و برویم. به هر حال تا اینجا با هم آمده ایم، از این به بعد را هم با هم برویم. ایشان گفت، «نه، من جواب عموی تو را نمی توانم بدهم، اما جواب پدر خودم را می توانم بدهم.» انگار که شهدای عزیز ما در این یک هفته اخیر به یقین کامل رسیده بودند که به زودی شهید می شوند و به فوز عظیم شهادت نائل می شوند. روحشان شاد و امیدواریم خداوند متعال لیاقت رفتن در این راه بزرگ و این راه الهی و این راه حق را به همه ما عنایت بفرماید و ان شاءالله اگر نشد که با توان و بازوی مان، بلکه با خونمان، درخت اسلام را آبیاری کنیم و پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر دنیا، بر بام یک میلیارد مسلمان جهان به اهتزاز دربیاوریم.   به یکی از سئوالاتی که دیروز هم پاسخ داده شده، چون احتمال می دهم که عده ای از برادرها نبوده باشند، جواب می دهم. در مورد فرمانده منطقه، برادرها نوشته اند علی رغم مسائل ایمانی و تقوا، چرا فردی عملیاتی را فرمانده منطقه نگذاشتید؟ دیروز برای برادرها توضیح دادیم و عرض کردیم که فرماندهان مناطق ما این گونه است که امروز مسئولیت جنگ به اینها داده می شود، اما این طور نیست که فرماندهان مناطق در همه مسائل جنگ و در همه عملیات ها شرکت داشته باشند، بلکه شیوه جنگ به دو قسمت تقسیم شده است. یک کار درازمدت و یک کار کوتاه مدت. کار درازمدت جنگ که فعال کردن خط از دهنه فاو تا اشنویه است، فرماندهان مناطق خط حد گرفته اند و قرارگاه هایشان را زده اند و ان شاءالله قرارگاه مرکزی هم باید سریعاً در آنجا احداث بشود. اینها در رابطه با خط حدهای خودشان، امورات شناسائی، مهندسی، پدافند، انجام عملیات نفوذی، ضربه زدن به دشمن و احتمالاً انجام عملیات های معدود در حد توان منطقه را انجام می دهند؛ اما در رابطه با عملیات اساسی و تعیین کننده و عملیات کوتاه مدت، ولی گسترده، تمامی فرماندهان باتجربه در میدان عمل هستند که ما غالباً از این نوع تیپ ها هم کم داریم. یعنی این طور نیست که تعداد زیادی فرمانده با تجربه داشته باشیم که بتوانند 10، 15 لشکر را اداره کنند. از فرماندهان مرکزی بدون اینکه به سازمان رزم لطمه ای وارد بشود، استفاده می شود و جنگ را اداره می کنند.   اکثر فرماندهان مناطق و اکثر رزمندگان و اکثر فرماندهان تیپ ها و لشکرهای ما عموماً برادرانی هستند که از مسائل نظامی چیزی نمی دانستند، در میدان جنگ وارد شدند، به خدا توکل کردند و کار را پیش بردند و انجام دادند. شنیده اید که امام بارها این را اعلام کرده که یک سری آدم های پیر و پاتالی که در زمان جنگ اسامه معرکه گرفته بودند که چرا این جوان بیست ساله را فرمانده کرده اید؟ آخر مرد حسابی! ما 50، 60 سال جنگیده ایم و تجارب گران قیمتی داریم. آخر شما روی چه حسابی یک جوان بست ساله را بالای سر ما گذاشته ای که تا به حال بیشتر از یکی دو بار نجنگیده؟ این طور نیست که ما در انتخاب فرماندهان مناطقمان فقط بعد عملیاتی را درنظر گرفته ایم. اداره یک جنگ که تنها بینشِ عملیاتی صرف نمی خواهد. یک بعدش بینش عملیاتی است و این هم چیزی نیست که قابل فراگیری و یادگیری نباشد. همان طور که اکثر برادرهائی که به جبهه آمدند و یاد گرفتند، قبل از آن که چیزی نمی دانستند، اما در جبهه جنگیدند، تجاربشان منتقل شد، در بحث ها و مانورها و عملیات های کوچک شرکت کردند و یاد گرفتند و راه افتادند و رفتند و رشد و پیشرفت کردند.   پس ما این را هم درنظر گرفته ایم که اگر کسی ضعف عملیاتی دارد، استعداد فراگیری داشته باشد. هم آشنائی برادرمان آقای دهقان با عملیات گذشته، شرکتشان به صورت غیرمستقیم، اطلاع پیدا کردن از مشکلات جنگ، میدان نبرد وهم استعداد فراگیری ای که در ایشان هست، مخصوصاً در مدتی که ایشان در سوریه بودند و در آن شرایط حاد سوریه، سپاه را اداره می کردند که ما از چپ و راست اطمینانی نداشتیم و هر آن در هر گوشه ای درگیری می شد. چه در خطی که سوریه و بعضی از برادران حزب الله علیه اسرائیل تشکیل داده بودند و چه در عملیات هائی که در عمق خاک لبنان و بیروت، علیه منافع امریکا و اسرائیل انجام شد.   پس استعداد فراگیری برای ما مسئله بسیار مهمی بود که اگر هم احیاناً یکی از فرماندهان مناطق ما در سراسر کشور ضعف عملیاتی داشته باشد، اما استعداد را داشته باشد. پس این یک معیار است.   معیار دوم این بود که فرماندهان مناطق ما علاوه بر مسائل عملیاتی، دارای بینش سیاسی، بینش اجتماعی و درک مسائل باشند که بتوانند از این بعد هم با مسائل بسیج، مسائل مردم و مسائل دیگری که در رابطه با جنگ پیش می آیند، از این بعد هم برخوردار باشند. با توجه به مسئولیت مستقیمی که به عهده فرماندهان مناطق و فرماندهان جدید واگذار می شود، یک قدم به سوی رزمی کردن و عمومی کردن مأموریت ها در سپاه است، این برادران ما یک قدم جلوتر می آیند. این یک قدم را که جلوتر می آیند به این معنا نیست که ما در عملیات های بزرگ هم، برادرانی که یک لشکر یا دو تا تیپ در این منطقه دارند، باید یک قرارگاه زده شود. در اینجا عملیات اقتضا می کند که مثلاً دو تا قرارگاه داشته باشیم. وقتی دو تا قرارگاه داشته باشیم به این معنا نیست که بگوئیم چون پنج تا فرمانده منطقه داریم، الا و بلّا باید سازمان خودمان را به مانور تحمیل کنیم. بلکه ما همیشه باید متناسب با مانور و عملیات سازمان خودمان را ترتیب بدهیم.   با توجه به شناختی که اکثریت برادران مسئولین تهران، از ریاست محترم جمهور و برادر عزیزمان آقای هاشمی رفسنجانی و برادران دیگر از آقای دهقان داشتند، ایشان را به عنوان فرمانده منطقه انتخاب کردند. مخصوصاً اگر مجلس تصویب کند ـ که ما شنیده ایم در کمیسیون ها تصویب شده ـ کار حفاظت به احتمال قوی در تهران متمرکز می شود و فرمانده منطقه ای که ما می بایستی در تهران می گذاشتیم، هم ابعاد سیاسی، هم مسائل حفاظت، هم کارهای مختلف و از جمله مسائل جبهه را هم باید بداند. در رابطه با مسائل جبهه یک جانشین عملیاتی برای ایشان تعیین شده که در رابطه با قرارگاه ثارالله که در منطقه جنگی زده می شود به ایشان کمک کند.   برادرانی که احیاناً ضبطی چیزی همراهشان هست، غیر از کسانی که در سپاه مسئولیت دارند، این را مواظبت کنند که هیچ کسی حق ندارد نوار سئوالاتی را که برادرها می کنند و جواب هائی که داده می شود و یا احیاناً بعضی وقت ها یکی از برادرها حرفی می زند، این مسائل نباید جائی مطرح بشوند. الان که داریم صحبت می کنیم، این صحبت های خودمانی باید در خانواده خودمان باقی بماند و این طور نشود که فردا ضدانقلاب و خارج از کشور مطرح کنند که اوضاع ارگان های انقلابی به هم ریخته و اینها به جان هم افتاده اند. این را به همه برادرها توصیه می کنم. هم مسئولیت شرعی دارید و هم مسئولیت قانونی دارید. مواظب باشید که کسی نواری را بیرون نبرد.   برادر ما سئوال می کنند که اولویت کار منطقه چیست؟ اولویت اصلی کار منطقه در صورتی که حفاظت را برای سپاه تصویب کنند، در سراسر کشور، حفاظت خواهد بود. اما از آنجائی که ما به تمام مناطقمان در رابطه با مسائل رزم و مسائل بسیج... اولویت اول حفاظت خواهد بود. بخشی از اولویت دوم، بسیج در رابطه با جنگ است و یک بخش سازمان احتیاط ارتش 20 میلیونی که شامل نواحی و پایگاه ها و پایگاه های مقاومت و... می شود. یک قسمت هم قرارگاه ثارالله است. البته اینها با توجه به این است که ببینیم برادران عزیز مجلس برای سپاه چه چیزی را تصویب می کنند و به چه صورت می شود. ولیکن از قبل همیشه این در ذهنمان بوده که مخصوصاً حفاظت در سراسر کشور باید در یک جا متمرکز و از ستادی و آموزش ها و برنامه ریزی های متناسب با خودش برخوردار شود و این امکان ندارد مگر اینکه آن را در یکی از مناطقمان متمرکز کنیم و این کار فقط می تواند در سپاه مرکزی ما انجام بشود.   مسئله آزادسازی نیرو: این شبهه به طور قوی وجود دارد که یا شورای عالی سپاه و فرماندهی، شناخت درستی از مشکلات جنگ یا سازمان های رزمی ندارندو یا راه حل هائی را که ارائه می دهند با تدبیر و تعمق صورت نمی گیرند. عمده مشکلات سازمان های رزمی از جهت نیروئی مسائل زیر هستند که راه حل هیچ کدام در طرح آزادسازی دیده نمی شود:   الف) بعد رزمی نیروها ب) آموزشی ج) به کارگیری د) کادر مسئول و به کارگیرنده هـ) روحیه   حال با توجه به این مشکلات، وضعیت موجود خود را تک تک و به تناسب موضوع درنظر می گیریم.   1. تعداد قابل توجهی از نیروهائی که شامل طرح می شوند، فاقد خصوصیات اول هستند و مثلاً بیمارند. 2.آموزش در شرایط فعلی، هم به اذعان سازمان و هم به اذعان واحد، توان بالا بردن کیفیت نیروها را ندارد. 3. بیکاری فعلی در سازمان رزمی در رابطه با به کارگیری نیروها شدیداً مطرح است. سازمان رزمی نه تنها نتوانسته اند کادر خود را افزایش دهند، بلکه به مرور و به طرق مختلف، کادرهای سازمان رزمی از صحنه کنار می روند. سپاه در شرایط فعلی توان حل مشکلات کادر و مأمور خود را ندارد و مکرر تجربه کرده ایم که نیروها را به زور و بیش از یک سال نمی توان در سازمان رزمی نگه داشت. در طرح قدر دوپنجم تجربه کردیم که تثبیت نیروها در سازمان رزمی نه تنها نیرو را ماندنی نمی کند، بلکه جز مسئله دار کردن نیرو و پائین آوردن کارآئی وی هیچ ثمری ندارد. 8. هیچ حرکت مشخصی در رابطه با توجیه نیروها به چشم نمی خورد. 9. با اعزام حدود 90 درصد نیروها به جبهه، طبیعتاً مسئله تعویض آنان هم موضوعیت خود را از دست می دهد، لذا طرح آزادسازی را درنظر می گیریم و با توجه به مسائل فوق، آن را به محک مشکلات سازمان رزمی از جهت نیروئی می زنیم و تنها نتیجه ای که به ذهن می رسد این است که مشکلات عمده سازمان رزمی کماکان حل نشده است و اکثر نیروهای سپاه را مسئله دار کرده ایم و هر چه داشته ایم به میدان آورده ایم و برای شش ماه بعد عملاً هیچ نیروئی نداریم و بیکاری مفرط سازمان رزمی را دامن زده ایم.   من فکر می کنم این برادران طرح آزادسازی نیرو را کامل نخوانده اند و به ادامه طرح که از فردا سمینار فرماندهان نواحی شروع می شود و طرح های تشکیلاتی واحدهای سپاه شرح وظایف، چارت، برآورد نیروها، برآورد امکانات در واحدهای مرکزی و واحدهای مناطق انجام گرفته و در این سمینار هم به بحث گذاشته می شود، فکر می کنم برادری که این سئوال را مطرح فرموده اند، از این مطالب اطلاع نداشته اند. این مطلب را توضیح می دهم.   طرح آزادسازی نیرو در واقع جایگزین کردن افراد سپاهی و افراد کادر ما در مأموریت های سپاه به صورت مشخص و رسمی است. یعنی ما دو تا سازمان داریم. یکی سازمان نیروهای بسیج مردمی که همان فرماندهان نواحی و پایگاه های ما می شوند و یکی سازمان رزم سپاه. سازمان رزم سپاه تاکنون از یک پشتوانه ثابت برخوردار نبوده است و لذا وقتی به یک فرمانده تیپ یا لشکر می گفتیم برادر! برای شش هفت ماه آینده ده نفر را معرفی کن که بروند آموزش ببیند، جواب می داد که ما هیچ حسابی روی اینها باز نکرده ایم.   اینها که عضو ما نیستند و همین طور می آیند و می روند. بعد از مناطق نیرو گرفته می شد و تحت نظر و فرمانده گردان تربیت و به جبهه ها اعزام می شدند و فرماندهان تیپ ها و لشکرها می گفتند اینهائی را که شما فرستاده اید که ما انتخاب نکرده ایم. این بی ثباتی یکی از مبناهای اصلی بود که به دلیل آن هیچ گاه نمی شد برای سازمان رزم یک برنامه ریزی جدی کرد، زیرا بی ثباتی در نیرو وجود داشت.   هر نیروئی می توانست از رزمی به منطقه بیاید و از منطقه به رزم برود و هیچ ثباتی وجود نداشت. این نوع سازمان ها معمولاً سازمان های موقتی و احساساتی هستند و قادر به برنامه ریزی طولانی و درازمدت نیستند. تا زمانی که نیروی آن سازمان ثبات نگیرد، آینده دار نشود و مشخص نشود که این نیرو چگونه و به چه صورت است، مسائلش باقی می ماند. شما زمانی می توانید برای یک نیرو برنامه ریزی درازمدتی کنید که نیرو ثبات داشته باشد، وگرنه اگر با توجه به کمبود امکانات در زمینه های آموزشی، تسلیحاتی و کمبود امکانات مادی ای که در انقلاب با آنها مواجه هستیم، اگر بیائیم بگوئیم که سپاه را می کنیم دانشگاه، هر شش ماه به شش ماه یک عده پاسدار را بگیریم، بیایند، آموزش ببینند و بروند قاتی مردم. به این شکل نتیجه چه می شود؟   ما باید ببینیم از سپاه چه می خواهیم و متناسب با آن برایش برنامه ریزی کنیم. اگر مبانی این بی ثباتی بشود، طبیعی است که نمی شود برنامه ریزی کرد. آزادسازی نیروها به این منظور است که مشخص باشد نواحی و لشکرهای ما چه نیروهای پاسداری دارند. وقتی که برادری با یک کارت شناسائی وارد یک لشکر می شود، معلوم است که این فرد عضو ناحیه است، ولی به مدت 4، 5، 6 ماه به لشکر مأمور شده است. یا یک فردی به ناحیه می آید و کارت شناسائی در دستش است، عضو لشکر است و از لشکر ما حقوق می گیرد، پرونده هایش به لشکر می رود و اصلاً احساس تعلق به لشکر می کند.   آزادسازی نیرو برخلاف چیزی که در ذهن بعضی از برادرها آمده این طور نیست که بگوئیم تمام این برادرهائی که رفته اند، دیگر می روند به لشکر و از صبح تا شب در آنجا چرت می زنند. برادرانی که امروز در لشکرها حضور پیدا می کنند، عضو ثابت و دائمی لشکرند، اما لشکرها و فرماندهان لشکرها با توجه به توان رزمی و روحیه برادرها، مجازند که مدت 3 یا 4 ماه از سال و بعضی از افراد که مسئول حفاظت از شخصیت ها هستند، می توان 5 یا 6 ماه از سال را به اینها به عنوان مأمور به خدمت در نواحی مأموریت داد. اما طرف می رود و از لشکر حقوق می گیرد و به محض اینکه خطری پیش آمد و کادر و شهیدی را از دست دادیم، وقتی به او می گویند سریع به لشکر برگرد، سریع برمی گردد و نمی گوید من که متعلق به شما نیستم.   فرماندهان یگان های رسمی و فرماندهانی که مسئولیت اداره جنگ، اداره رزم، شرکت در مسائل انقلاب به عهده شان است و مسئولیت اجرائی دارند، این طور نیست که دستشان خالی باشد که وقتی به آنها می گوئیم خودتان را برای دو ماه عملیات آینده آماده کنید، پای کار می آیند و یکمرتبه دو هفته قبل از عملیات می گویند نصفی از تشکیلاتمان نیست و برعکس برادران عزیزی که در ناحیه و پایگاه می مانند فکر نکنند که هیچ وقت به جبهه نمی روند. این طور نیست. به جبهه می روند، اما سالی دو یا سه ماه یا حداکثر چهارماه. اما عضویت و تعلق اصلی شان به خود ناحیه و پایگاه است. الان اگر در بعد اینکه بعضی از برادران دوپنجم سابق ما که قبلاً در لشکرها بودند و امروز در موقع برگشتن، یک ماه به آنها مرخصی می دهند و می گویند سریع برگردید، به دلیل وضعیت عملیات آینده ماست که نمی خواهیم برای عملیات آینده مان به سازمان رزممان لطمه وارد شود.   اگر تیپی پنج گردان رزمی دارد، اگر به او دستور بدهیم که یک سری گردان های پشتیبانی کننده را دستور بدهد و او برود و از پنج گردان، سه گردان را برای گردان های پشتیبانی که به بعضی از گردان ها دستور داده شده آنها را تشکیل بدهند، بیاورد. امروز به بیش از دوسوم سازمان رزم سپاه دستور داده شده که یگان های پشتیبانی کننده را تشکیل بدهند، بدون اینکه به سازمان رزمشان و به نیروهای تک ورشان لطمه ای وارد بشود. ما باید از برادران پاسدار وظیفه و برادران پاسدارمان استفاده کنیم و این یگان ها را تشکیل بدهیم، بدون اینکه به نیروهای تک ور لشکر و تیپ های ما لطمه ای وارد بشود. البته برادران تیپ ها و لشکرهای منطقه در جریان این مسائل نیستند. مسائل حفظ شد و بعد هم که این مسائل پیش آمد، اینها همین طور مانده تا ان شاءالله وضع رو به ثبات برود و مأموریت ها و گردان های پشتیبانی کننده ای که باید درست کنند، به اینها گفته خواهد شد.   بنابراین پس اصل آزادسازی نیرو یعنی روشن کردن تکلیف فعلی برادران سپاهی در پایگاه ها و نواحی و لشکرها. علت اینکه اسم آزادسازی نیرو آورده شده به همین دلیل است که تعدادی که به لشکر می روند، از نواحی و پایگاه ها آزاد می شوند و اصلاً به آنجا تعلق می گیرند و دراختیار یگان های رسمی هستند. ممکن است فرمانده لشکری بگوید که من می خواهم برای چهار سال دیگرم روی کادرهایم سرمایه گذاری کنم. لیست کادرهایش را مشخص می کند و می داند تا چهار سال دیگر این نیروها در دستش هستند و می گوید این تعداد برای آموزش بروند، تعدادی برای یادگیری سلاح بروند، این تعداد را برای این کار بگذاریم. اینها می توانند به برنامه هائی که به آنها می دهیم جواب مثبت بدهند و نیروهای خودشان را برای آموزش هائی که باید در مرکز ببینند و یا در منطقه که خود فرمانده منطقه این کار را خواهد کرد، به دست ما بسپارند.   [نا مفهوم]   نه، در دو پنجم این طور نبود. در دوپنجم این طور بود که دوپنجم از نیروها هر شش ماه به شش ماه به جبهه بروند. فرقش این بود که قبلاً هر کسی یا فرد فرد به جبهه می رفتند، بعد گفتیم دوپنجم نیروها بروند، ولی از این به بعد تمام برادران که عضو لشکرها می شوند، پرونده ها را به لشکرها می برند و از آنجا حقوق می گیرند و دیگر عضو آنجا هستند. فرمانده لشکر روی نیروی خودش حساب می کند. این هم دلیل ندارد که این طرح مخالف طرح دوپنجم باشد. مگر شما این طور فکر کردید؟ بحث این است که ما لشکرهایمان را به اندازه کافی که نیرو می خواهیم، از نیروهای پاسدار و کادر پر کنیم که دستشان پر باشد و عمل کنند.   یکی از حاضرین: جواب هائی که شما می دهید ناقص است. بعضی هایشان هم اشتباه است. همیشه هم همین طور بوده. این برادرها که نیامده اند سخنرانی گوش بدهند. آمده اند پاسخ سئوالاتشان را بگیرند. تمام پاسخ هائی که شما می دهید ناقص هستند، در حالی که جواب دارند و اینها مسائلی هستند که جمع شده اند. شما اجازه بدهید بچه ها یک مقدار راجع به کلیات صحبت کنند و آن مسائل اصلی مطرح بشوند.   رضائی: مثلاً راجع به همین طرح ازادسازی نیروها شما چه مسئله ای دارید؟ غیر از این مسائلی که در اینجا مطرح شد دیگر چه مسئله ای باقی مانده است؟   یکی از حاضرین: ده دقیقه به ما وقت بدهید تا بیائیم اصل مسئله را برایتان مطرح کنیم.   رضائی: این سئوالاتی را که برادرها نوشته اند، این طوری نیست که چون شما بلند شده اید باید حق بقیه را ضایع کنید. طبق این سئوالاتی که کتبی آمده، به همه سئوالات جواب می دهیم. اگر شما می خواهید در رابطه با طرح آزادسازی نیرو توضیح بدهید، اشکال ندارد. بیائید اینجا توضیح بدهید.   حسن بهمنی: سَلامٌ عَلیکُم. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. برادرها! اصل تمام مطالب در یک تشکیلات نظامی در جنگ امروز، مربوط به فرماندهی یک تشکیلات نظامی است. یعنی اگر فرماندهی تدبیر و کارآئی های لازم را داشته باشد، تمام مشکلات و نارسائی ها در این تشکیلات نظامی قابل حل است و اگر نباشد هیچ کدام از مسائل و مشکلات ما حل نمی شود. یعنی هر روز یک شکل جدید و یک مسئله جدید مطرح می شود، اما ریشه قضیه که نیرومند شدن و جنگیدن با دشمن است، هیچ وقت به سامان نمی رسد.   اصل قضیه این است که همه می دانند برادر محسن رضائی قبل از اینکه به عنوان فرمانده سپاه منصوب بشوند، از مسائل نظامی اطلاع داشتند. بعد از این هم که منصوب شدند با دستیارانشان در قرارگاه نشستند. کسانی هم که در قرارگاه ها می نشینند چیزی یاد نمی گیرند. بچه هائی هم که مثل حاج علی موحد، حاج احمد متوسلیان در دل خون و آتش باید چیزهائی را یاد بگیرند، منزوی می شوند. اصل قضیه و مشکلات ما در اینجا نهفته است که فرماندهی ما آن طوری که باید و شاید نمی تواند در جنگ کار کند.     [تکبیر حضار]   برادرها! خواهش می کنم اصلاً شعار ندهید. بگذارید مسائلی را که لازم هستند مطرح کنیم. خیلی ها ممکن است منظورهای خاصی داشته باشند، شما جواب ندهید. برادرها! ما می خواهیم مسئله را مستدل و منطقی با فرمانده سپاه مطرح کنیم، دلایلمان را بگوئیم. آن برادرهائی که شلوغ می کنند منظور خاصی دارند. من خواهش می کنم چیزی را مطرح نکنید تا ما بتوانیم با مسئول سپاه، مسائلمان را منطقی و مستدل مطرح کنیم و پاسخ مستدل و منطقی بشنویم. اینجا جای بحث و شعار و شلوغ کردن نیست.   بنابراین اولین مسئله ای که مطرح می کنیم و از برادر محسن می خواهیم جواب بدهد این است که ما در هنگام زد و خورد، یعنی وقتی که عملیات و جنگ شروع می شود، نیروها همین طور به امید خدا رها می شوند. اصلاً ما در صحنه عملیات فرماندهی نداریم، وحدت فرماندهی وجود ندارد، تمرکز فرماندهی نیست، با تاکتیک های دشمن مقابله نمی شود و همین جوری یک سری نیرو آن وسط رها می شوند و دشمن با کارشناس های نظامی ای که دارد و با کارهائی که بلد است، تمام نیروها را قیچی و منهدم می کند و اسیر می گیرد.   قبل از هر چیزی، فکر، لیاقت و کارآئی دو تا فرمانده است که اول خودشان و فکرشان با هم می جنگند و بعد نیروها و امکاناتشان با هم می جنگند. اول فکر و تدبیر و لیاقت دو تا فرمانده در دو جبهه با هم می جنگند و بعد آنها می توانند از نیروها و ملزوماتشان استفاده کنند و با هم بجنگند و ما این فرماندهی را در تشکیلات نظامی مان نداریم. همه مشکلات ما ناشی از این مسئله است. حالا ما از برادر محسن می خواهیم توضیح بدهند که به این ترتیب چگونه می خواهند مسئله فرماندهی را در هنگام عملیات حل کنند.   محسن رضایی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین. این سئوالات نوعاً اصلاً متعلق به ما نیست، بلکه متعلق به حضرت امام و مسئولین کشور است که اگر کسی از برادران می خواهد به اسلام خدمت کند و نسبت به مسئولی یا فرمانده ای مسئله ای دارد، باید به فرمانده بالاترش مراجعه کند و مسائل را به شکل مستدل طرح کند و صحبت کند.   البته این کار انجام شده و ما الحمدلله از همه نامه ها هم باخبر شده ایم. البته بعضی از برادرها احتیاط کردند و اسامی زیر نامه ها را برداشتند و ما این نامه ها را خواندیم و الحمدلله... یکی از این نامه ها یک نامه 90 صفحه ای است که جداً اگر محاکمه ای تشکیل بشود محاکمه نه از بعد قضائی، بلکه از بعد انسانی و وجدانی و نویسندگان این نامه را به پای میز محاکمه عدل الهی بیاورند و بگویند چقدر فرصت داشتید و مطالعه کردید؟ قطعاً خواهند گفت یکی دو سه سال، برای اینکه بگویند ما این حرف ها را همین طوری که نزده ایم، بلکه خیلی عمیق مطالعه کرده ایم. در این جزوه که رونوشت آن برای آقای هاشمی رفسنجانی رفته بود، هیچ طرحی به جز همین نتیجه ای که برادرمان گرفت در زمینه اداره جنگ مطرح نشده است.   برادران یک سری از اصول جنگ، اصل غافلگیری، اصل فلان و بهمان را پشت سر هم ردیف کرده و بعد نتیجه گیری کرده اند که تلفات دادیم و فلان و بهمان طور شده و فرماندهی باید عوض بشود. این که نشد نتیجه. برادر عزیز! شمائی که سه چهار سال مطالعه کرده اید، اگر ما یک فرمانده تیپ یا لشکر ساده مان را گذاشته بودیم و سه سال به او وقت داده بودیم و به او می گفتیم برو و به فکر یک جنگ درازمدت، خیلی قوی تر و مستدل تر از این طرحش را آماده می کرد.   این چیزی که شما می گوئید فرماندهی عوض بشود، تا به حال چه طرحی به مسئولین داده اید؟ آیا پیش مسئولین رفته و برای جنگ طرح داده اید و پای صحبت شما ننشسته و طرح را از شما قبول نکرده اند؟ آیا به صرف اینکه یک سری مشکلات را ببینیم و بعد بگوئیم که فرماندهی اداره کننده جنگ که یک قسمت از آن سپاه است، فرماندهی اداره کننده جنگ مخصوصاً در خیبر آقای هاشمی بودند، بیائیم بگوئیم که اینها نمی توانند و کار نمی کنند؟ این که شعار شد.   شعار دادن که برای همه امکان دارد. هر کسی که راه بیفتد می تواند شعار بدهد. از شعار که خیلی چیزی درنمی آید. باید استدلال بشود و شمائی که می گوئید طرح ضعیف است، شما که می گوئید سست است، طرحتان برای ادامه جنگ چیست؟ چه طرحی دارید؟ یک پیشنهاد این بود که باید تمام جبهه ها را فعال کنید. فعال شده، نتیجه بعدی چیست؟ استراتژی جنگ چیست؟ به کجا می خواهیم برویم؟ این که ما بگوئیم به ما فرصت بدهید که مطالعه کنیم، خب شما اول مطالعه کنید و ببینید به این نتیجه رسیده اید که این حرف را بزنید یا نه؟ وگرنه تحت عنوان کلی که فلان قسمت ضعیف است، پس نتیجه می گیریم که این طور است، این نشان دهنده ساخته شده های قبلی است که ما می خواهیم این ساخته شده ها را به مشکلات جدید پیوند بزنیم و فکر می کنیم الان موقعش شده که سوار کنیم و بگیرد.   به نظر من مسئولین همیشه آمادگی دارند. شما پیش آنها تشریف ببرید. ما هم خدمت برادرها گفته ایم که برادرهای ما که می آیند، بنشینید و به حرف هایشان گوش بدهید، طرح بدهند و نظراتشان را بگویند و اگر دیدید که انصافاً این طور است و برادرهای لایق تری هستند، این کار را بکنید و ما بارها هم خواسته ایم.   امام به ما تکلیف کرده و افتخار هم می کنیم که در این تکلیف باقی هستیم و چند بار هم خدمت امام رفته و از ایشان خواسته ایم، اما امام محکم فرموده اند که من به شما می گویم بمانید و تا زمانی که این دستور و حکم باشد، من افتخار می کنم که سرباز امام باشم و در سپاه خدمت کنم و تکلیفم را انجام بدهم.   ایشان فرمانده مرکزی سپاه را می گویند. من دارم فرمانده جبهه را می گویم، نه فرمانده گردان را. ایشان فرمانده گردان ها را نمی گویند. بعد هم این طور نیست. حضرت امیر(ع) خطبه ای دارد. در یکی از جنگ ها حضرت امیر(ع) در جائی ایستاده بود و سربازها اظهار کرده بودند که تا تو نیائی ما نمی رویم بجنگیم. حضرت امیر(ع) گفت، «مرد حسابی! هر چیزی تدبیری دارد. هر چیزی کاری دارد.» ما بارها شده که رفته ایم جلو و افتخار هم نمی کنیم و از خدا می خواهیم همین مقداری را هم که گفتیم بر من ببخشد و من فقط به نیت توجیه برادرها این صحبت را می کنم. بارها شده که امام امت از طریق آقای محلاتی و آقای هاشمی به من دستور داده و گفته اند به او بگوئید جلو نرود. مخصوصاً در والفجر مقدماتی، حاج احمد آقا دربه در دنبال من می گشت که این کجا رفته؟ بگوئید آنجا نرود.   ما افتخار می کنیم که نرفتیم. نمی دانم خداوند با این گناهان عدیده ای که در زندگی داشته ام، چگونه می خواهد عاقبت مرا به خیر کند. این کارهائی که انجام داده ام، فقط برای رضای خدا بوده و از هیچ کسی هم اجر و ثواب نمی خواهم. امروز هم اگر هر چیزی علیه من گفته می شود، من خوشحال می شوم، چون می دانم که شاید با انتساب این مسائل تحقیق نشده به من، شاید خداوند پرونده گناهان ما را سبک تر کند و شاید شهدایی بیایند شفاعت کنند و خداوند ما را ببخشد.   این برادرانی که 90 صفحه نامه نوشته اند، 20 صفحه را به صحبت ما در قرارگاهی که صحبت کردیم اختصاص داده اند. بعد در 60 صفحه گفته اند عملیات های والفجر 2، 3، 4، 5، 6، 7 و آخرین نتیجه گیری این بوده است. آخر سه سال وقت؟ شما که سه سال وقت داشتید، کاری هم به عهده تان نبود، صبح تا شب هم بیکار بودید، حرف می زدید، کار می کردید، تحقیق می کردید، می توانستید مطالعات بیشتری هم بکنید. آخر این چه طرحی است؟ طرح جنگی تان چیست؟ جنگ را چگونه می خواهید اداره کنید؟ آقای هاشمی می گفت من تمام این جزوه را خواندم، یک کلمه حرف حسابی در آن پیدا نکردم.   بهمنی: ما چنین طرحی ندادیم.   رضایی: رونوشت این را به آقای هاشمی داده اید دیگر.   بهمنی: دروغ است.   رضایی: در معرفی فرمانده جدید منطقه و شورای منطقه که وقت گرفته اید و آقای هاشمی صحبت می کند، در آنجا آقای هاشمی صحبت خواهند کرد و خواهند گفت و اصلاً طرحی هم نیست. یعنی برادرها طرحی ارائه نداده اند. علاوه بر تمام این مسائل، اداره یک جبهه نبرد در جزایر مجنون که درگیری بود، احتمالاً این برادرمان در آنجا حضور نداشتند. از برادرمان رشید گرفته تا فرماندهان قرارگاه ما تا فرماندهان تیپ هایمان، این طوری نیست که برادران ما در میدان نبرد نباشند. این طوری نیست که هر کسی در قرارگاه خودش نشسته و کار کرده باشد. این برادرهائی که امروز فرمانده قرارگاه هستند، قبلاً آر.پی.جی زن و تک تیرانداز بوده اند. اتفاقاً سازمان رزم برخلاف جاهای دیگر است. فرمانده تیپ، لشکر، قرارگاهی که گذاشته ایم، از پائین آمده اند بالا.   جاهای دیگر، در شهرستانی، ناحیه ای ممکن است به خاطر داشتن ابعاد سیاسی و مسائل دیگر، برادرهائی که در آنجا نصب می شوند، چون باید دارای همه ابعاد باشند، شاید از پائین به بالا آمدن زیاد نبوده، به خاطر زمان کوتاه پایگاه ها و نواحی، ولیکن در رابطه با قرارگاه این طوری نبوده. برادرمان عزیز جعفری، برادرمان غلام پور یک تنه در سوسنگرد و آبادان و خرمشهر جنگیدند. برادرمان رشید با 10، 12 نفر چه در عملیات چریکی که در امامزاده عباس انجام شد، چه در اداره جنگ و خطی که حضور داشت. برادرمان رحیم همین طور. از زمانی که در کردستان درگیری بوده تا الان دارد می جنگد.   بهمنی: یکی یا دو تا این طور بودند. بقیه نبودند. بعد از بیت المقدس و رمضان همین ها فرمانده بودند. ما راجع به تک تک عملیات ها بحث داریم.   رضایی: این را من دیروز در آنجا توضیح دادم که برادرهای ما می گویند اگر همه اینها این طور جنگی هستند، پس چرا ما از بیت المقدس به این طرف پیروزی نداشته ایم؟ ما دیروز برای برادران عزیز عرض کردیم جنگی که ما داریم اداره می کنیم که در همان جزوه هم پیشنهاد کرده اند که ما چرا فرمانده گردان نداریم؟ چرا آموزشگاه نداریم؟ یعنی همان بحث های جنگ های درازمدت که بنشینیم اول آموزشگاه درست کنیم، فرمانده گردان، فرمانده تیپ، کادر را درست کنیم، حالا هر چقدر که طول کشید. یک سال، دو سال، سه سال. شاید من ته قلب و ذهن آن برادرها را نمی دانم که به نظرشان چند سال طول می کشد، اما مردم دنیا و نظام های دنیا می دانند که این خطی که دارد طرح می شود که ما تا موشک دراگون(Dragon)، تا آموزشگاه های قوی گردانی و تا آموزشگاه های قوی تیپی نداشته باشیم، نباید جنگید و نباید دست به این کارها زد، تا زمانی که کارهای زیربنائی انجام نشوند، نباید جنگ را ادامه داد، این نشان می دهد که باید تعطیل بشود.   برای چهار یا پنج سال دیگر باید این جنگ تعطیل بشود تا ما به یک نتیجه ای برسیم. اتفاقاً کسانی که این مسائل را طرح کرده اند، از برادران ما بوده اند که از عملیات رمضان به این طرف یا مسئول بوده اند یا اطلاعاتشان در رابطه با بحث های عمیق فتح المبین و بیت المقدس و طریق القدس و ثامن الائمه(ع) در جلساتی که فرمانده گردان ها، فرمانده تیپ ها و فرمانده لشکرها می آمدند و ساعت ها بحث می شد، این برادران اصلاً حضور فعال نداشته اند.   اگر بحث این است که حضور در جنگ مبنای تصمیم گیری است که خود این برادران که سابقه شان از همه برادران دیگر حسین خرازی، احمد کاظمی، رشید و فرماندهان ما کمتر است، چطور شده که امروز دارند این حرف را می زنند و آنها دارند کارشان را می کنند و در خط می جنگند؟ اگر معیار، بودنِ در جبهه به این صورتی است که این برادرها می گویند، پس باید نظر آنها را قبول کنیم که خیلی از شما قدیمی ترند و بیشتر در جبهه بوده و مشکلات را دیده اند. در پیروزی ها و مشکلات و سختی هایش بوده اند. کسی که می خواهد درباره یک جنگ قضاوت کند، مگر می تواند با یک عملیات کوچک دو سه نفره بگوید که بله، من برای جنگ طرح دارم.   این که خوش بینی است. جنگ که دیگر مثل شعار دادن نیست که شما فکر کنید شعاری داده شود و ده نفر هم راه بیفتند و تکرار کنند. جنگ درگیری و بزن بکوب است. آدم باید تجربه داشته باشد و سختی را چشیده باشد، وگرنه چطوری می تواند در دو سه تا عملیات شرکت کرده باشد و یا از عملیات رمضان به این طرف مسئولیتی گرفته باشد یا اطلاعاتش این قدر ناقص باشد، بعید بیاید کلیت نبردی را که این همه برایش شهید داده ایم، این همه بحث شده و این همه برادرانمان در آن شرکت داشته اند، زیر سئوال ببرد؟ بنابراین در رابطه با این مطلب، ولو هم که برادران مطلبی دارند، اشکال ندارد. نظر با سلامت، انقلاب را تضمین می کند. انتقاد سالم، نصیحت برادرانه ضامن یک انقلاب هستند.   حضار: گوش کننده اش وجود ندارد.   رضائی: اما فریاد و داد و بیداد کردن و شورش نشان می دهد که از دو حالت خارج نیست. یا برادرها خیلی عجول و شتابزده اند یا فکر کرده اند که الان موقعیت خوبی است و فلان برادر یک چیزی را نشان داده و الان موقع خوبی است که بتازیم. اتفاقاً بدترین موقع است. اگر خدای نکرده کسی باشد که من امیدوارم هیچ کسی نباشد، اگر هم کسی در جائی این فکر در ذهنش بوده، بسیار بد موقعی را انتخاب کرده است. اولاً در مراسم چهلم شهید اسلام، پاسدار واقعی اسلام این کار انجام شد که بدکاری بود و بسیار زشت بود و بعد هم نحوه برخورد.   اگر قرار بود که ما انقلاب را این طوری اداره کنیم که انقلاب نمی کردیم. انقلاب مکتبی یعنی اینکه انسان خودش را موظف کند که در حدود شرع و اخلاق اسلامی برخورد کند. یعنی وقتی نسبت به فرماندهی مرکزی مطلبی است، اشکال ندارد. باید هم شما نقد داشته باشید. اگر شما دلسوز انقلاب هستید، نباید هم نسبت به این مسائل بی تفاوت باشید. اما بی تفاوتی با نصیحت و اینکه شما بیائید از مطلبی ولو حق، به خاطر جریان ضعیف تر و خدای نکرده باطلی استفاده کنید، این خلاف اسلام است. شما نظر دارید؟ این کشور صاحب دارد. این مملکت صاحب و فرمانده دارد. نماینده دارد. خب به نماینده اش مراجعه می کنید. بعضی از برادران ما احساساتی می شوند و می آیند اینجا و می گویند از شما می خواهیم که فرمانده جنگ... مگر فرمانده جنگ دست من است؟ فرماندهان جنگ را امام عزیز تعیین می کنند و ما باید تابع امام باشیم.   شما مطمئن باشید. من دیروز بعد از مراسم، پیش آقای هاشمی رفتم و مسائل را خدمت ایشان گفتم و ایشان گفت در اولین جلسه، حضرت امام ملاقات با سپاه را قرار خواهد داد و کاری نکنید که ما نتوانیم از برادرانمان بیشتر از آنچه که باید استفاده می کنیم، استفاده نکنیم. سعی کنید سلامت حفظ بشود. جوهرتان را حفظ کنید. این خیلی خوب است که انسان جوهر داشته باشد. خیلی خوب است که انسان شجاعت داشته باشد. این خیلی خوب است که انسان مردانگی و غیرت داشته باشد، اما مردانگی و غیرت این نیست که ما خلاف شرع و خلاف اخلاق رفتار کنیم. مسئولین هستند. اگر کسی مسئله ای دارد، پیش برادران مسئولتان بروید، بحث و صحبت و نظراتتان را مطرح کنید و آنها جوابتان را می دهند. طرحی دارید، بدهید. کمکشان کنید. اگر احساس می کنید جزئیات به آنها منتقل نمی شوند که در آن نامه نوشته شده بود منتقل نمی شود، شما بروید و منتقل کنید و بگوئید ما این طرح را برای جنگ ارائه می دهیم.   ضمن اینکه من به برادرها عرض می کنم بعد از ظهر که وقت گذاشته ایم، برادرها می توانند بیایند و مفصل صحبت کنند. اگر می بینند یک نفر نمی تواند همه مطلب را ارائه بدهد، سه چهار نفر آنجا بیایند و مسائل را بحث کنند.     حضار: رفیق خود من. الان شما می توانید بروید خانه اش که در جماران است. می توانید بروید و تحقیقات کنید و ببینید که این برادر خانواده خیلی فقیری دارد. موقع عملیات ترکش خورد به شکمش، آن قدر به او نرسیدند که عفونت کرد. وقتی هم به تهران رسیدند، او را به بیمارستان طرفه بردند و به او نرسیدند و شهید شد. این مسئله ای نیست و همه برای شهادت آمده اند. درست است. کمبود هست، نارسائی هست، ولی چرا در لبنان مقر امریکائی ها را منفجر می کنند، در عرض سه دقیقه چقدر نیرو می ریزد و تمام اجساد را بیرون می کشد، ولی یک عملیاتی که می شود و به قول شما 5، 6 ماه، یک سال طرح ریزی می شود، نباید مؤسسه یا ارگانی تشکیل شود که مجروحان جنگی سریع به پشت جبهه انتقال پیدا کنند که شهید نشوند.     رضائی: این را توضیح می دهم. اگر این برادرمان خیلی ناراحت است، می توانید بعد از جلسه بیائید یک کمی با هم نوحه بخوانیم که قلب هایمان بیشتر پاک بشود.   حضار: شما می گوئید فرماندهی جنگ با من نیست، ولی مسئولیت آموزش نظامی با شماست. بعد از ذوالقدر الان ما چقدر فرمانده گردان، تیپ تربیت کرده ایم؟ اصلاً نداریم چون که آقای ذوالقدر با شما دوست هستند. این قدر ما فرماندهان آموزش نظامی خوب داریم، شما اینها را به کار نگرفته اید. شما بهترین نفراتی را که در سپاه و با شما همرزم بودند کنار گذاشتید.   رضائی: مثلاً چه کسانی؟   حضار: داوود کریمی، آن هم بدون هیچ دلیلی.   رضائی: چه کسی کنارش گذاشت؟ چرا 250 کیلومتر خط را ول کرد و رفت؟   حاضر: ول نرکد. ناهماهنگی در کردستان.   رضائی: چه کسی به او گفت برود؟ هنوز خطش را تحویل نداده. فرمانده منطقه ما بود. اصلاً کسی به او نگفت برود. حتی من به آقای عبدالوهاب گفتم این را بیاور قائم مقام خودت بکن.     رضائی: گوش کن، جوابت را بگیر. این که شما می گوئی 250 کیلومتر پدافند جمهوری اسلامی را رها کردن؟ 250 کیلومتر خط پدافندی را رها کرد و رفت.   حضار: چرا او را از منطقه 10 برداشتید؟   رضائی: طبق اساسنامه ای که قانون مجلس شورای اسلامی است، کسی که در زمان جنگ این کار را بکند، شما قطعاً اساسنامه سپاه را خوانده اید.   حضار: اگر خلافکار است، او را تحویل دادگاه انقلاب بدهید. به خاطر اینکه شما به او حکم دادید و رفت به گیلان غرب و قرارگاهی به نام ـــــ رمضان زد. از شما برای عملیات کله قندی 19 گردان نیرو خواست. در شرایطی که والفجر مقدماتی انجام شده بود و عراق در تزلزل بود. اگر با این 19 گردان، کله قندی گرفته می شد، آن موقع خیلی به نفع ما بود، نه اینکه یک سال بگذرد و در کله قندی این قدر خسارت بدهیم.   دوم، حاج عبدالله محمودزاده، رضای خانی، برادرمان بشیر، برادرهای حزب اللهی خوب را کنار گذاشتید، علتش چه بود؟ داوود کریمی اگر خلاف کرده کرده که نکرده. شما کم کاری کردید. برادر حسین علائی شاهد است. برادر رحیم شاهد است.   رضائی: تمام شد؟   حضار: حرف که خیلی زیاد است.   رضائی: به شما وقت می دهیم. نترسید. بیائید در جبهه وقت خیلی زیاد است.   در جبهه بوده ایم.   رضائی: ما که نمی توانیم ده روز جبهه را رها کنیم و عملیات را عقب بیندازیم و بیائیم اینجا پاسخ بدهیم.   همه برادرها از جبهه آمده اند. همه مان در جبهه بوده ایم.   رضائی: در رابطه با این برادرمان که مسائلی را مطرح کردند... شما می خواهید به سئوالات جواب داده شود یا نه؟   مجری: برادران عزیز! طبق آن چیزی که در اول جلسه گفته شد، برای اینکه جلسه نظم بگیرد و عدالت رعایت بشود، کسی که به نوشتن سئوالاتش کفایت کرده و شرم دارد از اینکه شفاهاً سئوالاتش را مطرح کند، برای اینکه عدالت رعایت شود، شما هم سئوالاتتان را بنویسید. باید به این سئوالات جواب داده شود.   رضائی: یکی از سئوالاتی که برادرها کرده اند درباره آموزش است. مشکلاتی که ما در آموزش داریم، اولین مشکلی که برای ما مطرح بود، مسئله مأموریت های آینده باثبات سپاه بود. دو سه سال که درگیر اساسنامه سپاه بودیم. اساسنامه سپاه که در مجلس شورای اسلامی بحث و صحبت می شد، تا زمانی که مأموریت های سپاه را به صورت قطعی تعیین نمی کرد، هر نوع برنامه ریزی ای که خودمان برای خودمان در آینده فرض می کردیم، باطل درمی آمد.   منتهی دو سه سال منتظر بودیم تا اساسنامه بیرون آمد. بعد هم که اساسنامه سپاه بیرون آمد، از آن چیزی که برداشت ما این بود و اینکه سپاه در بعد بسیج نیروهای مردمی و در بعد مقابله وزنی با ضدانقلاب و در بعد شرکت در مسائل جنگ، این برای برادران مرکزیت سپاه مطرح شد که به فکر تأسیس دانشگاه سپاه و آموزشگاه های متناسب با این کار باشند. دو خط شروع شد. یک خط کوتاه مدت و تعجیلی و یک خط درازمدت. خط کوتاه مدت و تعجیلی همان بود که خود ما دو سه بار در پادگان امام حسین(ع) شرکت کردیم و آموزشگاه فرماندهی رسته را گفتیم به منطقه 10 بدهند، ولی گروهان و گردان را کمافی السابق خود مرکزیت سپاه اداره کند و یک مقدار گسترش بدهند و برادران رزمی و جنگی ای را که لشکرها معرفی می کنند به آنجا بیایند و آموزش ببینند.   در خط درازمدت هم ما می بایست چند مشکل اساسی را در سپاه حل می کردیم، از جمله نظام تشکیلاتی سپاه. تا زمانی که نظام تشکیلاتی سپاه حل نمی شد و مشخص نمی شد که تشکیلات سپاه می بایست از چه آینده ای برخوردار باشد و امروزه که دیگر حدود و ثغور سپاه توسط مجلس شورای اسلامی تعیین شده، براساس این مبنا، ما برای سپاه چه تشکیلاتی را باید بریزیم و با توجه به تجاربی که به دست آمده بود تا زمانی که این نظام تشکیلاتی درست نمی شد، هر نوع برنامه آموزشی ای که به تبع یک تشکیلات است. یعنی شما تا زمانی که یک تشکیلات نداشته باشید و ندانید که چه سازمانی می خواهید درست کنید، نمی توانید آموزشتان را درست کنید، چون آموزش بعد از سازمان است. سازمان هم بعد از مأموریت است و مأموریت هم بعد از هدف است.   اینها می بایستی روشن می شد. کار درازمدت را به برادرها گفتیم که شما هیچ عجله ای نکنید، چون کار درازمدت باید از کیفیت برخوردار باشد و شما این کار را بکنید. در رابطه با کار کوتاه مدت، ما با دو تا مشکل مواجه بودیم. یکی کمبود نیروی کادر در لشکرها و تیپ ها. شما کدام لشکر و کدام تیپ را در این روزها سراغ دارید که از یک توان دو برابر عملیات خودش از نیروی برخوردار بوده که نصف آنها را بفرستد که آموزش ببینند و نصف دیگر در جبهه باشد. هیچ کسی از این نیرو برخوردار نبوده. یکی از مشکلات دائمی برادران منطقه، برادران لشکر یا تیپ رمضان و تیپ سیدالشهدا(ع) این بود که کادر کافی برای تداوم عملیات دراختیار ندارند. کسی که می خواهد کادر تربیت کند، باید یک نیروی آزاد در دستش داشته باشد و بفرستد که بروند و آموزش ببینند و اینها با خیال راحت در دوران آموزش، آموزش ببینند، نه اینکه وسط کار یکمرتبه فرمانده تیپ تماس بگیرد که عملیات دارد شروع می شود، زود بردار بیا.   حالا شاید شما مطرح کنید که چرا پشت سر هم عملیات انجام می شد؟ استراتژی ما این بوده، دستور به ما این بوده. ما نمی توانستیم در جنگ وقفه به وجود بیاوریم، چه در بعد عملیات های محدود، چه بعد عملیات های گسترده. موظف بوده ایم و هستیم که گردونه جنگ را بچرخانیم و ادامه بدهیم. اگر دو سه سال و حتی یک سال وقت و فرصت می داشتیم، بسیاری از این کارها را می شد خیلی راحت انجام داد و امکان پذیر هم بود و از فرماندهان گردان ها و تیپ ها و لشکرهایمان استفاده می کردیم. اینها 4، 5 ماه می آمدند و لااقل یک دور آموزش می دادند، صحبت هایشان ضبط می شد و همه اینها منعکس می شد.   بعد یک سری برادرهای بااستعداد به مرور یاد می گرفتند و اینها را به جبهه عازم می کردیم. فرصت می خواست و ما این فرصت را دراختیار نداشتیم. ما اگر دراختیار می داشتیم، قطعاً بسیاری از مسائلی را که طرح می کنیم حل می شد. چرا دراختیار نداریم؟ به خاطر اینکه سرعت جنگ پای همپای سرعت انقلاب باشد. نمی شود سرعت انقلاب، سرعت مسئولین، سرعت برخورد با دشمن و ضدانقلاب در ابعاد سیاسی به گونه ای باشد، اما در ابعاد نظامی با این مطلب همپائی نداشته باشیم.   بعضی ها گفته اند شما گفته اید که مسئله حفاظت ممکن است اولویت سپاه منطقه بشود، اینکه با اولویت جنگ فرق می کند و این مخالف امر امام است که گفته اند مسئله اصلی ما جنگ است. اولاً مسئله اصلی و اولویت اول را وقتی گفته اند که برای یک ارگان و تشکیلات مسئله جنگ است، یعنی آن مجموعه آن ارگان و تشکیلات باید در رابطه با مسئله جنگ پویائی داشته باشد.   حالا ممکن است ما یک سپاه یا پایگاهی را بگوئیم که به خاطر اهمیت مسئله قم، اهمیت بیت امام، مسئولیت اصلی شما این باشد. این به این معنا نیست که مسئله اصلی کلیت سپاه فرضاً در آن قسمت حفاظت از مقری قرار گرفته است. نه، مسئولیت اصلی ای که در این بعد به عهده سپاه است، سپاه از طریق یکی از یگان هایش این کار را انجام می دهد که مسئله حفاظت باشد و تمرکز حفاظت در سپاه منطقه برای ما لازم بود که این کار انجام بشود و اگر این کار تصویب و به سپاه محول بشود، قطعاً این کار را می کنیم و مسئولیت اصلی منطقه و مسئله اول، حفاظت و مسئله دوم شرکت در جنگ و جبهه خواهد بود.   جواب ما را ندادید.   رضائی: اولاً با آن 29 گردانی که شما می گوئید. آن زمانی که شما می گوئید، ما با تمام توان برای انجام عملیات والفجر 1 آماده شده بودیم که تصویب شده بود. شما از کجا می دانید که... تصمیم گرفته بودیم. رفته بودند پای کار.   قرار بود یک عملیات ایذائی در کله قندی انجام بشود که عراق نیروهایش را بکشد این طرف و شما عملیات کنید.   رضائی: طرح این بود. بعد دیدیم کمبود نیرو داریم. اگر قرار باشد کاری به کار اصلی لطمه بزند، شما هم حتماً قبول دارید که آن کار نباید انجام بشود.   چند تا گردان از شما بگیریم.   رضائی: 19 گردان میشود چند تا گردان؟ آن عملیات اگر یادتان باشد، طرح پشتیبانی بود. وقتی که مسئله اصلی مطرح شد که اول باید عملیات والفجر 1 را انجام بدهیم، اگر کوچک ترین مسئله ای پیش می آمد، امکان داشت که خدای نکرده وحدت سپاه و ارتش خدشه دار بشود. ما به عنوان یک طرح کمکی گفتیم که اگر انحراف در مسئله آنجا به وجود بیاید این کار را بکنیم. ولی وقتی آمدیم و برآورد نیرو کردیم و روی امکاناتمان حساب کردیم، دیدیم دیگر نیروئی باقی نمی ماند و شما هم با یک تیپ انصار نمی توانستید در آنجا کاری بکنید.   تیپ با 5 گردان در آنجا کاری نمی توانست بکند.   رضائی: عدم عضویت افراد سپاه و عضویت فرماندهی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و همچنین اعضای شورای عالی و فرماندهان مناطق. من امیدوارم این حرفی که می زنیم اتمام حجتی برای برادرها باشد.   یک حرف هائی را می زنم و ان شاءالله در روز قیامت هم در مقابل برادرانی که تحقیق نکرده حرف هائی را زده اند، اگر خداوند متعال فرصتی بدهد، جلوی این برادران را خواهیم گرفت و آنجا همین حرف هائی را که در اینجا می زنیم، در آنجا هم شهادت می دهیم که این حرف ها را زده ایم.   در اوائل انقلاب، فعالیت گروه های منافقین و فدائیان و اکثریت به گونه ای بود که طرح می کردند که ما تا دیروز اسلحه در دستمان بود و تا جنگ کردیم و روحانیت آمده و از بالای سر ما پریده و مسلط بر کشور شده. اینها آمده اند و کمتر کشور را به دست گرفته اند، حال اینکه اسلحه ما بود که شلیک شد.   توصیفات بسیار زیادی که در اعلامیه ها و بحث هایشان می کردند و در دانشگاه ها کپه کپه جمع می شدند و با هم پچ پچ می کردند و حرف می زدند و ما آن بودیم که چنین و چنان کردیم و این مسائل را مخصوصاً در دانشگاه ها شروع کرده بودند. عده ای از برادران عزیز، از جمله شهید آیت الله مطهری بعضی از برادران دیگر، اقدامی را برای خلع سلاح اینها را ضروری دانستند تا نتوانند شعارهایشان را به این صورت مطرح کنند، به همین دلیل تعدادی از گروه های اسلامی که قبل از انقلاب کار کرده بودند و در برخوردهای مسلحانه سوابقی داشتند، دور هم جمع شدند و حرکتی را علیه منافقین، با نیت درگیر شدن با آنها شروع کردند.   اگر یادتان باشد، آن موقعی که اینها وارد عمل شدند، منافقین با اینها درگیر شده بودند که باید اسمتان را بردارید، چون این اسم مال ماست و شما دزدی کرده اید. دعواهای زیادی بین اینها صورت گرفت که مهم ترینش راه پیمائی برای آقای طالقانی بود. یکمرتبه یک کسی پنهان شده بود و یکمرتبه یک عده ای عزادار شده بودند و خلاصه مراسم راه افتاد و داشت هیئت سینه زنی راه می افتاد و داشتند بلبشو درست می کردند که در آن شرایط از این تاکتیک استفاده شد و بعد حداقل 6، 7 ماه قبل از صحبت های حضرت امام، من شخصاً خدمت آقای هاشمی و شهید رجائی رفتم و گفتم دیگر عمر تشکیلات های گروهی و سازمانی در انقلاب تمام شده. اینها می خواستند خدمتی به انقلاب بکنند و اگر این خدمت را کرده اند، الا دیگر تمام شده است و ما هم قبلاً با این برادرها همکاری می کردیم و حالا استعفایمان را داده ایم و می خواهیم بیائیم بیرون و شما هم ان شاءالله قبول داشته باشید.   آقای هاشمی گفت این بسیار کار خطرناکی است و ضربه می زند و فردا منافقین و اقلیتی ها می گویند بین مسلمان ها انشعاب افتاد و گروه گروه و شقه شقه شدند و شما نباید این کار را بکنید. من گفتم که این کار را کرده ام و این کار شده و آنها هم دارند یک جوابیه تهیه می کنند و یک جوابیه تهیه کرده اند که اگر خداوند توفیقی داد و از این دنیا رفتیم، آن جوابیه را برای شما پخش می کنند که ببینند چقدر به ما فحش داده اند و چقدر به ما پریده و توهین کرده اند که تو آدم ضدتشکیلات هستی، تشکیلات سرت نمی شود و یک سری مطالبی از این قبیل را مطرح کردند. اطلاعیه شان حدود 10، 15 صفحه و موجود است. خدمت آقای شهیدرجائی هم رفتیم و ایشان هم همین حرف را زدند و گفتند کار خطرناکی است و شما نباید این کار را بکنید و باید بمانید.   الان جو سیاسی علیه ماست و اینها خواهند گفت بین اینها اختلاف افتاده. آن موقع هم شرایط جنگ و وضعیت کردستان و خلاصه اوضاعی بود که ما عملیات های پیروزمند بزرگی نداشتیم و بعضی ها فکر می کردند که در موضع ضعف هستیم. گفتند این کار را نکنید، ولی ما با تصمیم قاطع بیرون آمدیم. ما در لانه جاسوسی، حداقل دو سه ماه قبل از صحبت های امام جلسه ای گرفتیم و در آنجا فلسفه گروه گرائی و تشکل و احزاب را در حکومت اسلامی مطرح کردیم.   ما حتی پای خود را فراتر گذاشتیم. شاید مصلحت نبود در جوی که قانون و حکومت هست، بحث وجود تشکیلات های سیاسی را در کل کشور می گفتیم، اما حتی ما پای مان را فراتر گذاشتیم و طرح کردیم که در حکومت اسلامی، اصل با حکومت است. تشکل های سیاسی اگر به وجود می آیند، نباید بنشینند و به در دست گرفتن قدرت و حکومت فکر کنند. در حکومت اسلامی چون اصل با حکومت است، آنها باید به عنوان یک نیروی جانبی کمک کننده مطرح باشند و بعد مطرح کردیم که در سپاه به هیچ وجه نباید باشند. البته خیلی ها تحلیل کردند که این چون خودش درگیر شده و بیرون آمده، این حرف ها را می زند، اما ما انصافاً از روی نیت پاکی که من مطمئن بودم نظر امام این طور است این حرف ها را زدم و بعد هم امام آن حکم را فرمودند که کسانی اگر هم در گروه ها هستند، بیایند بیرون.   و من به شما این را مطمئن می گویم از کسانی که ناجوانمردانه و تحقیق نکرده حرف زدند و یا همین طور حرف هائی را به هم بافته و ابهام و تردید در ذهن بعضی از برادرها ایجاد کرده اند. حتی فرض کنیم که خدای نکرده بعضی از مسئولین سپاه این گونه باشند، وقتی که خود امام عزیز اینها را تأئید می کند و اسم می آورد و گاهی حکمشان را امضا می کند و مسائل به ایشان منتقل شده. اینها را چه می گوئید؟ در حالی که حتی یکی شان هم این طور نیست و این ظلم به این بچه هاست. بعضی ها بوده اند که در بیرون می گویند اینها این طورند که حتی یک روز هم پایشان را در این تشکیلات نگذاشته اند.   آیا این جرم کسانی است که اگر سابقه انقلابی داشته اند، یک کسی قبل از انقلاب بوده، باید امروزه با این جوسازی ها کاری کنیم که هر کسی برای فرار از دست این جو، علیه یک کار خوب، علیه یک کار انقلابی، علیه یک جوهری که شکنجه دیده، اسیر شده... حالا شما این را می گوئید. اگر قرار باشد ما تمام نیروهای اصیل اسلامی را در جامعه به این شکل لت و پار کنیم... بسیاری از برادرانی که امروز در حزب، در هیئت مؤتلفه، در گروه های دیگر هستند، با امام رابطه دارند، نمایندگان امام هستند و علت اینکه امام می فرمایند در سپاه است، به علت رسالتش است. گروه گرائی و باندبازی چه با تابلو، چه بی تابلو نباید در سپاه باشد.   جوسازی کردن یک نوع گروه گرائی است. برخورد سیاسی کردن یک نوع گروه گرائی است. آقای طاهری خرم آبادی خدمت امام نوشته بود که یک انجمن اسلامی در جائی این صحبت ها را می کند، ولی این جزو گروه ها نیست. امام فرموده بود نخیر، این هم هست. معیارهای حضرت امام را بخوانید و ببینید، بسیاری از این جوسازی هائی که می شود، گروه گرایان و باندبازها اینها هستند، وگرنه مسئله تعیین گروه گرائی و معیار گروه گرائی، حق و قانون است. قانون می گوید که اینها مسئولند، از امام حکم دارند، تحت فرماندهی سپاه هستند و دارند می جنگند و به هیچ وجه هم این طوری نیستند. شما هم هیچ دلیلی را نمی توانید ارائه کنید.   [قطع نوار]   اکبر گنجی: شما همیشه تا حالا حرف زده اید. حالا بگذارید ما حرف بزنیم. صدراسلام هم این جور بوده که یک سرباز اسلام می رفته پیش فرمانده سپاه و او هم آن قدر سعه صدر وجود داشته که می گذاشته سرباز حرفش را بزند. خواهش ما این است. شما که از طرف امام فرمانده سپاه هستید، چند دقیقه به حرف ما گوش بدهید. ما مستند حرف می زنیم و سند داریم.   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم . برادران توجه کنند. اول اینجا اعلام کنیم که به والله ما عضو هیچ گروهی نیستیم و هر نوع گروه گرائی ای را در سپاه محکوم می کنیم، حتی اگر به نام «فجر اسلام» باشد.   رک و راست بگوئیم. آقای هاشمی رفسنجانی مگر معصوم است. لازم بود جلویش می ایستیم، چون فرمان شخص امام است. حالا بگذارید ما مستند صحبت می کنیم. سازمانی بود به نام سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، همان طور که برادر محسن سابقه اش را گفتند. ما به هیچ کدام از این حرف ها هم کاری نداریم. اینها بودند تا زمانی که در بینشان درگیری پیش آمد و سه شاخه شدند. قبل از عید سال 60 درگیری های اینها بالا گرفت. برادر محسن خودشان اعضای سازمان را می شناسند. ما نه عضو سازمان و نه در تشکیلات سازمان و نه حتی طرفدار بودیم. اما مسئله چه بود؟ قبل از اینکه دعوایشان بالا بگیرد، جناح آقای راستی، جناح آقای بهزاد نبوی را استیضاح می کنند. سندش اینجا هست.   تمام اینها الان بر سپاه حاکمیت دارند. آقای ذوالقدر، آقای حسین زیبائی با اسم مستعار نجات. همین چند روز پیش برادر محسن ایشان را به عنوان مسئول شش گام به امام معرفی کردند و امام قبول نکردند. برادرهای دیگر، آقای واعظی... همه اینها هستند که به شما خواهم گفت. قبل از عید، برادر محسن از سازمان مجاهدین می خواهند که برادر ذوالقدر را بفرستند به سپاه. سازمان قبول نمی کند. آقای راستی به سازمان حکم می کند که آقای ذوالقدر باید به سپاه برود. برادر ذوالقدر را به سپاه می فرستند و ایشان می شود معاون آموزش کل سپاه، معاون آقای دین پرور. همان زمان یکی از برادرهای جناح آقای راستی که در اطلاعات سپاه مرکز بودند و الان هم احتمالاً در دفتر فرماندهی باشند که اگر خواستند اسمشان را هم می بریم، ایشان به ما گفت که آقای راستی، برادر عبدالله را فرستاده و قرار است تمام بچه های سازمان را در کل سپاه پخش کند.   ما آن زمان در مرکز تحقیقات سیاسی ایدئولوژیک هم بودیم. همزمان با این سخن، هفته بعدش چهار نفر از اعضای سازمان که اسمشان در اینجا هست و در اطلاعات بودند، برادر شیخ اکبری، برادر عابدینی، برادر مهدوی و برادر نجفی به مرکز تحقیقات آمدند. همراه این جریان آقای حمیدزاده را به «پیام انقلاب» فرستادند و برادر ساعدی و برادر مرشدی را از آنجا انداختند بیرون. همراه این جریان یک مرتبه دیدیم در کل سپاه، در واحدهای آموزش، این طرف، آن طرف، تمام اعضای سازمان آمدند.   در تاریخ 24 اسفند 60 یعنی پنج روز قبل از عید، امام فرمان مبنی بر ممنوعیت اعضای گروه ها در قوای نظامی را صادر کردند. البته یک سال قبلش هم امام چنین فرمانی را داده بودند، منتهی نه با این صراحت، بلکه گفته بودند که سیاست بازی و سیاست بازان نباید در سپاه وارد بشوند. اگر وارد بشوند، سپاه نابود می شود که حتی به دیوارها هم زده اند.   حالا می گوئیم آن هیچی. آن دروغ بوده. ولی این فرمان صریح امام در سال 60، درست در اوج درگیری های داخل سازمان که امام می بینید این درگیری ها دارد وارد سپاه می شود، این فرمان که امام داده بی مناسبت نبوده.   امام در تاریخ 24 اسفند 60 این فرمان را می دهد. در تاریخ 10 فروردین 61 یعنی 14 روز بعد آقای راستی فرمان می دهد که برادران سازمان هم در سازمان باشند، هم در سپاه. تک تک اسناد اینها هست و هر کسی که خواست می تواند ببیند.   آقای راستی از اعضای جامعه مدرسین و پیش ما محترم اند. اما تمام فقها گفته اند که اگر ولی فقیه آمد و حکومت اسلامی را در دست گرفت، اگر حکم حکومتی کرد، بر تمام مجتهدین واجب الاطاعه است. حتی اگر کسی مجتهد را قبول نداشته باشد، نمی تواند به مقلد خودش بگوید.   چطور آقای راستی در تاریخ 10 فروردین 61 می گوید بچه های سازمان هم می توانند در سازمان باشند هم در سپاه. بعد در تاریخ 14 فروردین 61 یعنی چهار روز بعد از فرمان آقای راستی تمام اعضای سازمان از تمام جناح هایش جمع می شوند که درباره سازمان تصمیم گیری کنند.   در آن جلسه تمام بچه های سپاه شرکت داشتند. تمام این اعضائی که اسم بردم شرکت داشتند، به علاوه خیلی های دیگر. حتی بچه های جناح بهزاد نبوی هم که در سپاه بودند شرکت داشتند. ما نمی خواهیم جناح خاصی را بکوبیم. ما داریم گروه گرائی را براساس سخنان حضرت امام نقد می کنیم.   در تاریخ 14 فروردین 61 این جلسه برگزار می شود. این را هم اضافه کنم در تاریخی که می خواستند جناح بهزاد نبوی را استیضاح کنند، برادر ذوالقدر در آنجا می گوید، «هم اکنون استیضاح و بلافاصله کله پا می کنیم.» که این کار را در سپاه هم کرد. مدرک داریم.   در تاریخ 21 فروردین 61 جناح آقای راستی بیانیه ای با 17 امضا در تهران می دهد که جناح بهزاد را کله کنند. در اینجا امضاهای ذوالقدر و زیبائی هست. 26 روز بعد از فرمان امام. اینها به تمام شهرستان ها پیغام می دهند که طومار جمع کنید تا آقای راستی براساس آنها بتواند بهزاد اینها را کله کند. در تاریخ 25 فروردین 61 یعنی چهار روز بعد از این کارهائی که ذوالقدر اینها می کنند، آقای راستی حکم عزل شوراها را می دهد. در تاریخ جمعه 27 فروردین 61 میتینگی در تهران به راه می افتد. رأس جناح آقای راستی، ذوالقدر است و زیبائی و واعظی. البته واعظی اول با اینها نبود و بعد از روی فرصت طلبی با اینها همراه شد. الان هم در سپاه است.     رضائی: غیبت نکنید.   گنجی: برای همه اینها سند داریم. شما اینها را غیبت می دانید؟ باشد. کار حرام را اینها کرده اند و ما داریم می گوئیم. بگذارید دانه دانه با تاریخ دقیق بگوئیم. نه، هنوز داریم. ملاقات با آقای موسوی اردبیلی هنوز هست. آقای اردبیلی شاهد 9 تا همایش است. اینها در تاریخ 27 فروردین 61 می آیند و تمام کسانی را که با سازمان رابطه داشتند، از شهرستان ها جمع می کنند و اینها را می آورند و میتینگ می گذارند که ترتیب جناح بهزاد را بدهند.   تمام بچه های آموزش پادگان امام حسین(ع)، برادر خسروشاهی و دیگران در این جریان بودند. بعد از این جریانات که اختلافات بالا می گیرد، امام به آقای موسوی اردبیلی در اردیبهشت ماه مأموریت می دهند که سه جناح سازمان را بخواهند و آنها بیایند و حرف هایشان را بزنند و آقای موسوی اردبیلی نتیجه را به امام گزارش بدهند. نکته جالب این است که سه نفر از جناح بهزاد، سه نفر از جناح الویری می روند و سه نفری که از جناح آقای راستی می رود، هر سه تا در آن زمان سه تا پست حساس سپاه را داشتند.   آقای ذوالقدر بوده، معاونت آموزش کل سپاه بوده. آقای واعظی بوده که در آن زمان گمانم مسئول اوین بودند و آقای نجات هم بوده که مسئول 6000 بوده که اسم اصلی اش زیبائی است.   این چند ماه بعد از حکم صریح امام است. چرا سپاه کارش به اینجا کشید؟ نظر شخص من این است که تفکر خاص سازمانی را بر سپاه حاکم کرده اند. در مرکز تحقیقات که بودیم، بلافاصله بعد از هجوم تفکر آقای ذوالقدر اینها، اینها آمدند و کتاب «مطهری در راستای فقاهت» را در مرکز تحقیقات تهیه و چاپ کردند و به نام سازمان بیرون دادند. چرا؟ چون جناح بهزاد به جناح آقای راستی می گفتند که شما آقای مطهری را قبول ندارید. اینها برای اینکه بگویند قبول دارند، توسط چهار نفری که به آنجا فرستادند ـ نوارش هم هست ـ این کتاب را نوشتند و بعد هم منتشرش کردند.   ما اعتراض کردیم و جلوی این مسئله ایستادیم. آقای طاهری خرم آبادی آمد. خود آقای ذوالقدر آمد. آقای عراقی آن موقع مسئول مرکز تحقیقات بود. تمام برادرها بودند. نوار جلسه موجود است. در جلسه اثبات شد که اینها این کار را کردند، منتهی خیلی سهل با مسئله برخورد شد و آخر سر آقای طاهری خرم آبادی گفت ان شاءالله دیگر از این جور کارها نمی شود.   این جوری با مسئله برخورد شد که امروز وضعیت سپاه این جوری است. اینها به مرکز تحقیقات آمدند و گروه سیاسی آن را منحل کردند. دو تا از برادران ما، برادر مرشدی و برادرساعدی را که مسئول «پیام انقلاب» بودند، بیرون کردند و آنها رفتند و محله «حوزه» را برای دفتر تبلیغات راه انداختند. ما چنین نیروهائی را در سپاه داشتیم. برادرمان باقی را که الان کتاب «حزب قاعدین» او دارد به سرعت فروش می رود، از مرکز تحقیقات بیرون کردند و گفتند راهش ندهید.   گروه عقیدتی ما را منحل کردند و یکدفعه دیدیم یک جریان فکری خاص وارد سپاه شد. کدام جریان؟ همان جریانی که قبل از انقلاب اعلامیه داد که شهریه گرفتن از حضرت آیت الله العظمی منتظری حرام است.   مسئول دانشکده سپاه، آقای طائب، واجب کرده بود که بچه های دانشکده سپاه، هر چهارشنبه کلاس های راستی را بروند. بچه های ستاد مرکز اطلاعات همیشه آنجا بودند. شب در کلاس آقای راستی بودیم و می گفت مجلس در جهل مرکب است. مجلس را دریابید. آقای طائب هم می آمد و همین حرف ها را در سپاه بلغور می کرد.   این واقعه ای بود که بر سپاه گذشت و یک خط فکری خاص بر سپاه حاکم شد. نوارهای آقای مظاهری و کتاب های ایشان یکمرتبه در سپاه زیاد شد. آقای یزدی به سپاه آمد. آقای مصباح که هنوز هم صراحتاً می گوید افکار مطهری مارکسیستی است، این جور افراد وارد سپاه شدند و بهشتی ها و مطهری ها کنار رفتند و خط فکری خاصی که مطهری را مارکسیست می داند، وارد سپاه شد.   خط فکری ای که می گوید شهریه گرفتن از آیت الله العظمی منتظری حرام است. ما نوارش را داریم که آقای راستی می گوید ما اگر داریم از بهشتی در مقابل بنی صدر دفاع می کنیم، در واقع داریم دفع افسد به فاسد می کنیم. این تفکرات وارد سپاه شد که نه بهشتی اسلام را می شناسد، نه بنی صدر.   در آن نوار آقای راستی، آقای موسوی اردبیلی، آقای رجائی و همه سران خط امام را می کوبد. در مورد آقای منتظری و آقای مشکینی شعری گفته و در قافیه اش گیر کرده بودند. موضوع بند «ج» و «د» بوده. چنین تفکری وارد سپاه شد. امام در آن پیامشان می گویند گروه گرائی در سپاه نباشد، حرام است، اما بچه های سپاه باید بینش سیاسی داشته باشند.   اما این باند سازمان چه کار کردند؟ همان کار بنی صدر را کردند. بنی صدر تشکیلات را می کوبید و خودش تشکیلات داشت. اینها آمدند و در سپاه تشکیلات را حاکم کردند و هر بچه ای که آمد حرف بزند، پدرش را درآوردند و یک جهل فکری سنگینی را بر سپاه حاکم کردند.   ماجرای پادگان امام حسین(ع) عینی بود. برادرهای اینجا می بینند. ماجرای دبیرستان سپاه، ماجرای ستاد مرکز، اینها چیزهائی نیستند که کسی نداند. آقای جوادی، مسئول سابق اطلاعات قم، شوهرخواهر آقای ذوالقدر هستند. الان معاون یکی از مناطق بزرگ است. ایشان کسی بود که موقعی که اختلاف بین حزب و آقای طاهری درست شده بود و حضرت امام به آقای منتظری حکم دادند که به تهران بروید و به این دعوا رسیدگی کنید. از بیت آقای منتظری به آقای جوادی تلفن زدند که ماشین بدهید می خواهیم برویم تهران، ماشین ندادند.   این آقای حسین ظریف منش که الان مسئول کار پرسنلی هستند، آن موقع بودند. ما خودمان بودیم. شاهد هستند. به اینجا بیاورید ببیند حق است یا نه. بعد انداختند گردن بدبخت بیچاره، او را گرفتند زندانی اش کردند. به آقای منتظری ماشین ندادند که برود تهران.   همین برادر محسن چرا بعد از هر عملیات می رفت خانه آقای راستی؟ چرا آن ارتباط در سپاه نبود؟ ما یک مرتبه دیدیم خط اصلی انقلاب که خط امام باشد، رفت. سمبل هایش که شهید مطهری و شهید بهشتی و شهید رجائی، تفکراتشان در سپاه کوبیده شد. هر کسی که دفاع می کرد به او می گفتند تو کمونیست هستی. تو تابع اصالت رأی هستی، باید تعبد داشت. اینها جاهلیت را به نام تعبد در سپاه رواج دادند.   اگر امروز می بینید که این جور مسائل در سپاه بروز کرده و کار به اینجا کشیده، به خاطر این است که تشکیلات خاصی بر سپاه حاکم است. در تمام سپاه هست و اخبارش هم مستنداً هست. ایشان می گویند نگفته اید. تمام اینها را به حضرت آیت الله العظمی منتظری گفته ایم. تمامش را تأئید می کنند. آن قدر قضیه بالا گرفت که آیت الله منتظری صراحتاً سخنرانی کردند و همه شنیدند. در رادیو، تلویزیون گفتند چه کسی منکر این حرف هاست؟ مدارکش موجود است.   دو تا باند الان در سپاه هستند. یکی باند سازمان مجاهدین انقلاب که با مؤسسه «در راه حق» وحدت کرده اند. افرادش را می گویم. خود آقای مصباح که فعلاً شده ایدئولوگ سپاه، دامادشان آقای محمدیان که مسئول مرکز تحقیقات بودند و با حفظ سمت، الان قائم مقام آقای دین پرور هستند.   آقای رازینی را آورده و مسئول واحد آموزش کرده اند. آقای ایرانی فرمانده سپاه منطقه 1، آقای مظاهری، تمام اینها هستند. در همان زمانی که اینها به مرکز تحقیقات آمدند، طلبه های مؤسسه «در راه حق» یک مرتبه آمدند توی سپاه. از اینها سئوال می شد استاد شما کیست؟ والله اسنادش در مرکز تحقیقات هست.   بروید نگاه کنید ببینید تعابیری که درباره آقای مصباح به کار می بردند، همان تعابیری است که بچه حزب اللهی ها درباره شخص امام به کار می برند. اگر سازمانی ها می گویند بعد از امام، آقای راستی رهبر انقلاب است، اینها می گفتند بعد از امام، آقای مصباح رهبر انقلاب است. این مسائل بود.   در مرکز تحقیقات، جرم برادرها این بود که از آقای منتظری دفاع می کردند. جرمشان این بود که از شهید مطهری دفاع می کردند. نوارها و اسنادش هست. تمام جریان این سازمان اسنادش موجود است. الان اینها بر کل سپاه حاکمیت دارند. چه کسی می تواند منکر بشود؟   برادر محسن بله. چهار سال پیش خود من در سمینار اصفهان از ایشان پرسیدم که از سازمان آمدید بیرون؟ و ایشان گفت بله. ولی برادر محسن! شما که آمدید بیرون، ولی چه کسی این باندی را که بر سپاه حاکمیت دارد بالا آورد؟ چه کسی اینها را بر سپاه حاکم کرد؟ و چه کسی دارد از اینها پشتیبانی می کند؟ ذوالقدر چه تخصص نظامی ای دارد؟ صرفاً بعد از اینکه در گروه منصورون آن اختلافات پیش آمد و اعضایش رفتند خارج که دوره ببینند، کودتا توسط شما و ایشان در سازمان، در آن گروه خاص انجام می گیرد.   بعد حالا ایشان باید این همه در سپاه بالا بیاید؟ ایشان مسئول گروه اصول و عقاید سازمان بوده. تمام تفکراتش را هم می دانم، چون با او برخورد داشته ام. شاگرد قبل از انقلاب آقای راستی و آقای منیرالدین بوده. منیرالدین حسینی ای که امروز جامعه مدرسین هم او را بیرون می کنند. بعد آقای منیرالدین حسینی بشود ایدئولوگ سپاه. اگر خواستند تک تک این افراد را با سند، همه جاها را مشخص می کنیم و نشان می دهیم که اینها بر سپاه حاکمیت دارند. باند هم هستند. والسلام.   رضائی: مسائلی که برادرمان مطرح کرد احتیاج به یک بحث قوی دارد که همین جا انجام می دهیم و امیدوارم برادرها با دقت گوش بدهند که جمع بندی مثبت و خوبی از مسائلی که ایشان مطرح کرد، داشته باشیم.   انقلاب اسلامی وقتی که شروع به اوج گیری کرد، قبل از انقلاب تفکرات مختلفی در مورد استراتژی و شکل گیری انقلاب و چگونگی وارد شدن نیروهای انقلاب در میدان نبرد وجود داشتند. استراتژی ای که حضرت امام انتخاب کرده بودند این بود که انقلاب می بایستی از حداکثر بسیج مردم برخوردار باشد. امام این استراتژی را همواره حفظ کردند و اکنون هم حفظ می کنند.   استراتژی بسیج همگانی مردم در جریان انقلاب. اما جریان مردم ما، چه در بعد قبیله گری و چه در بعد سیاسی دارای سازمان های مختلفی بود. سازمان عشایری از عشایر فارس و کرد و لرستان و... گرفته، یکی از سازمان های ملی و مردمی ما بود. یک سری سازمان های دیگر هم سازمان هائی بودند که بین روشنفکران و تحصلیکرده ها وجود داشت. از حزب ملل اسلامی گرفته تا هیئت مؤتلفه و گروه هائی که از منافقین جدا شده بودند و خودشان فعالیت می کردند.   علمای قم، علمای مشهد، جامعه روحانیت مبارز تهران و... برای خودشان گروه های جداگانه ای بودند. نیروهای خارج از کشور، انجمن های اسلامی که با دکتر یزدی کار می کردند، انشعاباتی که از انجمن اسلامی چه در دوره اوج گیری انقلاب چه ضمن آن انجام شدند، گروه های مختلفی بودند که در صحنه انقلاب حضور داشتند.   چه در بین روشنفکران و تحصیلکرده ها این سازمان ها و گروه های سیاسی وجود داشتند، چه در بین روحانیون و علما که پیشتاز انقلاب بودند، تیپ ها و تفکرات و گروه های مختلف، مسائل متعددی از لحاظ حزبی و تشکیلاتی در آنها وجود داشت و چه بین ملت ما که از نظر قومی و عشیرگی سازمان های مختلفی داشت. امام امت که به میدان آمدند، مسئله وحدت اسلام و وحدت ملت را طرح کردند.   برای اینکه استکبار جهانی، فرهنگ امریکا، فرهنگ شوروی تلاش کرده بودند جامعه ما را شقه شقه کنند و هر گروهی را به سمتی می بردند و هر سازمانی قسمتی را تشکیل داده بود. دانشگاه های ما را یک نحو غذا می دادند، یک نوع آموزش می دادند، یک نوع نظام آموزشی درست کرده بودند و اولین مأموریت مهم را حضرت امام در وحدت عمومی ملت و بسیج همگانی مردم دیدند و لذا این بسیج عمومی را مطرح و شروع کردند.   برای این کار هم نهایت صداقت را با افراد نشان دادند. از افراد جبهه ملی گرفته تا دیگران، حضرت امام نهایت صداقت را به آنها نشان دادند و آنها را به میدان عمل آوردند. بعضی ها وسط کار بریدند و نتوانستند تحمل کنند یا فکر کردند مسئولیتشان کم است، مثل آقای علی تهرانی که فکر کرد مسئولیتش کم است و فرار کرد و رفت عراق یا مثل بنی صدر و اینها که فکر کردند با این مسئولیتی که به آنها داده شده، موقعیت خوبی گیرشان آمده و الان موقع پرش و جهش روی آخرین جایگاه انقلاب یعنی جایگاه رهبری است.   هر کسی که نتوانست صادقانه برخورد کند و مرد میدان باشد و در جریان این انقلاب قرار بگیرد، زمین خورد و از بین رفت. بسیاری بودند که طرح می کردند که چرا باید این طور باشد که در انقلاب از همه ملت و از همه افراد و از همه مسائل می خواهند صادقانه استفاده کنند. امام عزیزمان نظرشان این بود که سالیان سال در این کشور کار کردند که بین ملت تفرقه ایجاد کنند، روحانیت را از دانشگاه، دانشگاه را از روحانیت، گروه های مختلف را از همدیگر و هیئت ها و گروه های مختلف را به وجود آوردند.   اگر ما بخواهیم بسیج عمومی و حضور همه مردم را در صحنه انقلاب داشته باشیم، می بایستی تمام مردم را در جریان انقلاب داشته باشیم. این مسائلی که برادر عزیزمان می گویند، از اختلاف سلیقه هائی که بین آقایانی که شهید شده اند و نباید اسمشان را آورد یا آنهائی که زنده اند، من اصلاً در جریان این مسائلی که ایشان می گوید نیستم. این برادرمان که می گوید ایشان بعد از هر عملیاتی به اینجا می رفته، دروغ محض است و ایشان نمی تواند ثابت کند.   حداقل دو سال است که من ایشان را ندیده ام و شاید یک بار در رابطه با حکم شرعی مطلبی تلفنی زدم و پرسیدم. من اصلاً ارتباطی با این افراد نداشتم. از زمانی که وحدت عمومی و بسیج همه مردم به عنوان یک مسئله مهم در سپاه مطرح شد و موقعی که بنا بر این گذاشته شد که همه برادران و عزیزانی که در این کشور نظر دارند، ولو به اندازه یک قدم در خدمت انقلاب بوده و کارکرده اند و در جریان انقلاب هستند، در جریان انقلاب باشند و این خط مشی سپاه بوده است.   از زمانی که ما مسئول شدیم این کار را کردیم. شما می پرسید پس چرا اینها هستند، بقیه نیستند؟ چه کسانی نیستند. برادری که یکی از برادرها اسم آورد و قبلاً درباره آموزش صحبت کرد، بارها پیشنهاد مسئول واحد و مسئولین در سطح بالا به اینها شده و بعد حتی یک بار ما و شورای سپاه و آقای محلاتی خدمت حضرت امام رفتیم و آقای محلاتی خدمت امام طرح کردند که یکی از بچه های قدیمی سپاه بعضی از مسائل را قبول ندارند و رها کرده و رفته اند. شما یک حرفی بزنید که اینها بگردند.   امام فرمودند اگر اینها به این دلیل که مشکلات هست، رها کرده و رفته اند، اگر می خواهند مشکلی نباشد باید بروند گورستان، چون در گورستان هیچ مشکلی نیست. ما در آنجا دقیقاً با اسم برای امام مطرح کردیم که بلکه از امام دستور گرفته شود که دوباره اینها را به سپاه برگردانیم. صحیح نیست از افرادی که مسئولیت قبول نکرده اند اسم بیاورم.   از مسئولین شورای سپاه تا قائم مقام مسئول ستاد سپاه گرفته تا واحدهای دیگر و همین واحد آموزش نظامی، برادرها مسئولیتش را نپذیرفتند. یا دو سه نفری که شما اسم آوردید، مسئول منطقه بودند. رها کردند و رفتند. این طوری نبوده. ما حداقل در یک سال اخیر تلاش جدیدی را شروع کرده ایم. با همه هم بحث شده. یا مستقیم خود ما صحبت کرده ایم یا مستقیم شورای سپاه صحبت کرده اند یا شاید یک موردش را غیرمستقیم دیگران صحبت کرده و به او پیام داده اند.   وقتی اینها نخواهند بیایند و وارد کار نشدند و نمی خواهند در حل مشکلات سپاه شرکت کنند، نتیجه اش این می شود که در مسائل نیستند. باید با خود آنها صحبت و از خود آنها سؤال کنید که چرا مسائل و مشکلات سپاه را گذاشتید و رفتید و اتفاقاً حضرت امام همین حرف را زدند و گفتند فردا، در روز قیامت یک عالم را می آورند و از او سئوال می کنند و می پرسند چرا در آن روستا شرابخواری شد؟ این عالم دربیاید و بگوید من که مسئول نبودم. به او خواهند گفت که این کافی نیست. یعنی چه که مسئول نبودید.   شما اگر می توانستید بروید و اقدامی کنید و مسئولیتی را بپذیرید و می توانستید خدمت کنید و نکردید، شما مسئول آن شرابخواری هستید. آیا این برادرانی که شما اسمشان را آوردید که چرا نیستند و کنار هستند، آیا این قدر با آنها صحبت شد و از آنها سئوال شد، آمدند بمانند و کار کنند؟ و اینهائی که ماندند و بعد هم عدم پشتیبانی را به عنوان تدارکات مطرح کردند، واقعاً مسئولین تدارکات، هماهنگ ترین افراد با آنها بودند. اینها فردا و در روز قیامت چه دلیلی دارند که بگویند به ما تدارکات داده نشد و پشتیبانی نکردند؟   وقتی که هماهنگ ترین افراد در مسئولیت های پشتیبانی از اینها قرار داشتند، اینها چه کار می توانستند بکنند؟ این که شما می گوئید افرادی که هستند، جزو جامعه مدرسین هستند و یا این افکار را دارند، افکار را برای خودشان دارند. بیخود هم می کنند این افکار را داشته باشند. به ما هم هیچ ربطی ندارد. این طور نیست که بگوئیم افکار این آقایان را قبول داریم یا تابع آنها هستیم. افرادی هستند که در این کشور مثل گروه های دیگر برای خودشان یک افکاری دارند. حق هم ندارند به سپاه خط بدهند نمی توانند هم بدهند.   ما این برادرانی که شما اسم می آورید، اینها در آن زمان این طوری بوده اند. بله، در آن 15 روز یا حداکثر یک ماه اول، با اجازه ای که آقای طاهری خرم آبادی داد، به خاطر بلبشوئی که در آنجا به وجود آمده بود، اینها از آقای طاهری اجاره گرفته بودند تا طی یک ماه که با نماینده آقای موسوی اردبیلی که از طرف حضرت امام آمده بود، مسائل آنجا را به یک صورتی حل و فصل کنند و استعفاهایشان را هم برای امضا کردن آماده کرده بودند.   این یک ماه را از ما و از مسئولین اجرایی اجازه نگرفتند. پیش ما آمدند و گفتیم اجازه نمی دهیم و گفتیم چون حکم مال حضرت امام است، ایشان باید به شما اجازه بدهند. حضرت امام گفته اند نباید باشید و شما هم نباید باشید. اگر در آینده، یک وقتی امام گفتند که باید باشید، باید باشید. ما حکممان را از امام می گیریم. امروز امام گفته شما نباید باشید.   بعد رفتند پیش آقای طاهری خرم آبادی. من دقیقاً این را نمی دانم، ولی ایشان یا با اجازه امام یا به عنوان نماینده امام این کار را کردند. مدتش هم یک ماه بود. تاریخ هائی هم که این برادر ما آورد، حداکثر تا همین مدت بود. ایشان که مدارک و اسناد خوبی را ارائه داد که تا تاریخی که می گوید، همه درست است، دلیلی نیاورد که بعد از یک ماه هم این قضیه ادامه داشته است. اما از آن تاریخ چرا ندارید؟ به خاطر اینکه نبودند و استعفا داده بودند و اصلاً حضور نداشتند.   شما چرا به جنگ یا جاهای دیگر اشاره نمی کنید؟ چرا اشاره نمی کنید به جاهائی که این همه کار می کنند؟ چنین بنائی نبوده که اگر کسی سابقه کار انقلابی داشت در سپاه کار نکند. چنین قراری نبوده. اگر شما می بینید که از یک عده از برادرانی که عضو حزب ملل اسلامی یا گروه های دیگر بودند، کسی نیست، به خاطر این است که نیامدند مسئولیت بپذیرند.   کسانی که شاید چون مسئولیتشان کمتر بوده، رها کرده و رفته اند، ما چه کار می توانیم بکنیم؟ تکلیف ما چیست؟ ما با اینها اتمام حجت کردیم. حتی بار آخری که برادرمان عبدالوهاب را گذاشتیم، اصلاً فلسفه گذاشتن ایشان این بود که بلکه بتوانند نیروهائی را که یک مقدار اختلاف سلیقه و نظر با مسئولین سپاه دارند، جمع و جذب کنند و زیر چتر بیاورند. اصلاً فلسفه این بود.   در یک سال گذشته تنها موفقیتی که داشتیم، جذب برادرمان مرتضی رضائی بود. با همه رفتیم صحبت کردیم. با همه حرف زدیم و گفتیم هر آدمی که اعتبار قدیمی در سپاه دارد، عنوانی در سپاه داشته اند، حفظ بشوند که خدای نکرده در بیرون سپاه و در بین جامعه مطرح نباشد که در سپاه بعضی از افراد نیستند که این خودش در بین مردم ایجاد سستی کند و از فرستادن بچه هایشان به جنگ و سپاه جلوگیری کنند.   لذا ما در سال گذشته اتمام حجت کردیم و با همه رفتیم صحبت کردیم. همه گروه ها هم که استعفا داده باشند، باید در سپاه باشند و می توانند باشند. سابقه انقلابی بودن و سابقه کسی که قبلاً جنگیده و سابقه کسی که آدم متدینی است، برای ما ملاک این نیست که نباید باشد، بلکه برعکس، باید باشد. مهم وضع حال افراد است. اگر این طرف استعفا داده و در عمل با قدرت ثابت کرده و دارد کار می کند، باید این کار را کرد و باید از اینها استفاده کرد. ما اگر از این نیروها استفاده نکنیم که چرخ انقلاب را نمی توانیم بچرخانیم.   رضائی: برادرمان می گوید ممکن است مسائلی باشند که شما اطلاع ندارید. گفتیم که اشکال ندارد. ما کمیته ای از طرف آقای هاشمی، فرماندهی و نمایندگی امام در سپاه تعیین می کنیم. ایشان می گوید از دفتر آقای منتظری هم یک نفر باشد. این کار را هم خواهیم کرد. این چهار نفر به مسائل رسیدگی کنند و اختیارات تام هم به آنها داده شود که اگر کسی در سپاه این کارها را کرده، از سپاه اخراج بشود. تکبیرش را هم بلند بگوئید.دهمه برادرها، همان طور که عرض شد، باید سئوالاتشان را کتبی بنویسند و به اینجا بدهند تا به نوبت و عادلانه همه آنها خوانده شود.   توجه کنید. برادران عزیز! این همه پول بیت المال صرف شده و این همه وقت ما و شما صرف شده و آمده ایم که ثمره ای و نتیجه ای بگیریم. باید سئوالات نوشته و به برادران داده شود و ما اینها را در اینجا مطرح می کنیم. این شیوه اسلامی کار است.   گنجی: بگذارید برادر بهمنی بیاید و از طرف خیلی صحبت کند.   مجری: حرمت صلوات خیلی بالاتر از این است که بگوئیم برای ساکت کردن شما صلوات بفرستیم. برای سلامتی امام و یاران صدیق امام صلوات بفرستید.   بهمنی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم . برادران! خیلی از برادران خون دل خوردند، خون دادند، چوب دستشان گرفته و به عملیات رفته اند تا این لحظه پیش آمده و خدا این فرصت را به ما داده که بتوانیم مسائلمان را مستدل و منطقی با فرمانده سپاه مطرح کنیم.   ما استدلال، دلیل، مدرک داریم. کسی که دلیل و مدرک و استدلال دارد که شلوغ نمی کند. بنابراین مسائل را با آرامش مطرح کنید. ما مسائلمان را مستدل مطرح می کنیم و جوابگوی مسائلش هم هستیم. هر جا که بحث لازم داشته باشد، جواب می دهیم.     برادران! مسئله فرمانده با فرماندهی جداست. فرمانده فراوان است. امروز هم در این ستادها فرمانده زیاد است. اما فرماندهی یک جوهره خاصی دارد. فرماندهی با فرمانده دوتاست. ما گفتیم در سپاه، در محور جنگ فرماندهی نداریم. فرمانده فراوان است. می آید و می نشیند در قرارگاه در لندکروزها، اما وقتی عملیات شروع می شود، نیروی بسیج و نیروی عمل کننده، به امید خدا رهاست و هر بلائی که به سرش می آید، می آید.     دوم اینکه ستاد حاصل نوابغ سرداران نظامی جهان، متفکران و کارشناسان طول تاریخ بشر است. یعنی برای همه روشن است و اصلاً نیاز به استدلال ندارد. درکش هم نیاز به نبوغ ندارد. بیشتر مسائلی که ما مطرح می کنیم، عموماً در مورد سپاه و بسیج است که مستقیماً از ایشان می خواهیم جواب بدهند.   این برای همه روشن است و درک آن هم نیاز به نبوغ ندارد که اگر فرمانده ای ستاد نداشته باشد که برایش آماده و تهیه و برآورد و ارزیابی کند و آموزش بدهد و سازماندهی کند، نمی تواند بجنگد. یعنی جنگ در دنیای امروز این گونه است که حاصل زحمات جمع را ستادها آماده می کنند و دراختیار فرماندهی می گذارند.   تمام ستادهای ما در مملکت بیکار و کن فیکون هستند. این ستاد منطقه 10 قلب مملکت است. ده میلیون جمعیت دارد. الان چند وقت است که این ستادها تعطیل و راکد هستند؟ آقای مولد کجا آر.پی.جی زده؟ کجا جنگیده؟ کجا می داند که تیر از سر تفنگ درمی آید یا از ته تفنگ که بتواند یک منطقه ده میلیونی را که می تواند حداقل یک ارتش داشته باشد و در جنگ مستقیماً خودش یک قوه داشته باشد، الان کارش رسیده به یک تیپ سیدالشهدا(ع) و یک تیپ رمضان و یک لشکر که همه شان هم مجموعاً 4، 5 گردان بیشتر ندارند.   مسئله دوم مسئله بسیج است. این که نمی گذارند بسیج رشد کند، برادرهای ما ریشه اصلی اش را گفتند. به خاطر اینکه اینها می خواهند گروه خاصی و تعداد افراد خاصی رشد کنند، چون اگر آموزش و سازماندهی داخل بسیج بشود، حزب الله به طور عمومی رشد می کند و مالک اشترها و حاج احمد متوسلیان ها و حاج علی موحدها و اصغر رنجبران ها از آن بیرون می آید و آن وقت دیگر برادرهائی مثل ذوالقدر... بله، ما که نگفتیم اینها اگر در حزب و گروهی نباشند کار نکنند. باید هم کار کنند، ولی چرا در مسئولیت و معاونت ستاد و آموزش نظامی؟   چرا یکی از اینها اسلحه دستش نمی گیرد و به جبهه نمی آید؟ چرا هرکدام از اینها می رسند و کارآئی هم ندارند و بلد هم نیستند و مسائل را هم نمی دانند، مسئولیت اصلی را می گیرند؟ در نتیجه می بینید که ستاد اصلی سپاه از نظر کیفیت و قدرت، فاجعه آور است.   در طول تاریخ اسلام، در جائی که بچه شیعه ها حاکم بودند، بررسی که می کنید، در کجا بچه شیعه ها چنین ستاد ضعیفی داشته اند که مسئول ستادش اصلاً نمی داند جنگ چیست. معاون ستادش همین طور. شما بدانید که اگر در جنگ ستادها فعالیت نکنند، قضیه همین می شود که در جبهه کار به همین جا می کشد.   مسئله ای که راجع به بسیج عرض کردم، بسیج نه امنیت شغلی دارد، نه امنیت جانی دارد، نه به او رسیدگی می کنند، نه آموزش دارد. همین جوری بدون آموزش و برنامه، آنها را جلوی عراق می ریزند و او هم اینها را درو می کند، طوری که بعضی ها فکر می کنند این طرح شیعه کشی امریکا و طرح انقراض شیعه است که به همین راحتی بچه هایمان را جمع کنیم و بیاوریم و جلوی تیربارها و تیر و توپ ها و کارشناسان بین المللی عراق بریزیم که بچه ها را درو کنند.   هر جائی که موفقیت باشد به اسم فرمانده هاست و هر جا که نباشد، می گویند جنگ درازمدت است و اینها تجربه ندارند و بلد نیستند.     برادرها! مگر مردم ما از مردم آلمان کمترند؟ مردم آلمان بسیج کردند و با کل دنیا جنگیدند. می خواهم مسئله را این طور برای شما بگویم که خود استفاده کردن از مردم در جنگ، احتیاج به توان خاصی دارد که مسئولینی که الان دارند جنگ را اداره می کنند، اصلاً درکش نمی کنند.   مسئولین سپاه را عرض می کنم. یعنی الان شما اگر درِ این بسیج مرکز را هم که ببندید، هیچ تغییری در حال بسیجی ها پیدا نمی شود. یعنی بسیجی با بسیج هیچ مناسبتی ندارد. من از زبان مسئول اطلاعات کردستان و آذربایجان غربی دارم به شما عرض می کنم. می گفت چیزی بین 3 تا 5 هزار نفر کومله و دموکرات است. یک رقم بزرگی که خیلی از بچه ها می دانند و شاید صلاح نباشد که من در اینجا عرض کنم، در آنجا نیروهای ما زمین گیرند و روزمره کلی شهید و زخمی داریم می دهیم، آن هم در مقابل 3 تا 5 هزار کومله و دموکرات.   بخش عمده ای از نیروهای ما در آنجا زمینگ یرند و دشمن با این جنگ ویژه ای که دارد با ما می کند نمی گذارد بخش عمده ای از نیروهایمان را آزاد کنیم و به جنگ بیاوریم. هر چه می گوئیم بیائید تشکیلات مناسبی درست کنید، سازمان بدهید، برنامه و آموزش بدهید که ما بتوانیم از پس این مسائل به خوبی بربیائیم و می توانیم بربیائیم، اما کسی گوش شنوا ندارد. الان هم تکلیف ما با خود فرماندهی سپاه، فرماندهی هنر به کارگیری جمع است.     امام فرموده به صدام سیلی می زنیم که از جا بلند نشود. در این سپاه بچه حزب اللهی ها چنان سیلی می خورند که از جا بلند نشوند. یعنی اگر شما مسئله را این گونه بررسی می کنید، فرماندهی هنر به کارگیری جمع است، نه هنر منزوی کردن همه. یک بیکاری مزمن، آشکار و پنهان همه بیکارند. از نوک جبهه ها تا خود ستادهایش همه بیکارند. یعنی در واقع به جای طرح فعال کردن سپاه و بسیج در جنگ، طرح بیکاری اش به دقیق ترین نحو دارد پیاده می شود.   برادر محسن گفت که شما طرح و استراتژی تان کو؟ من به شما عرض می کنم که ما نه تنها روی استراتژی، دکترین، تاکتیک، مسائل مختلف جنگ، تاریخ نظامی دنیا، تجربیات صدر اسلام، راجع به جزء به جزئشان کار کرده ایم. تجربیات جمع آوری شده اند و راه حل هائی وجود دارند. همه این کارها را کرده ایم. استراتژی از آن کلماتی است که بچه های ما چون رشد عمومی ندارند، ممکن است فکر کند استراتژی چه هست. در صورتی که اگر به شکلی ساده، طی دو سه ماه این مسائل را برای بچه ها مطرح کنند، آنها از مسائل سر درمی آورند و دیگر کسی نمی تواند مدام به آنها بگوید استراتژی، استراتژی و بچه ها هم ندانند قضیه چیست.   من صد تا مورد اصلی را که فهرست کرده ام برای شما می خوانم و می گویم که جنگ در این سپاه و بسیج که محور اصلی هستند، رعایت نمی شود. اگر رعایت بشوند این به وجود نمی آید. الان 8، 10 ماه از عملیات خیبر و 4 سال از جنگ گذشته، کل جنگ جهانی دوم 4 تا 5 سال طول کشیده. تمام محور متفقین هم به طور همه جانبه غافلگیر شدند، اما جلوی آلمان را گرفتند، پدافند کردند و بعد هم بر او پیروز شدند. یعنی شما هم با بیانات حضرت امام «ارواحنا فداه» فرموده اند جنگ را تعداد حل نمی کند، جنگ را فکر حل می کند. این برادرها از هر جائی که شروع می کنند، می خواهند نفر جمع کنند و به جبهه ببرند. اگر آموزش، سازماندهی، برنامه ریزی... الان دارم برای شما عرض می کنم روسیه الحادی در جنگ جهانی دوم در مقابل آلمان شش ماه عملیات تأخیری کرد.   شش ماه وقت گرفت و در این شش ماهه 60 هزار نیرو آموزش داد و 300 لشکر به عنوان فرمانده گردان درست کرد و با عملیات اولش 700 هزار اسیر از آلمان گرفت. ما از آن ملحدها کمتریم؟   بعد هم حضرت امام مگر نفرمودند که اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم، پس چرا شما می گوئید وقت نداریم؟ مگر برنامه ریزی درازمدت، میان مدت و کوتاه مدت با هم مغایرت دارند؟ اگر ستاد، ستاد باشد، هم برنامه ریزی درازمدت می کند، هم میان مدت و کوتاه مدت و اینها را طوری در دل هم قرار می دهد که با هم مغایرت نداشته باشند، ضایعات هم نداشته باشند.   اما وقتی برادری را از جهاد برداشتی و آوردی گذاشتی سرِ کل ستاد سپاهی که ارتش بیست میلیونی خود را می خواهد سازماندهی کند، یک لشکر 10، 12 هزار نفری می خواهد به عملیات برود، 2 تا 3 هزار نفر برایش سازماندهی و پشتیبانی می کنند، تهیه و ارزیابی میکنند. یک لشکر 20 هزار نفری میخواهد عملیات کند، چند تا آدم برایش دارند کار می کنند؟   حالا هم که با این طرح جدید کلاً این کن فیکون شده و بسیج هم تعطیل شده و در طرح تشکیلات جدید اسمش هم نیست. بعد هم وقتی برادر مثل افشار را آوردی و سر ستاد سپاه گذاشتی که نمی داند مسائل جنگ چیست، هیچ کدام از این کارها را هم نمی توانیم انجام بدهیم.   در نتیجه قرارگاه ها می شوند کاغذی. سازماندهی می شود کاغذی و مسائل ما همه به هم گره می خورند و هر روز هم بدتر از روز قبل می شود. هر وقت ما این مسائل را رعایت کنیم، برادرها! به خون شهدا، اگر فرصت باشد من به شما ثابت می کنم در مجموع همین مسائل است که نمی گذارد ما در جنگ موفقیت داشته باشیم، وگرنه ما همیشه آماده بوده ایم علم مظلومیت شیعه را وسط بغداد بکوبیم. مسئله اش این بوده، هر کسی آمده، طرح و پیشنهاد داشته. اصلاً کجا ما را راه می دادند که بیائیم و با برادر رضائی صحبت کنیم؟ اصلاً ما را داخل آدم می دانستند که برادرمان می گوید می آمدید مسائل را با من مطرح می کردید یا طرح و پیشنهاد می دادید.   ببینید خون شهدا چه برکتی دارد که شما امروز ایستاده اید و دارید به این حرف ها گوش می دهید. این از برکت خون شهداست، وگرنه کی چنین فرصتی به ما دادند؟ من و عده ای از بچه ها باقیمانده پادگانی هستیم که دوهزار شهید و زخمی و مفقود داریم. از روز اول فقط توی سر ما زدند. کی به ما فرصت دادید که حرف بزنیم؟ کی به ما فرصت دادید طرح بدهیم؟ می خواهم به شما بگویم مسائل ما این جوری هستند که قابل حل نیستند. من صد تا موضوع اصلی را در اینجا برای شما می خوانم از بسیج، آموزش، نظم و انضباط، سازماندهی و همه مسائلی که رعایت نمی شوند. هر وقت رعایت بشود، این مسائل ما قابل حل هستند و دیگر پنج هزار کومله و دموکرات ملحد و منافق نمی توانند بخش بزرگی از نیروهای ما را در آنجا زمینگیر کنند و هر روز سر ببرند، ضربه بزنند، پایگاه سقوط کند. اگر اجازه بدهند، ما دمار از روزگار دشمنان اسلام درمی آوریم. چه کسانی اجازه نمی دهند؟ همین برادرها اجازه نمی دهند. اگر اجازه بدهند، برادرها! به مولا علی(ع) ما همه دشمنان اسلام را به خاک و خون می کشیم.     در آخرین جملاتم این را به شما عرض می کنم، ببینید کار تا کجا پیش رفته که حضرت آیت الله العظمی منتظری «ایدکم الله تعالی» فرموده اند کودتای خزنده در سپاه در جریان است. عین جمله ایشان در مورد شیوه های جنگ که فرمودند حزب اللهی یعنی خرکی. بعد هم آقای هاشمی که ایشان فرمودند که برادرها همه قلباً ارادت خاصی به حضرت ایشان دارند، خودمان خدمتشان بودیم و آن طرحی را هم که می فرمایند ما دادیم. خود آقای هاشمی فرمودند که بخش زیادی از نظرات و پیشنهادات شما را پذیرفتیم و دادیم که روی آنها کار کنند. اینکه فرمودند یک طرح، اولاً یک طرح نبوده و سه چهار طرح بوده و ما برای همه مسائل و مشکلات جنگ حاضریم طرح تهیه کنیم.     رضائی: طرح هایتان را بگوئید. اصل این است.   بهمنی: باشد، طرح هایمان را می گویم. شما وقت بدهید می گویم.   رضائی: بگوئید.   بهمنی: اجازه بدهید. ما که اینجا هستیم. برادر محسن هم که هستند. الان که صحبت طرح گرفتن نیست. برادرهائی که هستند، می آیند و می نشینند و راجع به همه مسائل طرح هایشان را ارائه می دهند. فقط در آخر از برادرها خواهش می کنم اجازه بدهند برادر کوچک محسنی هم یک مقدار راجع به مسائل صحبت کند.   کوچک محسنی: أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. البته یک سری مسائل را برادر بهمنی مطرح کردند.   در رابطه با طرح هائی که صحبتش شد و نقل قول هائی که از آقای هاشمی فرمودند، مطلبی را آقای هاشمی به خود ما فرمودند که خلاف این قضیه است. یعنی ایشان اول نظراتی روی آن طرح داشتند و گفتند مواردی از آن اشکال دارد. بعداً برادرها را خواستند و صحبت شد و قبول کردند. شاید اکثر مطالبی را که در آن بود قبول کردند و طرح ها را هم خواستند که برادرها تهیه کرده بودند و دادند.     وقتی بحث از فعال کردن دولت در جنگ می شود، برادرها زحمت کشیدند و از برکت برادران سپاه که منزوی شدند، رفتند و طرح آماده کردند و دادند خدمت برادر موسوی، نخست وزیر عزیز مملکتمان. طرح فعال کردن دولت را به ایشان دادند. مسئول دولت ایشان بود و دادیم به ایشان. مسئول جنگ و نماینده امام در شورای عالی آقای هاشمی بودند و 3، 4 تا طرح به ایشان داده شده است.   این مطلب این طور نبوده که ایشان می گوید. این مطلبی است که خود آقای هاشمی گفتند. قرآن جلوی من هست. به خود ما فرمودند. دیروز من نبودم و برادر محسن گویا گفته اند که آقای....گفتند که اینها دل مرا به درد آوردند.   خود آقای هاشمی به ما گفتند که ما شما را می شناسیم و شما حسن نیت دارید. ما گفتیم از این سپاه می رویم و ایشان امر کردند حتی اگر بیکارید، از این سپاه نروید. ما گفتیم بیکار هستیم و ایشان گفتند نروید و بیکار باشید.   این مطالب را به این شکل مطرح کردن و برادرها را زیر سئوال بردن... مطالب کلی را گفته اند. یک مطلب برادران حفاظت اطلاعات هستند که من یک سری از آنها را می شناسم. چنان برخوردی در این اطراف می کنند... من رفتم و یک گشتی زدم. دور و بر خود من هم هستند. چنان برخوردی می کنند که انگار یک عده منافق و مثلاً کشمیری را در این جمع گرفته اند که قرار است برود نخست وزیری را منفجر کند.   من خدمت نمایندگان در منطقه 10 هم عرض کردم. اگر این قدری که اینها روی بچه حزب اللهی ها کار می کنند، در همان حفاظت اطلاعات، ما شاهد داریم که دارند روی چه کسانی کار می کنند، روی منافقین کار می کردند، خیلی از عملیات های ما در جبهه لو نمی رفت.   وقتی خود مسئول عملیات قرارگاه حمزه ـ نوار و ویدئوی او هست ـ می گوید طرح عملیات والفجر 2 که صورتجلسه شده بود، صورتجلسه ای را که قرارگاه حمزه امضا کرده در پادگان حاج عمران گرفتیم، حفاظت باید برود آن را بررسی کند. خود من تا 6، 7 ماه در قرارگاه حمزه بودم. بارها پرسیدم که آقا! این چه شد؟ بیائید بگوئید که نتوانستید پیگیری کنید.   بیائید و لااقل یک جوابی به ما بدهید. این حرفی که شما زدید، من مسئله دار شدم. آخر چه جوری قرارگاه حمزه یک چیزی را امضا کرده و سر از آنجا درآورده؟ برادرها! یک مقدار مسائل را رعایت کنید و این قدر برخوردهای ناجور نکنید.   البته ما می دانیم که برادر نجات چه برخوردهائی می خواسته با بچه ها بکند و الحمدلله حالا مثل اینکه عوض شده. ولی با بچه های رده پائین این برخوردها را نکنید. ما مثل برادر محسن قبل از انقلاب انقلابی نبودیم، ولی بعد از انقلاب تا پای جان پای این قضایا ایستاده ایم. ما که از صدام و منافقین نترسیدیم، مطمئن باشید از برادران حفاظت و اطلاعات ـ یک تعدادی شان را عرض می کنم ـ نمی ترسیم.   این که شب بیایند و توی خانه تقی و نقی بریزند، مطلب را حل نمی کند. ما دلیل و استدلال داریم و صحبت می کنیم، اگر مطلبی هست، دادستانی داریم و از آن طریق برخورد می کنیم. این مطالبی که برادرها گفتند که به برادر محسن در مورد سازمان عرض کردند، اصلاً احتیاج به بحث ندارد.   حضرت آیت الله العظمی منتظری فرمودند در سپاه، آموزش و پرورش کودتای خزنده در حال انجام است. جزئیات این کودتای خزنده این بود و کسی نمی تواند بگوید که آیت الله منتظری بدون آگاهی از مطلب این حرف را زده.   این مطلب در این سپاه برای ایشان حل شده. ایشان که می گویند ما کسی را منزوی نکردیم، آقای منتظری بارها به خود ایشان گفته اند که چرا بچه های حزب اللهی را منزوی می کنید. نوارش هست. همان که آقای محلاتی خدمتشان رفته که ایشان می گویند منزوی کردن بچه های حزب الله برای انقلاب خطر است و در جمعی گفته بودند کودتای خزنده در سپاه و این کودتای خزنده است که مسائل ما را به اینجا کشانده است.   یعنی وقتی صداقت نیست، خب ایشان می گویند برادر عبدالوهاب فلان. ما رفتیم خدمت آقای هاشمی و ایشان پرسیدند چرا برادر عبدالوهاب استعفا داده؟ به این قرآن 5، 6 تا شاهد داریم. گفتیم ایشان استعفا نداده. عوضش کرده اند. شورای عالی به ایشان رأی نداده. حق قانونی اش هم بوده. رأی نداده و ایشان رفته. گفت به من گفته اند که استعفا داده. خب، وقتی من این قدر صداقت در کار نمی بینم، مجبورم این جوری برخورد کنم. بارها بوده. من قضایای دیگر را هم می دانم. مطرح کردند استراتژی جنگ قبلاً بحث شده بود. ما رفتیم خدمت آقای هاشمی.   آقای هاشمی گفتند بروید و از قول من به بچه ها بگوئید که این دروغ است. یکی از برادرها رفت خدمت آقای خامنه ای، گفتند دروغ است. یک مطلبی در آن اطلاعیه ای که بچه ها اسمش را گذاشته اطلاعیه موجب هست که برادر شمخانی داده اند که برادرهای قدیمی با موج آمده اند و باید بروند. در آنجا یک مطلب از قول آقای خامنه ای نوشته اند که ایشان گفته اند که ما در کردستان نمی جنگیم، بلکه داریم نحوه مدیریت و کنترل مردم را تمرین می کنیم. یکی از برادرها پرسیده بود، «ما داریم این قدر شهید در آنجا می دهیم که تمرین کنیم چه جوری مردم را اداره کنیم؟ چه کسی این را گفته؟» نشانش داده بودند. گفته بود، «والله این دروغ است.» رفتیم خدمت آقای هاشمی و گفتند دروغ است. آقای موسوی گفتند چنین چیزی مطرح نیست و خیلی از مسائل دیگر که غیرمستقیم شنیدیم و درباره آنها بحث نمی کنم. من چیزی را که مستقیم خودم شنیدم خدمتتان گفتم.   در رابطه با مسائل منطقه 10. این مسئله در ستاد مرکز بود و برادر عبدالوهاب معرفی شد. یک سری مسائل مبهم برای جمع گفته شد و برای ما مشخص بود. ما تعدادی سئوال را نوشتیم و دادیم آنجا و بعد هم نشستیم. جواب سئوالات ما را ندادند و رفتند که بعد آن برخورد پیش آمد و بچه های حفاظت و بچه های دژبانی و چندتای دیگر تا دم در با فحش ما را بدرقه کردند و همان شب تیم تعقیب مراقبت اطلاعات آمده بود به خانه که ما را ببرد که دادستانی اجازه نداد.   بعد احضاریه دادند که ما روی خود احضاریه بحث داشتیم و رفتیم دادستانی و پرونده مانده. صحبت هائی که آنجا شد، بالاخره ما قانون داریم. اگر ما اشتباه می گوئیم ما را دستگیر کنند و شلاق بزنند و اعدام کنند.   این صحبت ها در آنجا شد که یک عده نامرد، یک دعواها و اختلافاتی بین داوود و آقای رضائی هست که به ما هیچ ربطی ندارد. ما نه در باند آن هستیم، نه در باند این. ما مقلد امام هستیم و کاری به هیچ طرفی هم نداریم، ولی آن نامردها و صحبت هائی که در آنجا شد و سپاه تهران رفت زیر سئوال که یک عده در اتاق می نشینند و یکی که می آید بلند می شوند، مثل اینکه فرمانده شان است و مثل اینکه نمی دانم کی هست.   بعد فرمانده گردان می آید و کالک عملیات را می گوید و عملیات لو می رود، چرا این را پیگیری نمی کنید؟ آن نامردی که سپاه را امریکائی جلوه داده. کسی را که این جوری است، چرا می فرستید قائم مقام منطقه بشود.   ما این طرفش را گوش کنیم یا آن طرفش را؟ اینها مطالبی بود که در ستاد مرکز گذشت. به گفتند که ما بررسی کردیم و به نتیجه رسیدیم. اینها را معرفی کنند که ببینیم کدام فرمانده گردان است که کالک عملیات را در سپاه تهران آورده و آن نامرد را هم به جلسه دعوت کردند و همه هم جلوی پایش بلند شدند و بعد عملیات لو رفته. بعد قضیه سوریه بود. آن موقع ها که نیروها سوریه بودند، با حاج احمد متوسلیان به عنوان طرح عملیات رفته بودیم و وقتی آن قضیه برای ایشان پیش آمد، ما موقتاً گذاشتند آنجا تا یک نفر بالاخره بیاید و مسئول آن کار بشود.   البته بعداً آن مسئله پیش آمد که آمد تهران و آزاد شد. نقل قول کردند که حضرت امام گفته که این را نباید می آوردید تهران. شما بدون اجازه امام آورده اید تهران. موقعی که از سوریه برگشتم، رفتم و از آقای طاهری خرم آبادی سئوال کردم. این جور از امام نقل قول شد. من که خودم نرفتم. نقل قول شد که این را بدهید دست خود لبنانی ها و شما در قضیه دخالت نکنید. شما که این را دادید به سوریه و چند تا افسر سوری هم آزاد شدند، لااقل جزو این لیست حاج احمد هم اضافه می کردید و او را هم می گرفتید. من تعداد افسران سوری را نمی دانم، ولی قضیه این بوده که تعدادی افسر سوری را گرفتند.   بعد اگر اینجا قرار است جواب گفته شود که حضرت امام گفتند نباید او را به تهران می آوردید، نباید می آوردید. حالا که آورده اید و امام گفته تحویلش بدهید. شما گفتید که یک حاج احمدی هم آنجا هست و می توانید یک کاری را بکنید؟ که البته من آن موقع آنجا بودم و تعدادی پیام رد و بدل کردند که پیام هایش هست که چه کارهائی می خواست بشود و نشد. حالا چرا نگذاشتند، بحث جدائی است.   و بعد رفتن نیروها به سوریه، آن چیزی که من تحقیق کردم بدون اجازه امام و کار خلافی بوده. این مطلب هم خیلی وقت است که برای ما سئوال است که بدون اجازه امام به سوریه رفتند و امام بلافاصله دستور دادند که نیروها برگردند.   این مطالب مختصری بود که می خواهیم جواب داده بشوند. از برادر محسن خواهش می کنیم که اول راجع به کودتای خزنده که آقای منتظری فرموده اند در سپاه هست و نیروهای حزب اللهی را منزوی می کند، صحبت کنند و بگویند چه کسانی این کودتای خزنده را در سپاه پیش آورده اند؟ آیا بچه های سازمان این کار را کردند؟ چه کسانی؟ بعداً هم این مطلب را روشن کنند که این بحث با چه کسانی شده و چرا آقای منتظری این حرف را زده؟ والسلام!   رضائی: راست است که آقای رفسنجانی گفته شما را از اتاقشان بیرون کردند؟   کوچک محسنی : نخیر. ما خدمت آقای هاشمی سه چهار جلسه رفته ایم و چنین چیزی نبوده. وقت محدودی بوده و صحبت کردیم. وقت که تمام می شد، رئیس دفترشان می آمد و می گفت وقت تمام است، ولی چنین برخوردی اصلاً نشده.   روز قبل از روز شنبه ای که ما به اینجا رسیدیم، رفتیم خدمت ایشان و گفتیم برادر دهقانی که می آید، از ایشان سئوال داریم و آقای هاشمی گفت سئوال کنید. حق طبیعی شماست. بعد هم روز چهارشنبه پیام دادند که این کار تندروی شده، تعطیلش کنید و ما به سهم خودمان به اینجا نیامدیم.   به هرکدام از برادرها هم که برخوردیم، گفتیم آقای هاشمی گفته اند قضیه را تعطیل کنید، ما هم تعطیل کردیم. ما هم دیشب از پادگان ابوذر آمدیم. گفتند خود برادر محسن اعلام کرده اند که بیائید جواب سئوالات را می دهم. ما هم شب آمدیم. تازه باز به آقای هاشمی پیغام دادیم که خدمت آقای هاشمی عرض کنید که ما فردا آنجا جمع بشویم و یک حرفی بزنیم، باز نگوئید که چرا این طور شد. شما صلاح می دانید؟ که نتوانستند ایشان را پیدا کنند و جواب هم نگرفتیم، ولی چون رسماً اعلام شده شود، ما شرکت کردیم.   آقای هاشمی کسی را از اتاق بیرون نکرده. خیلی تلاش می شود که به این بچه ها چنین مارکی بزنند. همین بچه ها بودند که در ولی عصر برای دفاع از شهید بهشتی، آقای هاشمی و آقای خامنه ای سپر بودند و همین آقایانی که حالا به اسم جذب به سپاه آمده و اطلاعات را گرفته اند، همین ها بودند که توی سر بچه های حزب اللهی می زدند.   همان هائی که عکس های شهید بهشتی را پاره می کردند. همان هائی که در مجلس حقوق بچه هائی را که مخالف بنی صدر بودند، شش ماه مسدود کردند که آنها طلا و جواهرشان را فروختند و خرج کردند، همان ها حالا آمده اند داخل سپاه و بچه هائی که کلی چوب خوردند، شده اند ضد هاشمی.   روی این قضیه دارند کار می کنند. این هم که دائماً می گویند آقای هاشمی این طور فرمودند، آن طور فرمودند، برای این است که بالاخره یک جمعی زیر سئوال بروند. این مطلب اصلاً این طوری نیست. آقای هاشمی چنین برخوردهائی را با هیچ کسی نمی کند. این بچه ها را هم آقای هاشمی می شناسند که از روی حسن نیت و سوز دل صحبت می کنند. این صحبت هائی که به خود ما کرده. یک نفر هم نبوده اند. در هر جلسه ای 5، 6 نفر بوده ایم که رفته و مسائل را مطرح کرده ایم و هیچ چنین برخوردی نبوده و همه اینها شایعه است. والسلام علیکم.   محسن رضائی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. برادرمان آقای بهمنی مسائلی را مطرح کردند. همان طور هم که ما از ایشان پرسیده و خواسته بودیم، ایشان موکول کردند که بعد از جلسه می آیند و طرح را ارائه می دهند.   بعد هم این طور که برادرمان کوچک محسنی می گفت معلوم شد که منظورشان فعال کردن دولت در امر جنگ بود که طرحی داده شده. این هم خوب است، اما مشکلات اصلی ما مانورمان است. کسانی که در جریان بوده اند می دانند در طرح هائی که ارائه شده اند، هیچ بحثی از مانور و اینکه کجا باید عمل بشود و چگونه باید عمل بشود نیست، در حالی که امروز مسئله اصلی ما در میدان های نبرد این است، وگرنه به قول شما که می گوئید این تعداد بسیجی در آنجا هست. حالا بیائیم هیئت دولت و کلیه ادارات دولتی را هم بگذاریم پشت سر آنها.   شما که خودتان ادعا دارید که این طوری می شود و این بچه ها این طوری شهید می شوند، طرحی که باید بدهید که آنها فعال بشوند و بعد هم که دولت آمد، پشت سرشان به کار گرفته بشود، آن طرح مهم است. امیدواریم که واقعاً همین طور باشد. من می مانم و برادرها بیایند و صحبت کنیم و ببینیم طرحشان چیست و طرحشان را بگویند. فعلاً که چیزی به ما نگفته اند. به آقای هاشمی هم طرح مانور و طرح عملیات گفته نشده، هیچ بحثی نشده و هیچ چیزی نوشته نشده. طرحی که می گویند در رابطه با پشتیبانی دولت است که به آقای موسوی داده شده که آن هم مهم است و یکی از مسائل مهم ما هم فعال کردن بیشتر دولت در جنگ است.   نه اینکه دولت در جنگ نیست. نه اینکه نمی خواهد، بلکه اگر ما بتوانیم طرح مناسب تری بدهیم که بهتر بشود از امکانات دولت استفاده کرد، بهتر است، وگرنه اکثر وزرای ما حزب اللهی هستند و از صبح تا شب در جبهه هستند و زحمت هم می کشند و هستند و صحبت هم با ما می کنند، اما فعال تر کردن اینها چیز خوبی است و برای جبهه مؤثر هم هست. ان شاءالله امیدواریم که آن طرح اصلی که در ارتباط با مانور، مسائل جنگ، مسائل عملیات، اداره کردستان... مسئله کردستان چیز ساده ای نیست که برادرمان می آید و می گوید به خاطر چندهزار نفر این همه نیرو در آنجا داریم.   مگر از یادتان رفته که در دو سال گذشته در کردستان چه اتفاقی افتاده؟ آخرین عملیات ما عملیات فتح بود. آخرین مقرهائی که دشمن داشت از بین رفته. شما می گوئید همین امروز این نیروها را برداریم که این قدر زمین را پس گرفته و روستاهائی را که آزاد کرده ایم از دست بدهیم. ما در آنجا یک کار نظامی کردیم و چتر امنیتی را در آنجا باز کردیم که کار اصلی مان که کار سیاسی است شروع بشود.   ما روستاها را آزاد کردیم که در آنها تبلیغات کنیم. ما روستاها را آزاد کردیم که آوای قرآن مجید را در آنجا بخوانیم. حالا شما می گوئید نیروها را برداریم؟ کدام طرح را ارائه دادید؟ چطور می توانید این نیروها را کم کنید؟ امروز گروه گروه از فرماندهان تیپ گرفته تا فرماندهان گروهان ضدانقلاب دارند می آیند و تسلیم می شوند.   مثل اینکه بعضی هایشان در رادیو تلویزیون هم گفته اند. اگر به رادیو و تلویزیون گوش نکرده اید، از برادران کردستان که می گوئید با آنها تماس دارید بپرسید. این قدر زحمت کشیده شده، خون داده شده، زمین، روستاها و مردم آزاد شده اند. الان باید کار درازمدت کرد. ما نمی توانیم تا زمانی که در مورد کار سیاسی و تبلیغاتی مطمئن نشده ایم، نیروهایمان را از آنجا برداریم. تاکتیک دنیا این بوده که ضدانقلاب را درست و سپس بالاترین حجم نیروهای ما را با آنها درگیر کند و ضربت قوی و تعیین کننده خودش را در کردستان به ما بزند.   این تاکتیک آنها بوده. حالا ما لج کنیم و به بچه ها بگوئیم حالا باید به یک بیستم تقلیل پیدا کنیم؟ مگر می توانیم؟ این چه طرحی است؟   در رابطه با مسئله کردستان تا زمانی که پیشنهادات دقیق و مطمئن و طرح های منطقی و با استدلال داده نشود که آن هم برادرها بیایند و با کسانی که 5، 6 سال است دارند در کردستان می جنگند بنشینند و بحث کنند و نظراتشان را به آنها بدهند.   شما به برادرمان ایزدی که یکی از بهترین رزمندگان ما در این منطقه هستند، چه طرحی داده اید که قبول نکرده؟ ایشان مسئول قرارگاه حمزه ماست و شش سال است که دارد در آنجا می جنگد. شما می گوئید نظارت ندارد. بحث طرح است. شما چه طرحی به ایشان داده اید؟   یکی از حاضرین: به حاشیه نرو برادر من. کودتای خزنده چه ربطی دارد به سوریه؟   رضائی: مگر جزو سئوالاتی نبود که طرح کرد؟ من این را به صورت جدی و قاطعانه به همه برادرها عرض می کنم. شخص من به هیچ قیمتی با آیت الله منتظری نه درگیر بوده ام، نه درگیر خواهم شد و همیشه قدم های ایشان را خواهم بوسید و اگر این احساساتی را که شما به خرج می دهید، منظورتان این باشد ما را به مقابله بکشانید، بسیار کور خوانده اید. ما اهل این حرف ها نیستیم و به هیچ وجه این کار را نخواهیم کرد و این را هم از موضع قدرت به شما می گوئیم.   مجری: اگر بخواهید مسئله حل بشود، برادرها باید ساکت باشند. برادرها! ادعای ما این است که مظلوم واقع شده ایم. اگر جوری رفتار کنیم که بعداً بگویند شورش شد و فلان و بهمان شد، مظلوم نمائی و به ضرر ما می شود. من خودم معتقدم هر کسی که می خواهد برنامه را به هم بریزد، از جای دیگری برنامه ریزی شده. برادرها ساکت باشند، سئوال می کنند، برادر محسن هم جواب می دهند. ما برنامه دیگری نداریم. برادرها کاری نکنند که مظلوم نمائی و به ضرر ما بشود.   اگر کسی خدای نکرده بخواهد این جوری بکند، صددرصد به ضرر ماست. برادرها سکوت و آرامش را رعایت کنند. برادرها یکی یکی سئوال کنند، برادر محسن جواب بدهند. این که حرفی نیست. وسط صحبت های ایشان هم کسی نپرد. کس دیگر هم وسط صحبت های ما نمی پرد، ولی کاری نکنید که مظلوم نمائی بشود. بعداً می روند و برنامه را جور دیگری گزارش می دهند.   رضایی: همان طور که عرض کردم ما هیچ موقع به این موضع کشیده نخواهیم شد. ان شاءالله و تا زمانی که رضایت کامل ایشان نباشد، قطعاً به اداره سپاه ادامه نخواهیم داد و همان طور که امام عزیزمان و برادران مسئول دیگر در جریان مسائل ما هستند، ایشان هم در جریان مسائل ما هستند و نظراتشان هم هر چه باشد، ولو من اینجا استدلال های قوی بیاورم، حرف ایشان درست است و هر حرفی که ایشان بگوید برای ما حجت است، حتی اگر من در اینجا با استدلال کامل دلایل مخالف حرف ایشان را بیاورم که من به هیچ وجه و هیچ روزی را خدا نیاورد که این کار را بکنم.   ما در مسئولیت ارگانی قرار گرفته ایم که افتخارش این است که پیشتاز انقلاب و بازوی مسلح روحانیت است. شما مطمئن باشید که ما به این روز کشیده نمی شویم و ایشان هم هر نظراتی و مسائلی داشته باشند، ما تابع نظرات ایشان هستیم. همیشه هم هر وقت رفته ایم از ایشان رهنمود گرفته ایم و به امید خدا تلاش کرده ایم که به برادران، مسئولین و هر کسی که توانائی داشته ایم که به او منتقل کنیم و برسانیم، این مسائل را گفته ایم. مسئله بعدی که برادرم آقای محسنی کوچک درباره سوریه گفتند   ما چند بار که خدمت آقای منتظری رسیدیم، ایشان تکیه بر این داشت که در جمهوری اسلامی با جوسازی علیه نیروهای حزب اللهی در همه جا، از جمله سپاه مبارزه شود. مثال می زد که در فلان شهرستان که بعضی از مسئولین یا افراد متشخص و با اعتبار آنجا به میدان آمده و به خاطر یک اختلاف سلیقه، بچه های سپاه، آموزش و پرورش و جاهای دیگر را منزوی کرده اند.   تکیه ایشان بر منزوی کردن و برخورد با بچه هائی بوده که داشتند کار می کردند و در سیر انقلاب پیش می رفتند. هر کسی را هم که ایشان اسم می برد، رسیدگی می شد. از جمله یکی از برادرها که قبلاً فرمانده استان اصفهان بود و امروز معاون برادرمان حاج محسن آقا کاظمی است، تنها کسی که ایشان اسم برده بود، آقای کاظمی بود که ایشان آن برادر را خواسته و معاون خودش کرد و امروز دارد در وزارت دفاع در قسمت تسلیحات کار می کند و یکی از مسئولیت های بسیار حساس را به عهده دارد و در آینده هم برای ما نقش حیاتی دارد.   تنها کسی را که ایشان نام برد، همین برادر بود. ایشان تأکید داشت که مراقبت کنید. ما از ایشان خواستیم اسامی اشخاصی را که به ایشان مراجعه می کنند، سریع به ما منتقل بشود و ما بتوانیم مسائل را رعایت کنیم. من مورد دیگری را به یاد ندارم که ایشان اسم برده باشند. آقایانی را که برادرها در اینجا اسم بردند، اینها عموماً یا با توافق خودشان دیگر در سپاه نیستند و یکی از مواردی را که یکی از برادرها اسم آورد با توافق خودش و مسئولین کشور بود که بیشتر هم از بیرون به ما گفتند. این فرد ممکن است به خاطر مسائل دیگر رفته باشد که با توافق خود ایشان بود. ایشان بیرون از سپاه رفتند و دارند در جای دیگری خدمت می کنند.   من بارها گفته ام که بار روضه و با اینکه بچه ها شب بنشینند و کار نکنند که چطور می شود سیم های خاردار را برداشت و مین ها را چطور می شود خنثی کرد و شب فقط دعا کنند و صبح همه کارها خود به خود بشود.   من که این حرف را در زمان جمعه زدم. بعد تدبیر و فکر کردن که در بین رزمندگان ما یک کار فرهنگی بوده، منتهی چون بعد شهادت طلبی برادرها بالا بوده، مرتب برای کنترل برادرها مدام به آنها می گفتیم حواستان جمع باشد. در عین حال که بعد شهادت طلبی را دنبال می کنید، خودتان را کنترل کنید. باید فکر و تدبیر کنید و تلاش هایتان را به کار بگیرید. چیزی که بین ما و ایشان مطرح بوده این بوده.   در جلسه اخیر هم که همه فرماندهان را پیش ایشان بردیم، باز همین تذکر را به همه فرماندهان داد که فکر و تدبیر کنید. خداوند متعال به پیامبر(ص) می فرماید تقوا داشته باش. یک عده بلند شوند و بگویند پس پیامبر خدا بی تقوا بود؟ این چه حرفی است؟ این حرف از موضع مثبت و تبعیت پذیری بیان شده. امروز نه به خاطر اینکه شما جوسازی می کنید و بلند بلند حرف می زنید، بلکه به خاطر اینکه اعتقاد قلبی دارم که بعد از حضرت امام، تنها کسی که می تواند رهبری انقلاب را به صورت قاطع، مکتبی، انقلابی و اسلامی در دست داشته باشد، آیت الله منتظری است.   من به این برادرهائی که احساسات به خرج می دهند، اکثر برادران ما سئوال پرسیده اند و منتظر جواب هستند، دو سه تا از برادرها احساساتشان گرم تر است و شلوغ می کنید. نباید بکنید. خ   خودتان هم می دانید که شیوه اسلامی این نیست. احساساتتان را کنترل کنید. بر خودتان مسلط بشوید و حرفتان را بزنید. حرف های یک فرمانده به پاسدارهایش را به مسائل سیاسی تبدیل نکنید. ما با شما این نیت را نداریم. ما همان طور که برادرمان کوچک محسنی گفت، نگفتیم که آقای هاشمی گفته اینها را قبول نداریم یا اینها آدم فلان و بهمان هستند. ما معتقدیم که شما بچه های پاسدار ما هستید و به این خاطر این همه وقت را در اینجا صرف کردیم که تردیدها و ابهامات شما برطرف شوند و فردا بروید بجنگید.   ما فرمانده شما هستیم. مگر شما می توانید فردا به جبهه نروید؟ تا زمانی که کسی از طرف امام مسئول سپاه باشد، مربوط به امام است. شما قبل از اینکه پاسدار امام زمان(عج) باشید، پاسدار امام هستید و باید از کسی که امام می گذارد تبعیت کنید. ما از موضع جناحی و گروهی به مسائل نگاه نمی کنیم. ممکن است چون ما معمولاً در حرکت هایمان هنوز مسلط نیستیم، منافقین و دیگران سوءاستفاده کنند و قطعاً تا به حال این کار را کرده اند. ما مدارکی داریم که نشان می دهد این کار را کرده اند. وقتی می بینیم در گوشه ای قضیه پیش می آ ید که ابداً با روحیه یک پاسدار هماهنگ نیست، دقیقاً تحلیلش می کنیم. این قدر پای شما زحمت کشیده شده. هر قدر هم در اینجا توضیح می دهیم از موضع ضعف سپاه و نداشتن طرح و برنامه برای جنگ و عملیات نیست، بلکه ما باید تا جائی که وسعمان می رسد، شما را توجیه کنیم و حرفی داریم به شما بزنیم. اگر توجیه شدید و اتمام حجت شد، به میدان نبرد می آئید و می جنگید و ان شاءالله پیش می برید. اگر هم نشدید، در آینده اگر فرصتی پیش آمد صحبت می کنیم.   مجری: برادرها! چند بار خواهش کردم شلوغ نکنید، چون فردا هم سپاه لطمه می خورد، هم بچه های حزب اللهی. این مطلبی که برادر محسن فرمودند در باره کودتای خزنده در رابطه با شهر و این مسائل بوده، به این کوچکی نیست. یعنی این بی انصافی است که ما یک کسی را که بعد از امام همه چیز این مردم می دانیم، راجع به یک شهری مطلبی را در روزنامه بنویسند. همان طور که راجع به بازار، منظور فقط بازار اصفهان که نبوده. راجع به همه بازارها بوده. راجع به آموزش و پرورش هم وقتی فرموده اند، منظورشان کل آموزش و پرورش بوده. شاید یک شهر را به عنوان نمونه اسم برده باشند، ولی بی انصافی است که بگوئیم منظور ایشان شهر خاصی بوده. منظورشان کل سپاه بوده و خود ما هم آنجا رفتیم و تمام حرف ها را شنیدیم.   اما راجع به جنگ خرکی که آقا فرمودند و می گویند که برادر محسن هم گفته اند که ما معتقد به این هستیم، ولی من خودم دو تا نوار را گوش کرده ام که حاج محسن شیوه های جنگی ما شبیه شیوه های اسلامی است. یعنی بعد از حرف آقا، شنیدیم که حاج محسن این حرف را زدند، یعنی...   (قطع نوار)
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان