خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: بخش اول گفتگو با صادق رشیدی درباره جهاد تبیین، گام دوم انقلاب و وضعیت امروز فرهنگ و هنر کشور چندی پیش منتشر شد که در پیوند «مسئولان هنوز اهمیت جهادتبیین را نمی دانند/چرا کیارستمی با شکل وشمایل غریب در انظار ظاهر نمی شد؟» قابل دسترسی و مطالعه است.
اما در ادامه و قسمت دوم این گفتگو، با تشریح بیشتر بحث، صحبت از استیلای گفتمان سرمایه داری بر فرهنگ و هنر است؛ همچنین مفهوم انقلابی بود. رشیدی می گوید مفهوم انقلابی بودن در طول زمان تغییر می کند و واژگان در دوره های مختلف، دامنه معنایی مختلفی می گیرند و سیال اند. زمانی انقلابی بودن به این معنا بود که مشت را گره کنی و شعار بدهی. اما در شرایط فعلی انقلابی بودن یک طرز تفکر است؛ نوعی عملکرد فرهنگی و استراتژی.
یکی از نکات جالب این گفتگو این بود که به یک قاعده کلی و همیشگی اشاره شود؛ این که ما ایرانی ها، در هر شاخه و فعالیتی که ریشه در فرهنگ کهن مان نداشته، توفیقی نداشته ایم، نداریم و نخواهیم داشت. مثال رشیدی در این بحث، عدم توفیق در ورزش فوتبال و توفیق همیشگی در ورزش کشتی است که ریشه در فرهنگ پهلوانی و اسطوره ای ایران دارد.
در ادامه مشروح قسمت دوم و پایانی گفتگو با صادق رشیدی را می خوانیم؛
رشیدی: الان اولویت ها واژگونه شده اند. کار اولی ها چون فضای جدید را می شناسند، سینما برایشان چیزی جز دیده شدن در اینستاگرام حتی به قیمت حاشیه های زرد نیست
این ها را در غرب رسانه ها کنترل می کنند. در سطح بین الملل همین طور است. مثلا یک نفر را در امریکا آن قدر بزرگ می کنند که فردا همان آدم می شود رئیس جمهور یک کشور!
* ترامپ.
خود رسانه ها او را بزرگ کرده اند وگرنه کسی نبوده و بعد هم توسط همان ها رئیس جمهور می شود.
* بله. ابزار رسانه و علم استفاده از آن را همان «دیگری» درست کرده و ما همه چیز را حتی روزنامه نگاری را از آن ها گرفته ایم. اما تقوایش را رعایت نکردیم و درست مثل خودشان از آن ها استفاده کردیم.
الان رسانه، جنبه فردی پیدا کرده و هرفرد، خودش یک رسانه دارد که تاثیرش بسیار بیشتر از رسانه های رسمی است چون شما در رسانه بر اساس یک سری سیاست های رسمی اخبار را مخابره می کنید اما این جا دیگر این چیزها نیست و در صفحات شخصی هر کاری بخواهید، می توانید انجام بدهید.
فرش قرمز و آهسته راه رفتن و عکاسی و خبرنگارها و... همه این ها بازتابی از خلأهای عاطفی و روحی و فرهنگی خود سینما را نشان می دهد که دارد به واسطه این افراد بیان می شود. نمی گویم این افراد خلأهای زیادی دارند که شاید داشته باشند، اما اصولا افرادی که توانسته اند بدون هیچ تلاشی تبدیل به سوپراستار شوند احتمالا آن قدر پشتوانه مالی داشتند که به آن توفیق رسیده اند. این اقتصاد سرمایه داری است که متاسفانه در کشورهای درحال توسعه هم سایه انداختهحالا شما می گویید چرا به این ها اجازه می دهند؟ از کجا می آیند؟ چرا جلویشان را نمی گیرند؟ پاسخ این است که مگر ما وزارت ارشاد نداریم؟ پس وظیفه وزارت ارشاد چیست؟ درست است که وظیفه راهبردی و سیاست گذاری های کلان دارد، اما بخش های تخصصی هم دارد. نکته این است که اگر این ها را کنار بگذاریم چه کسانی باید جایگزین این ها شوند؟ اصلا شکی نیست که شکل و مدل جاری، کاملا کپی برداری شده از الگوی فرنگی است. فرش قرمز و آهسته راه رفتن و عکاسی و خبرنگارها و... همه این ها بازتابی از خلأهای عاطفی و روحی و فرهنگی خود سینما را نشان می دهد که دارد به واسطه این افراد بیان می شود. نمی گویم این افراد خلأهای زیادی دارند که شاید داشته باشند، اما اصولا افرادی که توانسته اند بدون هیچ تلاشی تبدیل به سوپراستار شوند احتمالا آن قدر پشتوانه مالی داشتند که به آن توفیق رسیده اند. این اقتصاد سرمایه داری است که متاسفانه در کشورهای درحال توسعه هم سایه انداخته،و همین نقش را دارد. پول دارد این مناسبات را ترتیب می دهد و رقم می زند. چرا این اتفاق می افتد؟
چون عده ای منافع شان را از دست می دهند و رسانه ها مشتری هایشان کم میشود چون آن ها خالق جذابیت در رسانه ها هستند. دوم این که فکر می کنیم مشتری مان را در سینما از دست می دهیم. هرچند شما از اول مشتری ات را این طور تعریف کرده بودی و گفته بودی که خوراک تو این هاست. فهرست متنوعی وجود ندارد که بتوانیم انتخاب کنیم و برویم فیلم مورد نظر خود را ببینم. در مورد تئاتر و موسیقی هم همین است.
ببینید ما انقلاب کردیم که در درجه اول موسیقی بومی و فرهنگی خودمان رشد کند و بهترین نوع موسیقی فرهنگی و ایرانی و هویتی خودمان در صدر بنشیند و مورد توجه باشد. اما الان برعکس شده. چه اتفاقی افتاده که الان موسیقی جعلی و فرومایه ای آن هم از نوع زیرزمینی اش، فضای موسیقی کشور ما را اشغال کرده است؟ این شکل رایج موسیقی در همه جا شده، در تیتراژ فیلم ها در سینما و اجراها. امروز اجراهایی را در برج میلاد می بینیم که واقعا دود از سر آدم بلند می کنند که به کجا داریم می رویم؟
این سیاستگذاری فرهنگی از کجا آب می خورد که موسیقی سنتی ما در حاشیه قرار دارد و موسیقی فرومایه در مرکز توجه قرار گرفته است.
* حرف من همین است. ما از یک طرف می خواهیم مقابل تهاجم فرهنگی بایستیم و از طرف دیگر می بینیم کاری هم نمی شود کرد. چون طرف مقابل کارش را کرده. یعنی همان طور که در ابتدا گفتم، نیروهایش را پشت خط خودی ما پیاده کرده و حالا راحت نشسته دارد نتایجش را تماشا می کند!
یک زمانی شما می گویید تهاجم از سمت ماهواره است. اما من می گویم الان خودمان شده ایم ماهواره و داریم نقش همان را در داخل ایفا می کنیم. پس یک اشکالی وجود داشته دیگر! یکی از دلایلش این است که مدعی ترین مسئولین فرهنگی هم هیچ وقت دغدغه این مسائل را نداشته اند. اگر دغدغه برخی از مسئولین فرهنگی، هویت و فرهنگ اصیل و ارزش های انقلابی ما بود که اصلا اوضاع این طور نبود. از طرف دیگر در برخی دوره ها در جشنواره فجر کسانی که دبیر شدند فکر می کردند دارند خیلی به جامعه فرصت می دهند و گفتند راه را برای جوان ها و کارهای نو باز کنیم. خب کدام نو؟ کدام مدرن؟ نتیجه اش این شد که در مقطعی، موسیقی پاپ به جشنواره فجر آمد و بعد هم رقابتی شد و بعد همین اوضاع شد. الان هیچ توازنی برقرار نیست. امروز اگر بخواهید در یک کنسرت پاپ شرکت کنید، به راحتی می توانید در بهترین مکان ها بلیت بخرید و بروید. اما دریغ از یک کنسرت سنتی خوب! اصلا نیست. انگار سیاستی طراحی شده که فرهنگ و هنر فاخر حذف شود. البته این مساله مربوط به الان نیست و ریشه های این بحران را باید در ترویج نگرش های اپوزیسیون فرهنگی جست وجو کرد.
الان خودمان شده ایم ماهواره و داریم نقش همان را در داخل ایفا می کنیم. پس یک اشکالی وجود داشته است دیگر! یکی از دلایلش این است که مدعی ترین مسئولین فرهنگی هم هیچ وقت دغدغه این مسائل را نداشته اند. اگر دغدغه برخی از مسئولین فرهنگی، هویت و فرهنگ اصیل و ارزش های انقلابی ما بود که اصلا اوضاع این طور نبود* بله. نکته این است که اساسا صورت مساله اشتباه طرح می شود. حتی وقتی یک دبیر یا مسئول جدید می آید و می خواهد خیلی حمایت کند، می رود و با کلی سختی بودجه ای هم فراهم می کند. این مسئول فکر می کند اگر امسال جشنواره را پرشورتر برگزار کنیم، حتما خاری در چشم دشمنان خواهد بود درحالی که همان طور که گفتم دشمن خیالش راحت است و مشغول تماشاست. دارد نگاه می کند که توی مسئول چه طور در مسیر بازی ای که او طراحی کرده، حرکت می کنی!
نکته اش این است که حمایت های مالی هم بسیار ضعیف شده، رویدادهای فرهنگی هم دنبال اسپانسر هستند و اسپانسرهای غولی هم که پای کار می آیند و حمایت می کنند، طبیعتا انتظاراتی دارند. اسپانسر هم در چگونگی انتخاب و ارائه آثار نقش دارد. چون باید نظرش تامین شود. این خیلی مهم است و شاید خیلی هم اثرگذار بوده است. این همان استیلای گفتمان سرمایه داری بر فرهنگ و هنر است.
* شاید ملغمه ای است از نظر اسپانسرها و آرمان های انقلاب و هم نظر هنرمندان و...
به نظرم اصلا نتوانسته ایم! بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی شامل موارد خیلی زیادی در حوزه علم و دانشگاه و صنعت و غیره است. به صراحت اعلام می کنم که اما در حوزه هنر و فرهنگ هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ کسی نیامده یک میزگردی بگذارد تا ببیند برای تحقق بیانیه گام دوم در عرصه سینما باید چه کرد! اصلا برای آن ها مهم نیست. الان نمی خواهم باب انتقاد از دولتمردان را باز کنم. می گویم شاید اگر آزادتر بود یا اصلا جشنواره فجر را یک نهاد مستقل برگزار می کرد و نیازش به وابستگی حاکمیتی قطع می شد، اتفاق دیگر می افتاد. شاید این وابستگی باعث این مشکلات شده باشد! اما به هرحال نقش وزارت ارشاد در این جا کلیدی است. هرچند وزارت دولت جدید را نمی شود الان قضاوت کرد.
* بله دولت جدید تازه آمده و نمی شود قضاوت کرد.
بله. فعلا زود است. اما همیشه این نقد به وزارت ارشاد و سازمان سینمایی وارد بوده که چرا همیشه دبیران جشنواره را از طیفی انتخاب می کنیم که خیلی سبقه ای در سینما و دغدغه ای در فرهنگ ندارند. بیشتر شبیه یک واسط اجرایی تا فعال فرهنگی هستند.
ما جشنواره های خوبی را تجربه نمی کنیم چون در انتخاب هیات داوران، شایسته سالاری را لحاظ نمی کنند. تصور غالب، از دبیری صرفا یک کار اجرایی است. اما در هرحال این وضعیت فرهنگی، خیلی قابل نقد است. از همان جشنواره فیلم فجر مثال بزنیم. ممکن است بگویند می خواهید جشنواره فجر را مصادره و فقط انقلابی اش کنید؟ من می گویم اگر این اتفاق هم بیفتد، هیچ اشکالی ندارد. چون این جشنواره از اول هم برای انقلاب بوده است. از اول هم باید با این نگاه کاملا هویت محور فیلم ساخته شود. ما که نمی توانیم تمام امکانات و بودجه ها را تامین کنیم بعد یک عده ای شبه ستاره و شبه هنرمند بیایند از امکانات استفاده کنند و جایزه هم بگیرند! چندوقت بعد هم همین ها می شوند تصمیم گیران آینده سینمای ایران.
* درباره نقش رسانه ها در این وضعیت گفتیم. این را هم بگوییم که رسانه ها هم در این وضعیت، سردرگم هستند و تکلیف شان را نمی دانند. این هم جزو همان رویکرد انفعالی است. مثلا عکاسان رسانه ها برای پوشش اخبار به جشنواره ها، به فرش قرمز یا فوتوکال می روند. بعد یک خانم بازیگر برمی گردد و به عکاس فلان خبرگزاری، ژست خاصی می گیرد که ممکن است عکاس رسانه دیگر از آن محروم شود. بعد دبیر یا مافوق آن عکاس، او را به خاطر نداشتن همان یک فریم مواخذه می کند! این که فلان رسانه این تصویر را دارد و ما نداریم! می بینید؟ مدیری که باید به آن عکس خط بدهد دارد اشتباه می رود و در یک مارات ناخواسته افتاده است! نتیجه داشتن چنین دیدگاهی می شود همین که می بینیم! کلی عکاس هجوم می آورند تا از یک نقطه عکاسی کنند. چه نقطه؟ در آن نقطه چه اتفاق مهمی دارد می افتد؟ هیچ! یک خانم بازیگر ایستاده و دست به کمر می خندد. اما رسانه ما درکی ندارد دارد در چه زمینی بازی می کند. فقط می خواهد در رقابت عقب نیافتد.
هر کشوری و هر فرهنگی باید رسالت هویتی، فرهنگی و تمدنی خودش را حفظ کند. همه چیز ما کپی برداری است. بله! سینما جزو دستاوردهای مدرن و وارداتی است. ما اصلا تاریخ سینما و تئاتر نداشتیم و این، طبیعی است. ولی به هرحال یک رسانه است. سینمای ما اصالت ندارد. گرفتار یک خودباختگی عجیب و دردناک و غم انگیز فرهنگی شده ایم که نمی دانم چه طور باید درستش کرد. هیچ وقت هم درست نمی شود و هر سال همین است. چرا کپی شده ایم؟ چون بینش نداریم. انسانی که فاقد جهان بینی است، هیچ فرقی با یک ربات ندارد. اصلا آیا می شود انسانی را تصور کرد که تولیدکننده محتوایی است اما بینش و جهان بینی نداشته باشد؟
* ببینید، می گوییم کپی برداری کردن اشتباه است. یعنی این فرض را پذیرفته ایم که آن ها جشنواره خودشان را برگزار کنند و ما هم برویم جشنواره خودمان را. اما من می گویم حتی جشنواره آن ها هم اشتباه است. آن ها هم از اول این طوری نبودند. بلکه این جریان را عده ای راه انداختند؛ همان هایی که گفتیم اتاق فکر غرب، سرمایه داری یا دشمن هستند. آن ها که اصلا از طریق این جریان آدم درست می کنند و ستاره می سازند. و الان شما در جریانات سیاسی آمریکا می بینید که رابرت دنیرو می تواند علیه ترامپ حرف بزند. یا جرج کلونی از اوباما حمایت کند. بعد این جا در کشورمان عده ای ساده لوح فکر می کنند سینما و هنر از سیاست جداست و در آن جا _ در کشور همان دیگری ها_ هر کسی کار هنری دوست دارد، می تواند کارش را بکند و سیاستمداران هم کاری به کارش نداشته باشند. غافل از این که رسانه های آن ها بلدند چه طور دروغ بگویند که مردم باور کنند. طوری این مطالب را در ناخودآگاه ها جا انداخته اند که فکر می کنیم اگر انجامش ندهیم اشتباه است و اگر این گونه نباشیم که جریان غالب هست، به راه اشتباه رفته ایم!
یک نکته! عکس گرفتن از بازیگرها در واقع بر محور جذابیت خودشان هم نیست بلکه هدف پوشش و لباس آن هاست که فردا در جامعه الگو می شود. اگر این لباس را از او بگیرید که دیگر اصلا کسی نیست. ریشه ای ندارد. اینها اغلب ابزارهای فرهنگی سرمایه داری است که به شکلی اغواکننده درصدد الگوسازی برای جامعه است. یعنی در واقع جشنواره مد و لباس را جایگزین سینما کرده اند.
عکس گرفتن از بازیگرها در واقع بر محور جذابیت خودشان هم نیست بلکه هدف پوشش و لباس آن هاست که فردا در جامعه الگو می شود. اگر این لباس را از او بگیرید که دیگر اصلا کسی نیست. ریشه ای ندارد. اینها اغلب ابزارهای فرهنگی سرمایه داری است که به شکلی اغواکننده درصدد الگوسازی برای جامعه است. یعنی در واقع جشنواره مد و لباس را جایگزین سینما کرده اند* مخاطب اول می گوید این جا آمده ایم تا فیلم شما را ببینیم! این لباس ها را باید ببرید در جشنواره مدولباس نشان دهید! اما بعد خودم فکر می کنم که در کن و اسکار هم همین است و این نشان می دهد که در ناخودآگاه امثال من هم همین مساله است که مقایسه می شود. بله این تصویر جاافتاده از یک جشنواره هنری است اما لزوما درست نیست اما اگر این را بگویید بلافاصله متهم می شوید به جزم اندیشی.
بگذارید متهم شویم! این جمله امام خمینی (ره) خیلی حرف دارد که «ما با سینما مخالف نیستیم. سینما از مظاهر تمدن است. ما با فساد و فحشا مخالفیم». پس اصلا از اول هم قرار نبوده کسی با سینما مخالف باشد. حالا اگر گروه های رادیکال جزم اندیش همیشه بوده اند که با همه چیز مخالفند، ما با آن ها کاری نداریم. به هرحال حاکمیت هیچ وقت مخالف سینما و تئاتر و موسیقی نبوده است. مسئله این است که ما فکر می کنیم حکومت چرا با هنر خوب نیست؟ چرا چندان نزد دولتمردان ما مشروعیت ندارد؟ چرا بودجه نمی دهند؟
برای این که من به عنوان شهروند از این وضعیتی که دارم می بینم، نالان و گریانم، چه رسد به حاکمیت! من که نمی گویم حاکمیت می خواهد سینما را در اختیار خودش بگیرد. چون حاکمیت می داند اصلا نیازی به این کارِ در اختیار گرفتن ندارد و افراد خودش را هم برای این کار دارد. اما این در شأن ما نیست. اصلا حاکمیت را هم بگذاریم کنار. این سینما و این پوشش و این وضعیتی که بار آمده در شأن فرهنگ ما نیست. چرا این طور است؟
علت هایش را بگوییم. خیلی کلیشه ای است. چون همه گفته اند و همه هم می دانیم. این نوعی خودباختگی فرهنگی است که محصول همان تهاجم استعماری نوین فرهنگی است.
تیتروار اشاره کنید چه چیزهایی هست! چون آن طرف که کارش را کرده و مشغول تماشاست. این طرف هم مسئولانی داریم که دغدغه فرهنگی ندارند و اساسا از جنس فرهنگ و هنر نیستند. و از طرفی هیچ تلاشی هم برای بالا کشیدن خودشان نمی کنند. البته ما همیشه از کم کاری مسئولان گفته ایم اما از کم کاری مردم نه. خود مردم هم تلاشی برای خارج شدن از این وضعیت نمی کنند. این وضعیت اینستاگرام از کجا می آید؟ مردم به بچه شان نمی گویند به جای اینستاگرام برو چندتا کتاب بخوان؟! این وضعیت به نظرم محصول همان بده بستانی است که گفته شد. هم مردم مسئولند و هم مسئولین و هم آن «دیگری».
زمانی هدف استعمار این بود که بیاید جایی را اشغال کند و این کار را هم کردند و با تصرف و سکنی گزیدن در یک جغرافیا کارشان را انجام می دادند. بعد هرچه آن جا بود می بردند در موزه های خودشان. مثلا برای استعمارگری مثل انگلیس، هندوستان سودآوری اقتصادی زیادی داشت. در کشور ما اما مولفه های فرهنگی، برایشان جذاب تر بود تا سودآوری اقتصادی. این پروژه استعماری هیچ وقت تمام نشده. بلکه هنوز هم ادامه دارد اما شکل نوینی به خودش گرفته است. یعنی امپریالسم نو نمی آید خودش را به زحمت بیندازد و این جا قلمرویی را اشغال کند و پایگاه بزند. استعمار نوین امروز همه چیز را از طریق رسانه و از دور کنترل می کند. تصمیمات اقتصادی می گیرد و اقتصاد و فرهنگ شما را دچار چالش می کند. مردم را دلزده می کند و باقی ماجراها که می دانیم.
* البته نوع پایگاه زدنش هم فرق دارد. الان دیگر در امارات پایگاهی مثل اکسپوی دبی می روند و دیگر لازم نیست خرج پایگاه نظامی بدهد. البته نسبت به مسائل نظامی بی عنایت نیست اما جلودار جبهه اش فرهنگ است. اصلاحات عربستان هم که دیگر معلوم است.
البته ما نسبت به این کشورهای اطراف مثل عربستان خیلی مزیت داریم. آن ها سیستم های مفلوکی هستند. به این خاطر که حداقل دستاورد بزرگی که از انقلاب داشتیم، این بود که دست کم استقلال سیاسی مان را حفظ به دست آوردیم. این مولفه خیلی مهمی است و افتخاری است برای یک کشور که استقلال سیاسی داشته باشد و کسی درباره مسائل سیاسی اش تصمیم نگیرد. اتفاقا چون دیگر نتوانستند با ابزاری مثل رژیم پهلوی برایمان تصمیم بگیرند، با همین استراتژی های هوشمندانه مطالعه شده رسانه ای مشغول تاثیرگذاری و کارکردن هستند. موضوع جهانی سازی دو هدف داشت. اولین اش یک فرایند است که شما چه بخواهید چه نخواهید در این فرایند جهانی شدن قرار می گیرید و کاری اش هم نمی شود کرد. چون تو هم موظفی از همان دوربینی استفاده کنی که در همه جهان از آن استفاده می شود. برای همین است که در سفره خانه سنتی شما، کنار ظرف آبگوشت تان نوشابه کوکاکولا هست و برند کوکاکولا سر سفره شما حاکمیت دارد. این نشان دهنده موفقیت آن سیستمی است که توانسته یک گفتمان کلان فرهنگی را به جهان تسری بدهد.
* این خیلی مهم است. الان خود من که این جا نشسته ام و علیه جریان استعمار و همین جریانی که شما حرفش را می زنید، صحبت می کنم، روزی یک کوکاکولا می خورم! برای این که میزان عمق نفوذ دشمن را نشان بدهم این مثال را می زنم. ببینید حتی من هم که در پی دشمنی با جریان استعمار نوین هستم، دارم از ابزار او استفاده می کنم. اتفاقا در مستندی که درباره حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس ساخته بودند، دیدم برای ابومهدی نوشابه پپسی آوردند ولی رد کرد و از اطرافیانش خواست برایش دوغ عراقی بیاورند.
یک فرایند است که شما چه بخواهید چه نخواهید در این فرایند جهانی شدن قرار می گیرید و کاری اش هم نمی شود کرد. چون تو هم موظفی از همان دوربینی استفاده کنی که در همه جهان از آن استفاده می شود. برای همین است که در سفره خانه سنتی شما، کنار ظرف آبگوشت تان نوشابه کوکاکولا هست و برند کوکاکولا سر سفره شما حاکمیت دارد. این نشان دهنده موفقیت آن سیستمی است که توانسته یک گفتمان کلان فرهنگی را به جهان تسری بدهدمن این مثال را زدم که بگویم سویه دیگر این جهانی سازی یک پروژه است. یعنی یک طرف آن پروسه است و طرف دیگرش پروژه. این پروژه دیگر نقشه دارد و طراحی شده تا جهان را از طریق رسانه به سمت یک فرهنگ مسلط همگانی سوق دهد. آن ها خیلی خوشحال اند که وضعیت سینمای ایران این طور است چون آن را به این سمت برده اند. شما به عنوان مسئول فرهنگی این قدرت را در سیاست گذاری دارید یا ندارید؟ اگر ندارید پس چرا آن بالا نشسته اید؟ برای چه ماهانه از جیب مردم حقوق می گیرید؟ اختیار دست شماست و شما باید اتاق فکر و اندیشکده تشکیل دهید! اندیشکده های آمریکایی چه کار می کنند؟ آن ها هم دارند در تصمیم سازی ها نقش ایفا می کنند. آن ها مطالعه می کنند و خروجی می دهند و دولت از طریق مطالعه آن خروجی ها سیاست های خود را تنظیم می کند چه در بخش فرهنگی و چه اقتصادی.
ما به عنوان مدیران و متولیان فرهنگی فکر می کنیم خودمان خدای فکر هستیم و اگر به شما بگوییم بیایید نقشه و مشورت بدهید، استقلال مدیریتی مان تحت الشعاع قرار می گیرد! انتخاب مشاورین از سوی مسئولین فرهنگی ما به خاطر سهم بندی های سیاسی است نه به خاطر این که شما استاد فرهنگ و هنر هستید که قرار است که کنار مسئولین نقش جدی در تصمیم سازی ایفا کنید. اشکال مدیریت فرهنگی ما این جاست. خب از این وضعیت و مدیرش چه توقعی می شود داشت که سیاست گذاری کند تا جشنواره فجر ما منحرف نشود؟ نمی تواند این کار را بکند! خودش که اهل سینما نبوده، رشته اش هم که هنر نبوده، از جنس فرهنگ هم که نبوده، مشاورینش هم که با زدوبند سیاسی می آیند و با آن ها که صحبت می کنی متوجه می شوی نه تاریخ سینما را خوانده اند و نه درکی از فرهنگ دارند. این انتقاد هم وارد است.
ببینید، به همان میزان که دارم به آن نویسنده، هنرمند سینماگر و بازیگر انتقاد می کنم، به مدیر هم انتقاد می کنم. شما سیاست گذاری درستی برای فرهنگ، هنر و سینما نداشته اید و برای این که بتوانید گزارشی به بالادستی ها بدهید کارهایتان سفارشی می شود. ما به فیلم های تاریخی مثل یوسف پیامبر و مختار و سلمان فارسی نیاز داریم ولی این ها جزو موارد خاص هستند. برای این هستند که آن بخش تاریخ به شکل روایت سینمایی و فیلمیک برای مردم در بیاید. این فرق دارد با مسائل معاصر و روز. مساله ما چالش های فرهنگی معاصر ماست. ما به همان میزان که به رمان و فیلم های تاریخی نیاز داریم به قصه و فیلم هایی درباره مسائل روز هم نیاز داریم. شما از همین هنرمندان بپرسید چه تعداد هنرمند داریم که شهید شده اند؟ اسم هایشان را می دانید؟ بگویید شهید قشقایی که بود که اسمش هم روی سالن تئاترشهر است؟ اصلا کسی نمی داند که قشقایی شهید است! پس چه کسی باید بداند؟ وقتی من نمی دانم، نسل بعدی من چه طور باید این چیزها را بداند؟ من می گویم اصلا لازم نیست بیایید مضمون انقلابی را آشکارا در کتاب و سینما لحاظ کنید. می گویم اگر به شئونات فرهنگی این ملت احترام بگذارید و آن را رعایت کنید باز هم انقلابی هستید.
* اصلا انقلاب شد تا فقر نباشد. کاری ندارم که الان فقر هست یا نه ولی خب بیایید فیلمی علیه فقر بسازید. این می شود انقلابی. بالاخره انقلاب بودن هم که شاخ و دم ندارد!
انتخاب مشاورین از سوی مسئولین فرهنگی ما به خاطر سهم بندی های سیاسی است نه به خاطر این که شما استاد فرهنگ و هنر هستید که قرار است که کنار مسئولین نقش جدی در تصمیم سازی ایفا کنید. اشکال مدیریت فرهنگی ما این جاست
نکته این جاست که مفهوم انقلابی بودن هم تغییر می کند و واژگان در دوره های مختلف، دامنه معنایی مختلفی می گیرند و سیال اند. یک زمانی انقلابی بودن به این معنا بود که مشت را گره کنی و وسط میدان بروی. در شرایط فعلی انقلابی بودن یک جور طرز تفکر است؛ نوعی عملکرد فرهنگی و استراتژی است. اگر این درک را نداشته باشیم این می شود وضعیت فرهنگی مان. تولید آثاری که متناسب با شعور و شئونات فرهنگی و تاریخ و تمدن ما باشد، خود همین هم ارزش دارد و در واقع در جشنواره فجر و مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی، این ها می گنجند.
ولی ما کلا از مسیر دور شده ایم و شئونات فرهنگی مان در فیلم هایمان دیده نمی شود. شما اگر می خواهی بروی حاشیه نشینی را به تصویر بکشی، خب مسعود کیمیایی که استادانه این کار را می کند! چون دوربینش اصلا از آن زباله دانی ها بالا می آید و کم کم یک قهرمان از آن بیرون می آید. این آدم صاحب سبک است. این ها فیلم های خوبی هستند. از نظر فنی و هنری هم ما به یک چیزهایی اصلا توجه نکرده ایم. این مردم...
* یعنی مردم کشورمان...
بله. این ها داستان را بیشتر دوست دارند. چرا سینمای داستانی یا رمان قصه گو را دست کم گرفته ایم؟ چرا ایده پردازی های عجیب و غریب می کنیم که هیچ چیز از آن بیرون نمی آید؟ چرا ایرانی حاضر است برای دوهزارمین بار پای سریال کسالت باری مثل جومونگ بنشیند و با حوصله آن را نگاه کند؟ چون داستان را دوست دارد و روایت داستانی برای روحیه ایرانی همیشه جذاب بوده و فرهنگ ما فرهنگ قصه پردازی است. باور کنید جذابیت نقالی از این فیلم های سینمایی خیلی بیشتر است!
برای همین است که تئاتر داستانی بیشتر مورد اقبال قرار می گیرد تا کارهای آوانگارد. این ها مال جهان پست مدرنیسم است که مردم اصلا درکی از آن ندارند. ما لابه لای کتاب ها خوانده ایم که پست مدرنیسم چه بود و چه اتفاقاتی افتاد. ما که نمی توانیم به مردم بگوییم برو این ها را بخوان بعد بیا پرفورمنس من را ببین!
این، یک قاعده کلی است که در هرچیزی که مال ما نبوده و ریشه در فرهنگ مان نداشته، موفق نبوده ایم، نیستیم و نخواهیم شد. ما هیچ وقت در فوتبال موفق نیستیم اما در کشتی حرف اول را می زنیم. چون کشتی جزئی از ژن ما و ساختار اجتماعی و فرهنگی ما در گذشته است. فرهنگ ما فرهنگ پهلوانی است. هر فرهنگ و جامعه ای بنا به نیازهای فیزیولوژیکی و اقلیمی و ذهنی خودش چیزی را ابداع می کند. فرهنگ و هنر و سینما هم همین طور است. ما باید بپذیریم که در یک جامعه سنتی و مذهبی زندگی می کنیم. جامعه ما از نظر فرم و ظاهر مدرن است اما از جهت فکر و ساختار فکری مدرن نیست.
* باید تعاریف را روشن تر کنیم. وقتی می گوییم «سنتی مذهبی» عده ای می رمند که این «سنت» چیست؟ این یعنی جزم اندیشی و چه و چه!
سنت به این معناست که ما به یک فرهنگ با یک سری ویژگی هایی وابسته ایم و پایگاه ما آن جاست.
* بله. سید حسین نصر هم که در آمریکا زندگی می کند سنت گرا محسوب می شود و دل در گرو سنت دارد. اما تا می گوییم «سنت»، کلیدواژه های دمده و قدیمی به ذهن ها متبادر می شوند. حالا بخواهند خیلی بهتر برخورد کنند می گویند کلاسیک! این هم نتیجه برداشت های اشتباه و عدم تبیین معانی است.
ما یک سری سنت های فرهنگی داریم و یک سری سنت های اجتماعی و حتی سنت دینی. ما به این ها وابسته ایم و با این ها زندگی کرده ایم. بله در اینجا منظور ما سنت اجتماعی و فرهنگی و تمدنی است.
این فرهنگ، این سینما، این هنر، این وضعیت فعلی نه مال ماست، نه به درد ما می خورد، نه با شئونات ما همراهی دارد* جالب این که همین ها را وقتی می بریم خارج، متوجه می شویم که آن ها چقدر بیشتر تحویلش می گیرند. چون اصیل اند. برای خودمان هستند.
چرا تحویل نگیرند؟ وقتی نوین ترین اندیشه هایشان را از دل متون علمی ما و سنت ما اخذ کرده اند. این فرهنگ، این سینما، این هنر، این وضعیت فعلی نه مال ماست، نه به درد ما می خورد، نه با شئونات ما همراهی دارد. به شما اجازه داده اند در سینما هر لفظی را به کار ببرید. دیگر چه می خواهید؟ این هم نوعی آزادی است. به شما اجازه داده اند هر جوری حاضر شوید. دیگر چه چیزی از این بهتر؟ اما در مقابل چه چیزی برای مردم تدارک دیده اید؟ مجموعه فیلم هایی که عمق فکری و فرهنگی ندارند.
ای کاش مردم ما علاقمند به دیدن فیلم های خارجی بودند! شاید هم باشند. اما ظاهرا عموم مردم نمی بینند. سینما در دنیا خیلی جدی است. خیلی حرف دارد. ما حتی سینمای اکشن هم نداریم که لااقل اکشن ببینیم و حال مان خوب شود.
من فکر می کنم مسئولین ما باید پاسخگو باشند. هر کسی اول در پیشگاه وجدان خودش و بعد در برابر مردم و بعد هم در پیشگاه خداوند؛ باید پاسخگوی عملکردش باشد. چون اصلا این ماجرا شوخی نیست. عده ای تا حد این که جان شان را کف دست شان گرفتند و برای این مملکت خون دادند، تلاش کردند. آیا برای این که نتیجه اش این وضعیت فرهنگی باشد؟
* بله. نتیجه عملکرد نامطلوب مسئولان می تواند بعضا انحطاط یک نسل را در پی داشته باشد!
این یک هشداری است که باید امروز جدی تر به آن فکر کنیم.