روح سرگردان روشنفکری در ایران

۱۴۰۱/۰۳/۲۹ ۰۵:۱۵ چاپ کد خبر: 173096
[ad_1]

ایسنا/خراسان رضوی ایرانیان ذهن پیچیده ای دارند و او سمبل این پیچیدگی بود، نه می توان صرفا اسلام گرا توصیفش کرد نه غرب گرا، مثل هویت ۴۰ تکه ایرانیان بود که به راحتی نمی توان درباره او و عقایدش قضاوت و برای آن حکم صادر کرد.

۲۹ خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است، کسی که در میان عمده ایرانیان در قامت یک روشنفکر شناخته می شود، شخصیتی جریان ساز و پربحث که هنوز که هنوز است کتاب هایش دست به دست می شود و عقایدش مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.

اما جریان روشنفکری در ایران چه فراز و فرودهایی داشته است؟ چرا در زمانه ای شاهد تعدد ظهور شخصیت های روشنفکر در جامعه هستیم اما در زمانه ای دیگر این جریان دچار افول می شود؟ آیا کسانی که تحت عنوان روشنفکر مطرح شده اند به معنای حقیقی روشنفکر بوده اند یا ما در ایران بیشتر با ژست های روشنفکری و مصلحان اجتماعی مواجه بوده ایم؟

پاسخ به این سوالات را دکتر مهدی نجف زاده، عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد و مولف کتاب "جابه جایی دو انقلاب" در گفت وگویی تفصیلی با ایسنا تشریح کرد.

این استاد علوم سیاسی معتقد است که جریان روشنفکری در ایران یک بار به صورت مصلح اجتماعی، یک بار به شکل مبارزه اجتماعی و بار دیگر به صورت همدلی کردن با مردم نمود یافته که در همه این موارد شکست خورده و به آن چه که می خواسته نرسیده است.

مولف کتاب "جا به جایی دو انقلاب" تاکید می کند که امروزه دیگر کار روشنفکر به عنوان یک ایدئولوگ تمام شده است و در حال حاضر روح روشنفکری در کالبد جوانان و نوجوانان ایرانی تجلی یافته و آنها سوالاتی را مطرح می کنند که شاید روشنفکران متاخر ایرانی آنها را طرح نکرده اند.

او همچنین بر این اعتقاد است که امروزه نقطه بسیار مهمی در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران آغاز شده که شبکه های اجتماعی آن را گسترش می دهند.

آنچه در ادامه می خوانید مشروح گفت وگوی تفصیلی ایسنا با دکتر مهدی نجف زاده، استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی است.

ایسنا: چرا در تاریخ فکری ایران معاصر در کنار شخصیت هایی مثل دکتر بازرگان، جلال آل احمد، محمدتقی بهار، آیت الله طالقانی و ... ما می بینیم که تنها دکتر شریعتی به عنوان یک شخصیت برجسته و پربحث در حوزه روشن فکری مطرح می شود؟

قبل از اینکه درباره شریعتی حرف بزنیم باید به این نکته اشاره کنیم که کل روشنفکری در ایران یک پروژه بود و افراد آگاهانه در حال اندیشه ورزی بودند، اما هرچه به مرور از انقلاب مشروطه به جلو آمدیم، این پروژه تبدیل به یک پروسه شد. یعنی روشنفکری دیگر از حالت اندیشه ورزی که در دوره اول مشروطه داشت و به قصد مهندسی اجتماعی اندیشه ورزی صورت می گرفت، خارج شد.

به مرور که وارد دوره پهلوی دوم شدیم، مهندسی اجتماعی فراموش و تبدیل شد به اندیشیدن برای اندیشدن، نه به قصد اینکه تغییری در اجتماع صورت گیرد. بنابراین خیلی انتزاعی شد و یکی از دلایل آن این است که تفکر چپ که از غرب می آمد در مسیر اندیشه ورزی در ایران خیلی تاثیرگذار بود؛ چرا که اندیشمندان چپ هم در غرب به همین مسیر رفتند. وقتی دیدند در عرصه اجتماعی انقلاب نمی شود، به سمت اندیشه ورزی انتزاعی رفتند و این مساله بر روشنفکری در ایران خیلی تاثیرگذار بود.

اما درباره اینکه چرا شریعتی این گونه شد، باید گفت ۲ عامل در این زمینه نقش داشت. اول اینکه شریعتی خیلی ایرانیک بود، اگر رابطه بین الاذهانی جامعه ایرانیان را بخواهیم خلاصه کنیم، می شود شریعتی. همان طور که می دانید هویت مدرن ما در ایران ۳ آبشخور دارد، ایران باستان، غرب و اسلام که شریعتی هر ۳ این ها بود. شریعتی سنبل همان هویت ۴۰ تکه ای بود که ما ایرانیان داشتیم. شخصیت هایی مثل جلال آل احمد و آیت الله طالقانی و ... اینها هرکدام یک بخشی از جوهره های اندیشه ورزی در ایران را داشتند، اما شریعتی همه آنها بود و در عین حال هیچ کدام نبود. دقیقا پیچیدگی ذهن یک ایرانی را که شما در قالی ایرانی می بینید، در کاشی کاری ما می بینید شریعتی در حقیقت سنبلی است از این پیچیدگی که در عین حال بسیار هم ساده است.

مساله دوم زمانه شریعتی بود، زمانه ای که ایجاب می کرد آدمی با این طرز فکر ظهور کند، او یکجا ریشه در عرفان ایرانی دارد که افراد را به خود جذب می کند و از سوی دیگر کسانی که متمایل به گرایش چپ بودند، آن را از شریعتی آموختند. در کنار همه اینها، او آدمی بود که به این مسائل بسیار سطحی نگاه می کرد، مطهری می گفت شریعتی اندیشه ورزی اسلامی را یاد نگرفته، غربی ها می گفتند شریعتی اندیشه غربی را فرانگرفته است.

ایسنا: شریعتی را در وظیفه ای که برای خود قائل شده بود چه قدر موفق ارزیابی می کنید؟ عده زیادی معتقدند شور انقلابی که در سال ۱۳۵۷ میان جوانان ایجاد شد برگرفته از اندیشه های شریعتی بوده است.

شریعتی در جریانی که اتفاق افتاد تنها نبود، اما در ایران شانس تاریخی او این بود که در آن دوره دانشجویان ایرانی به سویش اقبال نشان دادند، او به طور مشخص نه چپ بود نه راست، اما در عین حال ترکیبی از همه اینها بود. در اینکه چه قدر موفق بوده است، باید ارزیابی دیگری داشته باشیم، اما اینکه چه قدر شور انقلابی را میان جوانان ایجاد کرد، ما می بینیم در آن زمان رمان، شعر و سینما که شاید در ظاهر یک فرهنگ غربی را رواج می دهد، در حقیقت جامعه ایران را برای یک انقلاب آماده می کند. بنابراین شریعتی تنها نبود، اما سمبلی بود از جریان های متعدد بهم پیچیده ای که اسلام سیاسی را برای جامعه ایران آماده می کرد و او در این جریان سهیم بود. به نظر من خیلی نباید درباره نقش شریعتی اغراق کنیم، او در همان روزگار شکوفا و بلافاصله بعد از انقلاب دوران افولش آغاز شد.

روح سرگردان روشنفکری در ایران

ایسنا: عده ای معتقدند ما در ایران روشنفکر نداریم و آنچه با آن تحت عنوان روشنفکر مواجه هستیم، صرفا ژست های مختلف روشنفکری است. شما چه قدر با این گذاره موافق هستید؟ آیا ما در ایران با روشنفکر به معنی حقیقی آن مواجه بودیم یا صرفا با ژست های روشن فکری؟

پروژه روشنفکری و روشنگری در غرب با ۲ شاخصه اصلی گره خورده، یکی شک و دیگری عقل محدود انسانی، اگر از این لحاظ نگاه کنیم، می بینیم ما در ایران روشنفکر به معنی حقیقی آن نداریم. یعنی در کل دوره تاریخی ایران ما محصور در یک ساختار بودیم که در درون آن باید فکر می کردیم. یک حلقه بسیار سختی بوده که ما در درون آن قرار گرفتیم و نباید از آن فراتر می رفتیم.

ایسنا: یعنی بیشتر با ژست روشنفکری مواجه بودیم یا مصلح اجتماعی؟

روشفنکر کسی است که شک کند در همه چیز و عقل خودبنیاد انسانی را ملاک قرار دهد. با چنین فرضی نمی توان روشنفکری را در ایران پیدا کرد.

ایسنا: بااین اوصاف برای شخصیت های مثل دکتر شریعتی و... چه جایگاه اجتماعی می توان قائل شد؟

یک زمانی از اصطلاح مصلح اجتماعی استفاده می شد، یعنی اصلاح گران اجتماعی. اما من فکر می کنم این پروژه شکست خورده است و همه آنها نتوانستند اصلاحات مد نظر خود را لحاظ کند، اما افراد روشنفکری که ما در غرب از آنها نام می بریم مثل دکارت، هگل، مارکس و ... آبشخورشان از جای دیگری است. این ها بنیان های اجتماعی را زیر سوال بردند، در حالی که ما در ایران و حتی کل جهان اسلام کسی که این طور اندیشه ورزی کرده باشد نداشته ایم.

ایسنا: چطور می شود که در یک بازه زمانی تب روشنفکری در ایران داغ می شود و ما شاهد تعدد شخصیت هایی هستیم که منتقدند و سعی دارند مدام راه حل و راهکار نشان دهند، خصوصا در دوره قاجار و پهلوی در حالی که حکومت استبدادی و طاغوتی بوده، شخصیت های زیادی ظهور پیدا می کنند. به نظر شما چه عواملی در این زمینه تاثیر داشته است؟ شرایط حکومت یا بحث های داغ مکاتب سیاسی که در غرب آغاز شده بود؟

کل پروژه روشنفکری در ایران با انقلاب مشروطه آغاز می شود، در ابتدا یک نسیمی از غرب وزیدن گرفت که ایرانی ها تحت تاثیر آن قرار گرفتند و سوالی مطرح کردند که حالا ما باید چکار کنیم، اما این پرسش درون زاد نبود و از اندیشه غربی وارد شده بود. ظهور و تعدد شخصیت هایی که تحت عنوان روشنفکر آنها را می شناسیم تا دهه ۴۰ به دو عامل بستگی داشت؛ یکی موج هایی است که از غرب می آید، زمانی که گرایش های چپ در غرب طرفدار دارد، در ایران هم زمان شکوفایی است، مثلا در دهه ۳۰ به بعد. چون ایرانی ها خیلی تحت تاثیر امواج غرب بودند و هر زمان این امواج آنجا شروع به وزیدن می کرد در ایران هم تب آن بالا می گرفت. عامل بعدی فضای سیاسی است، در دوره قاجار می بینیم که حکومت خیلی قدرتمند نیست و این امکان ایجاد فضاهای روشنفکری را فراهم می کند .

امروز نقطه خیلی مهمی در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران آغاز شده و شبکه های اجتماعی آن را گسترش می دهند. روشنفکری الآن بیش از حد به حوزه سیاست متمایل شده و از حوزه اندیشه ورزی اجتماعی غافل شده است، در حالی که اشتباه است. حوزه اجتماعی حوزه بسیار مهمی است. بنابراین در رازمدت روشنفکران به سمتی می روند که شامل حوزه اجتماعی است، در عرصه روشنفکری، سیاست حوزه مهمی نیست. در ایران عرصه اجتماعی مهم تر است و باید در آن قسمت اندیشه ورزی صورت گیرد.

ایسنا: آیا می توان بین روشنفکری ایرانی و غربی تفاوت قائل شد؟

ببینید در ایران هم طرح پرسش هایی شده، شخصیتی مثل آخوندزاده که می توان آن را اولین روشنفکر ایرانی نام برد هم سوالاتی مطرح کرده است، اما خیلی جالب است کسانی مثل او در حاشیه قرار می گیرند و بعد جریان دیگری آمد که او را کنار گذاشت، با این نگاه که ما باید وارد جامعه شویم و با جامعه همدلی کنیم که همین همدلی با جامعه، پروژه روشنفکری در ایران را عوام زده کرد و افراد نتواستند پرسش های درستی را مطرح کنند. وقتی ما در کنار شخصیتی مثل آخوندزاده، شریعتی را قرار دهیم، می بینیم سوالاتی که شریعتی مطرح کرده به اندازه آخوندزاده کلیدی نیست.

به نظر من یک اشتباه مهلکی که در جریان روشنفکری ایران اتفاق افتاد، این بود که این افراد در یک بازه زمانی سعی کردند خود را به توده مردم نزدیک کنند. در حالی که روشنفکر کاری به جامعه و دل مشغولی های آن ندارد.

ایسنا: یعنی شما معتقدید که یک روشن فکر نباید تحت تاثیر یک ایده ئولوژی خاصی قرار گیرد و بر اساس آن روشنفکری کند؟

دقیقا، روشنفکر برای درهم شکستن بندهای جهل و نادانی در جامعه حرف می زند. آجودانی حرف جالبی دارد که می گوید روشنفکران ایرانی آمدند با برخی عقب ماندگی های جامعه ایرانی آن زمان همدلی نشان دهند، اما خودشان درگیر آن شدند.

ایسنا: وظیفه روشنفکر صرفا ایجاد سوال و شک در بین مردم است یا او باید در راستای سوالی که ایجاد می کند مبارزه کند و راه حل ارائه دهد؟

همه این مواردی که اشاره کردید در جریان روشنفکری ایران وجود داشته است. آنها یک بار به شکل مصلح اجتماعی، یک بار به شکل مبارز اجتماعی و بار دیگر از در همدلی با مردم وارد شدند که به عقیده من همه این ها شکست خورد.

ایسنا: به نظر شما مساله زمانه روشنفکر الآن باید چه باشد و در چه قالب فکری جای گیرد؟

ما باید همه پرسش های پیشین را دور بریزیم و در ۲ حوزه سوال مطرح کنیم، اول اینکه من که هستم؟ این پرسش هنوز جواب درستی نگرفته، اینکه من چگونه خودم را مطرح می کنم. سال دوم این است که جهان پیرامون ما چیست؟ به نظر من ایرانی ها تلقی نادرستی از خود و جامعه پیرامونی شان دارند. این باید بازسازی شود. درک ما از محیط پیرامون مان باید به شدت تغییر کند، باید نگاه واقع گرایانه به خودمان داشته باشیم. ایرانی ها به واقع گرایی نیاز دارند چون حل بیشترین مسائل ما در همین دو پرسش نهفته است.

روح سرگردان روشنفکری در ایران

ایسنا: در شرایطی که به گفته شما ما در جامعه روشنفکر به معنی واقعی آن نداریم، چه کسی باید به این سوالات پاسخ دهد؟

اشتباه نکنید من نمی گویم در ایران روشنفکری نداریم، معتقدم پروسه ای که با جلال آل احمد و شریعتی شروع شد، شکست خورده است. در حال حاضر پرسش های کلیدی نزد خود مردم مطرح شده است، جستارهایی در جامعه ایران در حال شکل گیری است که بسیار مهم هستند. امروز نسل نوجوان ما پرسش هایی را مطرح می کند که روشن فکرانی که از آنها نام می بردیم، در زمانه خود آنها را مطرح نمی کردند. این جستارها آرام آرام سوالات کلیدی تری را رقم خواهد زد، از نظر من یک جریان جدید روشنفکری در ایران آغاز شده که سوالات آنان با پرسش های فلسفی نسبت دارد.

به عقیده من شک روشنفکری در میان برخی فیلسوفان صورت گرفته و در بین مردم عادی جستارهایی آغاز شده که به جریان روشنفکری در ایران و طرح پرسش های کلیدی کمک خواهد کرد. در جامعه ایران یک خودانتقادی بسیار مهمی در حال وقوع است. اگر می بینید که دیگر اپوزیسیونی نمی تواند در ایران شکل بگیرد، به همین دلیل است. اگر کسی بخواهد خودش را در چنین قالبی مطرح کند، با انبوهی از سوالات از سوی مردم مواجه می شود که نشان می دهد مردم به راحتی به کسی اعتماد نمی کنند.

ایسنا: به عقیده شما یعنی الان روشنفکری دیگر نمی تواند در یک یا چند شخص خاص نمود پیدا کند و مثل روحی شده که در جسم جوانان و نوجوانان ظهور و بروز یافته است؟

دقیقا، فوکو نیز همین را می گوید، اینکه روشنفکر به عنوان ایده ئولوگ دیگر کارش تمام شده است، اینکه یک نفر گعده ای ایجاد کند و افراد دور آن جمع شوند، به پایان رسیده است. الان شبکه های اجتماعی تا حدود زیادی توانسته اند روشنگری ایجاد کنند یا حتی مردم عامه اقداماتی انجام می دهند که یک روشنفکر نمی تواند انجام دهد.

گفت وگو از منیره فضیلت خبرنگار ایسنا-منطقه خراسان رضوی

انتهای پیام


[ad_2]
منبع
همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان