در حال بارگذاری... لطفا صبر کنید.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: به مناسبت فرارسیدن سالروز صدور فرمان ملفوفه مشروطیت مسعود میری در یادداشتی به مسئله مشروطیت در ایران پرداخته است. میری شاعر، نویسنده، پژوهشگر و منتقد حوزه فرهنگ و صاحب کتاب هایی چون «جادوی قصه ها در هزار و یکشب»، «این هزار و یک شب لعنتی: در باب اینکه چرا؟ و چگونه؟ هزار و یک شب را بخوانیم»، «اوراد شن»، «بگذار کلمه ها خودکشی کنند» و… است.
متن این یادداشت را که در اختیار مهر قرار گرفته در ادامه بخوانید:
تاریخ نگاران خلاق در بن بست مطالعات خود راهی نو کشف کردند، آنان خوانشی از اسطوره ها و داستان ها و ادبیات را روی پرده آوردند که بتواند پرتوهایی از واقعیت را از بطن صلب اساطیری و آئینی خود بر صحنه مطالعات تاریخی ظاهر کند. وجود یک ادبیات غنی که ما از آن برخورداریم، فرصت آن را داد که ضیائی گری و منورالفکری در ماقبل دوران مشروطه جوانه زند و در عهد مشروطه به فرصتی بی مانند برای رویش و جوشش مبدل شود. آنچنان که اکنون تاریخنگاری و تاریخ خوانی انقلاب مشروطیت بی گمان با خوانش شعر، نظم، نثر و هزل سیاسی آن عصر امتزاج دارد و خوانش شعر، نظم، نثر و طنز آن دوران نیز بایست با نوعی نظریه «تاریخمندی» عجین شود.
مشروطه امری اقتضایی بود، چونان بسیاری از جنبش ها و انقلاب ها که به لطف بهانه ای و بروز سوانحی یا افتادن اتفاقی خرد به هیجانی مهیب و کلان تبدیل می شود. قاعده این است که سیاست شناسان و پژوهندگان یادآوری کنند چنین رخداد مهیب و مهمی ناگهان و به صُدفه به عرصه آمده باشد. اما انقلاب ها و رخدادهای مهم و مهیب، ریشه در قرن ها یا سده ها اتفاقات و وقایع مردمان و مناسبت قدرت ها دارد. انقلاب مشروطه نیز چنین است. سرکوب خلق ها و اقوام، سرکوب اقلیت های دینی و خیزش های مذهبی، تحقیر تاریخی پاش خوردن یکپارچگی سرزمینی ایران، کندی نوآوری و شکوفایی اقتصادی، گسترش مؤثر نشریات تنبیهی و سیاسی بیرون از ایران در مجامع خرد اما اثرگذار ولایات و طهران، فارغ التحصیلان مدارس و دارالفنون، شکل گیری کارمندان جدید دیوان سالاری، شکست نهاد «وزارت» از نهاد «خدا_شاهی»، گسترش طرز تازه ای از بازرگانی و تجارت، توسع در امر شراکت روحانیت در وضع سلطنت (رسمیت بخشیدن به محاکم شرعی در برابر محاکم عرفی قضا)، آغاز سعی سامان گرفتن ساختار روحانیت به شکل جدید، مداخله نیروی های بیگانه، افزایش روشنفکران یا منورالفکرهای از روس یا فرنگ برگشته و در نهایت برومند شدن کتابت و چاپ آنها در گازت ها و کتاب ها (شروع ترجمه) و… می شاید که مبلغ معتنابهی از زمینه های مظاهره مشروطیت باشد. جالب است که وقتی کوده آثار ادبیات عهد مشروطیت را در یک بسته معنادار دوره ای مرور می کنید، جمیع این علل خود را به چشم می آورد. از این روست که تاریخنگاری مدرن و رویدادشناسی دقیق مشروطیت، مبلغ عمده ای از تحقیق ما در باب مشروطیت را در لابلای نشرات و نشریات، شعرها و نظم ها، ترانه و تصنیف، طنز و غیر آن ضبط و ثبت کرده است.
مشروطیت چون امری مقتضی الطبع طبایع اجتماع ایرانی بود، ضرور است بیش از آنکه به حاصل آن عنایت شود ( پرداختن بدان نیز لابد بسیار هم حیاتی و کارآمد باشد و هست) به بستر و زمینه های آن رجوع شود. اگر نهاد روحانیت توانست پس از یک وقفه کوتاه نهاد سلطنت را در دست گیرد، لازم است به نحوها و طرزهای سامان گیری این نهاد از دوران آغازین سلطنت فتحعلی شاه توجهی در خور مبذول شود، زیراک در این عهد است که نهاد روحانیت بیرون از سازمان سلطنت قوام می گیرد و گام بلندی را به منظور ظهور نهادی حرفه ای و رسمی برمی دارد. در واقع این روحیه فقدان اعتماد به نفس سلطان در مشروعیت سلطنت کردن بود که موجب شد روحانیت به مشارکت در سلطنت دستیازی می کند. فتوای جهاد کاشف الغطاء بر علیه روسیه و نگارش اثر مهم کشف الغطاء، و نظریات و فتاوی محقق ابوالقاسم قمی در القوانین، که برای نخستین بار یک مرجع دینی حق سلطنت را به فردی تفویض می کند، در عهد قجر شروع می شود و در اوان مشروطیت صورتی تاریخی و مؤثر فراچنگ می آورد و در میانه ماجرا به جنگ خونین مشروطه و مشروعه می انجامد.
اگر نزاع میان سلطنت و جمهوری نمی تواند به سود اغراض مبهم و آرمانی مشروطه خواهان منجر شود هم، وابسته به آن است که بدانیم چرا طالبان سلطنت توانستند بر حاملان ایده جمهوری پیروز شوند. یک گزارش دقیق لازم است تا به جهان ایرانی و نظرگاه او به مفهوم بس عتیق و بی بدیل «شهریاری» و خدا_شاهی در مجاورت نهاد «دینیاری» متأمّل باشد و، در چراغگردانی این فهم سهم و سترگ، به انبوهی از مدعیات نو در قبل از مشروطیت مراجعه کند. در سطور ادبیات مشروطه عصاره آن مدعیات البته در ایده جمهوری صورت بندی شد، اما هیجان اتفاق افتادن رخدادی مهم که اصلاً هم انتظار نمی رفت، و فقدان یک هم پیوندی با ایده مسلط روان جمعی توده، ایده مهم و رهایی بخش جمهوری را به کاریکاتوری مضحک تبدیل کرد، که هنوز هم طرز بیان این ایده رهگشا دچار آن کژبختی تاریخی و مفهومی است.
با این همه اما در سرزمین های کهن که در مسیل روزگار بر مسیر تمدن پای گذاشته اند و پدیدار شده اند، و خود حامل بخش عظیمی از تجربه های جمعی و عامل خلق یک روان و روح جمعی پرورده و سامان مند هستند، اسطوره ها و آئین ها روایت ماندگاری برای بقا و انسجام آنان در کار بوده و هست. از اینرو هر نهاد مستحدث تمدنی ناگزیر است چنان در جهان این ملت ها ورود کند، ممزوج شود و پذیرفتنی گردد که بتواند سنت دیرینه را به موافقت دیدار کند. راهبرد این دیدار و گفت وگو میان دو جهان همواره محل اصلی مناقشه بوده و در این گریز کوتاه جای پرداختن بدان مهیا نیست، اما توان گفت که غول چراغ جادو را جز با زبان متصل و شناختمند آن بستر دیرین نتوان به بطری نظارت و کنترل برگرداند. دریافت پیشینه و ایضاً چشم انداز اتصالات فرهنگی و اساطیری توأم با اخذ افتراقات و انفصالات عصری و مدنی نو، در یک ایده باید که تجمیع شود، به گمان چنین راهبردی در دستور کار کنش گران قرار نگرفته و نمی گیرد.
به هر روی مشروطیت را باید چون معبر و گذرگاهی در موضوع ورود رسمی ما به دنیای نو قلمداد کرد. قطع نظر از اینکه ما برای پاری پرسش های مهم پاسخی یافته ایم یا نه، پرسش هایی از این نهج که: آیا در انقلاب مشروطیت توانسته ایم قدرت قاهر را در قید قانون و نظارت درآوریم، یا آیا روال پروسه بسیار به تأخیر افتاده و محقق نشده شهروند شدن ایرانیان در مفهوم مدنی جدید را بایست از مشروطه بیاغازیم یا خیر، و مانند آن، دوران مشروطه را باید که چون موهبتی بشری در شرایطی مسدود و رهبسته شناخت و ستود. شناخت مشروطه برای وضع نابسامان اکنون دیگر امری مستحب نیست، واجب می آید از لابلای اوراق دفتر آزموده پر هیمنه ای که اینک دیگر روایت کلان و بنیادگذاری در همه میدان های جمعی و درونی ملت شده است، برای وضع فروبسته خود فرصت خوانشی پرابلماتیک را صید کنیم، چه بسا به یاد بیاوریم اکنون نیز مجال گشودگی در جایی که از آن بی خبریم انتظار ما را می کشد.