خبرگزاری مهر، گروه استان ها- بهرام قربانپور: غروب دم بود و مادر تنور را داغ کرده بود تا برای مهمانی امشب نانی تازه روی سفره بیاورد. پدر هم که از بازار حوالی شهر بر می گشت، در داخل خورجینکی مندرس و وصله دار کمی ارزاق و خوراکی همراه داشت. چه کسی فکر می کرد که امشب قرار است آخرین شب عمرشان لقب گیرد.
آفتاب که چادر رفتن را سر کرد، ماه از آن سوی کوهساران نمایان شد همه دور هم جمع بودند، عمه، خاله، دایی، عمو، بچه ها و نوه ها؛ جمع خانه مادربزرگ گرم بود، از هر طرف صدای بازی و شادی بچه ها به گوش می رسید، چراغ خانه اگرچه یک فانوس کم سو بود اما چشم مادر بزرگ روشنی بخش این محفل شده بود. مهمانی تمام شد و بچه ها به خانه هایشان روان شدند، فصل تعطیلات بود و نوه ها شب را در خانه مادربزرگ اُطراق کردند. خانه مادربزرگ جای امنی برای شادی و سرور و شیطنت های بچه گانه بود، اما این بچه ها چه می دانستند که زنگ آخر کلاس تفریح، شادی و زندگیشان امشب به صدا در می آید.
سکوت شب همه جا را فرا گرفت، در هیاهوی این سکوت وهم انگیز، ناگهان زمین به غرش درآمد و شروع به لرزیدن کرد، گویا در یک لحظه جهان و زمان متوقف شده است. جز درختان زیتون، درفک استوار و رودخانه سفیدرود کسی نمی داند که چه بلایی سرش آمده است. صبح وحشت سحر شد و چه خونین شبی سپر می شود، گویا قیامتی برپا شده، زن و مرد و پیر و جوان هر یک سراسیمه به یک سو می دوند، یکی زیر آوار می زند دست و پا، دیگری نوگلان تشنه اش را می دهد آب؛ عجب محشری بر پا شده است.
خانه مادربزرگ دیگر صفا ندارد چرا که از سقف کاهگلی و ایوان آبی رنگش، فقط تلی از خاک و چند قاب عکس روی دیوار نیمه جان باقی مانده و تسبیح پدربزرگ که بر بالای قاب میخ شده است. چه تصور غم انگیز و دردناکی ساعتی قبل کنار عزیزانت سفره مهربانی پهن و دیداری تازه کرده باشی و ساعتی دیگر سفره عزا و سوگواری پهن کنی.
زمان در حوالی ۳۰ دقیقه بامداد ایستاد و زمین روی مدار ۷.۴ قرار گرفت
شهرستان من رودبار؛ با درختان زیتونش، با سد منجیل و سرو هرزویلش، با سوسن چلچراغش، با پل خشتی لوشانش، با دشت های طلایی رنگ گندم و برنج رستم آبادش و هزاران طبیعت و منظره های رنگارنگش، در یک پلک به هم زدن آواز مرگ سر داد، شهرستانی که بعد از گذشت ۳۲ سال در و دیوارش هنوز بوی زلزله و مرگ می دهد.
۱۳ خرداد ۶۹ تاریخ منفور، فراموش نشدنی و اسف بار گیلان بویژه مردمان رنجدیده شهرستان رودبار است، در این تاریخ نفرت بار زمان در حوالی ۱ بامداد متوقف شد تا زمین روی مدار ۷.۴ قرار گیرد و در چند ثانیه مرگبار، جان چهل هزار را بگیرد.
قیامت خونین و مرگباری که هیچ رسانه ای نمی تواند ابعاد فاجعه آمیز، غم بار و تراژدیک این واقعه شوم را به تصویر بکشد، اگر چه در میان سکوت خبری و رسانه ای آن زمان، بسیاری از هنرمندان، فوتبالیست های مطرح دنیا با ارسال پیام ها و کمک های بشردوستانه با مردم دیار صلح و دوستی ابراز هم دردی کردند و حتی عده ای از هنرمندان در وصف این حادثه دل خراش فیلم ساختند، شعر گفتند و کتاب نوشتند، اما همه این اقدامات ارزشمند و قشنگ نتوانست لحظه ای از آلام بر جان تنیده مردمان زلزله زده شهرستان رودبار را بکاهد.
اکنون که ۳۲ سال از آن حادثه تأسف بار می گذرد، هنوز گوشه گوشه شهر و دیار ما، رنگ و بوی آوار ۶۹ می دهد، آواری که زیر پوستین تورم کرده اش آوازهای غمگین و دلخراشی نهفته است. زخم ۳۲ ساله رودبار به قدری عمیق و سنگین است که نمی توان با هیچ ادبیاتی آن را به رشته تحریر درآورد، ۳۱ خرداد که می شود به ناگاه شهر سیاه پوش شده و مردمان غم دیده دیار سوگوار شهرستان رودبار، فانوس دلشان را در آرامستان ها روشن کرده و تا صبح گریه و زاری می کنند ولی آرام نمی شوند، گویا آرامش هم با زلزله ۶۹ به زیر تلی از خاک و آوارها رفته است.
رودبار پس از زلزله به شهر مرده ها شبیه بود
محسنی یکی از بازماندگان زلزله ۶۹ رودبار که سه تن از عزیزانش را در این حادثه از دست داده در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: آن شب تلخ را هیچ وقت فراموش نمی کنم زلزله در یک لحظه تمام هست و نیست ما را نابود کرد.
وی در حالی که خاطرات آن شب را در ذهنش مرور می کرد با صدایی بغض آلود و نگران، گفت: چه کسی می تواند در چند ثانیه مرگ پدر، مادر و خواهرش را ببیند و روزگار پیش چشمانش تیره و تار نشود.
این بازمانده زلزله سال ۶۹ اوضاع آن دوران را بسیار فاجعه آمیز و هولناک عنوان و بیان کرد: رودبار پس از زلزله به شهر مرده ها شبیه بود و تر و وحشت همه جا فرا گرفته بود.
محسنی با گلایه از کوتاهی های صورت گرفته در قبال عمران و آبادانی شهرستان رودبار، تصریح کرد: معمولاً در جایی که زلزله رخ می دهد، دامنه توجهات و رسیدگی ها به آن منطقه زلزله زده گسیل می شود اما رودبار بعد از زلزله ۶۹ به حال خود رها شد رودبار بعد از زلزله ۶۹ به حال خود رها شد و به جز اقدامات مقطعی و سطحی که اوایل زلزله صورت گرفت، دیگر رودبار نتوانست جایگاه واقعی خود را پیدا کند.
وی با اشاره به زیرساخت های فرسوده شهرستان رودبار در بخش های مختلف، افزود: بسیاری از زیرساخت ها از جمله زیرساخت های آب شهرستان رودبار، به ۳۰ سال قبل بر می گردد و همین موضوع سبب شده تا مردم این شهرستان هر روز یک زلزله ای را از نبود امکانات تجربه کنند.
این شهروند رودباری با اشاره به ابعاد گسترده حادثه تلخ و اسف بار زلزله ۶۹، گفت: دردناک ترین لحظات را می توان در بیمارستان شهید چمران تهران و دیگر بیمارستان ها دید که تمام تخت های آن مملو از زلزله زدگان رودباری بود.
وی، تلاش های شبانه روزی پرستاران و کادر پزشکی بیمارستان شهید چمران و سایر بیمارستان ها به زلزله زدگان رودباری را وصف ناشدنی برشمرد و افزود: بسیاری از پرستاران و کادر پزشکی بیمارستان ها با شنیدن داغ زلزله رودبار، هم نوا با مردمان زلزله زده می گریستند و این لحظات پر از مهر و معرفت این عزیزان غیر قابل جبران بوده و هیچ وقت فراموش نمی شود.
زلزله ۶۹ سال ها توسعه شهرستان رودبار را متوقف کرد
اسدپور یکی دیگر از بازماندگان زلزله ۶۹، با انتقاد از سرعت پایین امدادرسانی در آن شرایط حساس، بیان کرد: اگر امدادرسانی در آن زمانی با سرعت و دقت بیشتری صورت می گرفت، آمار قربانیان تعداد قابل توجهی کاهش پیدا می کرد، بسیاری از عزیزان قربانی سهل انگاری ها در امدادرسانی ها و اطلاع رسانی ها شدند.
وی با بیان اینکه کمک های بسیاری از سوی هم وطنان و همچنین کشورهای خارجی به زلزله زدگان شد، افزود: عدم تعهد و همچنین مدیریت صحیح در توزیع کمک های مردمی سبب بروز آسیب جدی به زلزله زدگان شد تا جایی که عده ای چندین بار کمک دریافت کردن و عده ای حتی یک بار هم به آنها کمک نرسید.
این شهروند رستم آبادی با بیان اینکه زلزله ۶۹ سال ها توسعه شهرستان رودبار را متوقف کرد، گفت: مردمان شهرستان رودبار با چالش جدی اشتغال، اقتصاد و معیشت مواجه هستند و غبار محرومیت بر آسمان این شهرستان پر ثروت، سایه گسترانده است.
اسدپور با اشاره به کاهش عجیب و غریب جامعه آماری شهرستان رودبار، مهاجرت مردم را ناشی از عقب ماندگی و نبود امکانات این شهرستان دانست و بیان کرد: در کنار وسعت، ثروت خدادادی و منابع عظیمی که در شهرستان رودبار وجود دارد متأسفانه به دلیل عدم مدیریت صحیح منابع، این شهرستان با چالش جدی «مهاجرت» مواجه است.
وی با بیان اینکه فاجعه تعطیلی قارچ گونه کارخانجات شهرستان رودبار کمتر از فاجعه زلزله ۶۹ نیست، افزود: تعطیلی کارخانجات، نبود درآمد کافی و اقتصاد شکننده و محرومیت این روزها دردناک تر از فاجعه زلزله ۶۹ در رودبار است.
این آسیب دیده زلزله ۶۹ با تأکید بر لزوم احیای شرکت های منفعل در شهرستان، تصریح کرد: جذب سرمایه گذار دلسوز و کاربلد، مدیریت صحیح منابع و معادن، احیای شرکت های منفعل و فراهم کردن فضای کسب و کار در شهرستان می بایست در اولویت مسئولان قرار گیرد.
وی گریزی هم به ساخت و سازهای ضعیف و غیر اصولی در شهرستان رودبار زد و گفت: یکی از دلایل مهمی که آمار قربانیان زلزله ۶۹ را فاجعه آمیز کرد، نبود ساختمان های مقاوم و اصولی بود، موضوعی که بعد از گذشت سه دهه هنوز در این شهرستان رعایت نمی شود، گویا مردم و مسئولان عادت دارند تجربه های تلخ را بارها تجربه کنند.
رودبار مدیران جهادی می خواهد
مهری یکی از شهروندان منجیلی که چند تن از بستگانش را در زلزله خرداد ۶۹ از دست داده به خبرنگار مهر گفت: آن روزها تداعی کننده تلخ ترین خاطرات برای مردم رودبار، منجیل و دیگر شهرها و روستاهای زلزله زده است و این دوران هیچ وقت فراموش نمی شود.
وی با اشاره به اثرگذاری رسانه و فضای مجازی در مواقع بحران، کندی اطلاع رسانی در زلزله ۶۹ را بزرگترین چالش آن دوران عنوان کرد و افزود: اگر سال ۶۹ وسعت اطلاع رسانی همانند امروز گسترده بود آمار تلفات و مصدومین بسیار کاهش پیدا می کرد و از سوی دیگر امدادرسانی و کمک های مردمی سرعت بیشتری می گرفت، اما متأسفانه رودبار پس از زلزله ۶۹، ساعت ها در مات و مبهوت و سکوت خبری به سر می برد.
شهروند منجیلی با ابراز تأسف از عدم توسعه یافتگی شهرستان رودبار، این مهم را نتیجه مدیریت ضعیف و سهل انگاری های مسئولان در ادوار مختلف دانست، و بیان کرد: شهرستان رودبار برای در آمدن از بن بست نیاز به مدیران جهادی و میدانی دارد شهرستان رودبار برای در آمدن از بن بست نیاز به مدیران جهادی و میدانی دارد.
مهری با تاکید بر توجه ویژه استان و کشور به شهرستان رودبار، احیای این شهرستان در بخش های مختلف را نیازمند عزم ملی دانست و تصریح کرد: بسیاری از مسئولان استانی و کشوری، شهرستان رودبار را فقط مسیر ترانزیتی لوشان تا رستم آباد می دانند و دامنه توجهات به نقاط مختلف شهرستان کمرنگ شده است.
جای خالی ۳۱ خرداد در تقویم
«۳۱ خرداد ۶۹» که یادآور زلزله هولناک و تأسف بار رودبار است زلزله ای که در آن در عرض چند ثانیه وحشت آور، قریب به ۴۰ هزار نفر شهادت گونه جان به جان آفرین تسلیم گفتند و این حادثه خون بار به عنوان یکی از فجایع انسانی مرگبار تاریخ لقب گرفت تاریخی که به یمن بی توجهی، سهل انگاری ها و غفلت های صورت گرفته از سوی مسئولان شهرستان رودبار و استان گیلان هیچ جایی در تقویم رسمی کشور و حتی استان گیلان ندارد.
«۳۱ خرداد» روزی که یک شهرستان عزادار عزیزانشان هستند و عزای عمومی در دیار صلح و دوستی پا برجاست و شکوفه های بر بار نشسته زیتون هم از این داغ بر دل نشسته به شِکوِه می رود، آن وقت به خاطر نبود محدودیت قانونی در گوشه دیگر این استان عزیز، مجوز اجرای کنسرت های شاد داده می شود، حداقل انتظار مردمان غم دیده سرزمین صلح و دوستی، قرارگیری حادثه تلخ ۳۱ خرداد در تقویم رسمی کشور و استان گیلان است، تا متولیان امر برای صدور مجوز حواسشان به وقایع «تقویم» باشد.