به گزارش سایت خبری تحلیلی لنگرخبر، فارس: فاطمه مظفری پور: برای خرید مانتو، خود را به بازار اصلی بوشهر رساندم، قد حدودا 65 تا 70 سانتی و جلوباز بودن، وجه مشترک بازار متنوع مانتوها بود؛ در پشت قاب ویترین مغازه‌ها، مانتوهایی دیده می‌شد که بیشتر از صنعت عجیب و ناملموس مد و پوشاک جهانی پیروی می‌کردند، صنعتی که در قانونی نانوشته به القا و تحمیل طرح‌هایی به جهان می‌پردازد که اهداف خاص سرمایه‌گذاران را دنبال می‌کند. 

 

لباس‌ها از پس و پیش آب رفته بودند

بیش از 5 ساعت مغازه‌ها و پاساژ‌ها را زیر و رو کردم، مانتو‌ای که می‌خواستم را چند مغازه‌ای داشت؛ سبز یشمی تیره، حتی آبی کاربنی، با طرح‌هایی جذاب اما همه‌شان انگار از پس و پیش قیچی شده بودند! یا آستینشان کوتاه بود و یا قدشان را از پایین گرفته بودند.

_آقا، مانتوی سبز یشمی تیره یا آبی کاربنی دارید؟

_سبز و آبی؟ آره دیگه چنتا همونجا آویزونه، بیارم پایین؟

_نه اون که سبز نیست! اون سبز زیتونیه.

_ای بابا، از دست شما خانوما! سبز، سبزه دیگه، راست و چپ نداره!

بعد از این همه گشت‌وگذار در مغازه‌ها آن هم فقط برای یک مانتو، ترجیح دادم از موضع خود پایین بیایم و بی‌خیال رنگ بشوم و تمرکزم را بگذارم روی یک مانتو که حداقل درست بالای زانو بخورد و طرح آستینش کوتاه نباشد.

_حالا رنگش زیاد مهم نیست، یه مانتو که مدل آستینش سه ربع نباشه، دارید؟

چند ثانیه‌ای پیشانی‌اش را خاراند و می‌گوید: «آره اون سمت چپیا همه آستین بلندن.»

بازار در تسخیر لباس‌های غیرمتعارف!

به سمت آنجایی که اشاره کرد رفتم؛ حداقل سه نوع آستین بالنی، فانوسی و حتی ژولیت را داشت اما باز هم قدشان کوتاه بود! وقتی می‌گویم کوتاه یعنی حداقل 25 سانت بالاتر از زانو! و البته با اتیکت‌هایی که قیمت آنها را 500 تا یک میلیون تومان نشان می‌داد.

_آستیناشون خیلی خوبنا ولی، قدشون خیلی کوتاهه که!

مرد فروشنده با نگاهی که بیشتر شبیه زل زدن بود و لبخندی که گوشه‌ لبش نشسته بود، گفت: «حاج خانوم شما برو عبا بخر، مغازه بغلیمون داره.»

لباس‌ها را سر جایش گذاشتم و از پیشنهاد سخاوتمندانه‌اش تشکر کردم و بیرون زدم. جوری تشکر کردم که انگار اصلا کنایه سنگینش را نفهمیده‌ام، طوری که انگار حتی از حاج خانم گفتنش هم چندشم نشده بود.
 

 

قیمت‌ مانتوهای اسلامی، گران‌تر از مانتوهای نامتعارف!

ده متری جلوتر یک پاساژ را دیدم و با این نگاه که این پاساژ در بوشهر معروف است وارد یکی از مغازه‌هایش شدم. مغازه کوچک بود و در ازدحام پنج یا ۶ نفره جمعیت گم شدم.

درحال زیر و رو کردن مانتوهایش بودم که آقای فروشنده گفت: «می‌تونم بتون کمک کنم؟»

_یه مانتو می‌خوام که واقعا مانتو باشه، قدش مثل بلوز نباشه و آستینش هم معقول دیده بشه.

فروشنده از سرخوردگی من خنده‌اش گرفت و به خانم جوانی که کنارش ایستاده بود گفت: «اون مانتو گلبه‌ای رو بیارید برا خانوم.»

مانتو را به دستم داد و گفت: «می‌تونید یه تن بزنید، ببینید اندازه‌تون هست یا نه، دو تا رنگ دیگه‌اش هم هست.»

مانتو نه کوتاه بود و نه آستین سه ربع اما جلو باز بود! بدون دکمه! اینبار دیگر اعتراضی به این نکته نکردم و همان را پوشیدم.

_اندازه بود، چقد باید تقدیم کنم؟

_پسندتون بود پس، قابل نداره، یک و 250.

با نگاهی به مانتوهای کوتاه‌تر و جلوبازی که عنوان «پوشا بودن» به آنها نمی‌خورد و البته در رنج قیمتی 300 تا 800 هزار تومان دیده می‌شدند، گفتم: «یک میلیون و 250! چقدر خوش رنگ و خوش قیمتم هست.»

اینبار خنده روی لبش به قهقهه رفت و گفت: «قیمتا همینه دیگه خانوم، همه چیز گرون شده، اینم مثل بقیه چیزا.» مانتو را حساب کردم و درحالی که به فکر یک خیاط بودم تا تکمه روی مانتو بگذارد از مغازه بیرون رفتم.

مملکت اسلامی، گرفتار در گودال‌های جنگ فرهنگی!

پیاده‌‌روها را با هدف رسیدن به خانه طی کردم، چالش امروزِ مانتو خریدنم، حسابی ذهنم را درگیر کرده بود، درگیر اینکه چرا یک مانتوی معقول باید این همه سخت پیدا شود، اصلا گیرم یکی بخواهد حجاب و عفاف پیشه کند؛ وقتی برای خرید یک مانتو انقدر در‌به‌در شود و تنوع گسترده مانتوهای نامعقول جلو باز و کوتاه و پاره‌پوره در جلوی چشمش باشد، چطور می‌تواند از تصمیمش منصرف نشود! 

 

در همین فکر، طبق عادت همیشگی تابلوهای اطراف خیابان را می‌خواندم که سمت چپ راه، نام اداره میراث فرهنگی به چشمم خورد، فکری تازه به ذهنم رسید؛ اینکه مردم قدیم بوشهر که کمتر درگیرودار این جنگ‌ فرهنگی بودند چگونه لباسی را می‌پوشیدند. 

با خود می‌گویم حتما جایی مثل میراث فرهنگی چند تحقیق یا حداقل دو سه تا اطلاعات از لباس بانوان در چند صد سال قبل استان بوشهر را دارد.

با این که ۵۰ متری از میراث دور شده بودم اما بازگشتم و در اداره میراث فرهنگی، پرسان پرسان با عنوان به اینکه خبرنگار هستم و به دنبال گزارشی از حوزه لباس زنان قدیم بوشهر من‌ را به سودابه معموری معرفی کردند.

 

این شما و این بوشهر هزار فرهنگ و آئین!

سودابه معموری مسؤول ثبت آثار میراث فرهنگی بوشهر بود، او با روی گشاده من را روبه‌روی خود نشاند. از خوش‌و‌بش کردن که گذشتیم، گفتم: «اگر الان در بوشهر قدیم بودیم من وشما چه لباسی می‌پوشیدیم؟»

سودابه لبخند زد و گفت: «خب بستگی داره کجای بوشهر باشی؛ استان بوشهر بخاطر هم جواری با خلیج فارس و تبادل تجاری که با کشور هند و بقیه کشورا داشته لباس‌های قسمت شمال با جنوبش از سر تا پا باهم متفاوت بودن.»

سودابه همچنان که سعی می‌کند با اشاره‌های دستش توصیف‌های خود را بهتر به من برساند می‌گوید: «بانوان ما پیراهن بلند دورچین به همراه عبای سیاه، مقنعه نازک و شلوار چیت می‌پوشیدن و نوعی کفش صندل به نام «کوش» هم استفاده ‌می‌کردن.»

سودابه گفت: «اگر ما توی بوشهر اون زمان بودیم لباس رسمی‌ای که الان می‌پوشیدیم یه جامه‌ گشاد به نام پیراهن عربی بود و البته با تزئینات خیلی قشنگ و جذاب! ولی زنان توی استان بوشهر بیشتر با چادر محلی خاص خودشون در انظار ظاهر می‌شدن.»

 

بوشهر؛ میراث‌دار فرهنگ قجری‌ها

-منظورتون از اینکه می‌گید «بوشهر قدیم» یعنی چه دوره‌ای دقیقا؟

-خب ببین! این نوع پوششی که برات توصیف کردم بیشتر برمی‌گرده به اصالت لباس‌های دوره قاجار. این لباس‌ها از پارچه حریری که از هند به ایران میومده ساخته می‌شده که بوشهری‌ها بهش پارچه «گُلابتون» می‌گفتن».

درحالی که تصاویر مربوط به لباس‌های محلی را در کامپیوترش زیرورو می‌کرد، طوری که انگار ناگهان چیزی به یادش آمده باشد، گفت: «این پارچه‌هایی که واست گفتما، زنای بوشهری با هنر خاصی روش گل‌های برجسته کار می‌کردن؛ یه بار مادرم هم بهم گفت که این پارچه‌های گلدوزی شده جزو لباس‌های خاص اعیونی بوده طوری که هرچی این گلدوزی‌ها بیشتر می‌شده، اصالت اون خانواده رو نشون می‌داده.»

او از پشت میزش، بلند شد و همزمان که با دستش جایگاه گلدوزی‌ روی جامه زنان رو شرح داد، گفت: «می‌دونی! لباس‌های زنای بندر گناوه و ریگ و جزیره خارگ تنبون‌های خیلی گشاد و کوتاهی داشتن که بیشتر توی محافل زنانه و عروسی‌ها همراه با زینتای خاص به‌خصوص خلخال استفاده می‌شده.»

آنطور که آن زن محقق می‌گفت دامن‌های چیندور کوتاه از نمادهای اصیل زنان ایرانی است. او می‌گوید که همه این زینت‌ها زیر عبا‌یی پوشیده قرار می‌گیرفته است و در مجالس خاص این عبا‌ها بیرون آورده شده تا دامن‌ها و چین‌دوزی و گلدوزی‌های جامه رنگی اصلی نمایان شود.
 

 

خوس دوزی؛ شاهکار لباس محلی زنان بوشهر

سودابه انگشت اشاره‌اش را بالا آورد و همزمان با چشمان ریز شده و تن صدایی که حالا پایین‌تر آمده بود گفت: «ولی ببین شاهکار لباس و هنر زنای بوشهری خوس دوزیه؛ انقده این هنر ظرافت و سختی داره‌ها که شاید ۹۹ درصد زنایی که این هنر رو کار می‌کنن فقط جنبه شخصی و محلی واسشون داره، یعنی اصلا کسی به فروش کارش فکر نمی‌کنه و برای قیمتی نمی‌ذاره.»

سودابه معموری طرح این دوخت را روی کاغذی برایم ترسیم کرد و سپس گفت که گاهی هنر خوس دوزی روی یک روسری تا یک سال زمان می‌برد و برای همین این لباس‌هایی که این هنر رویشان کار شده است بیشتر مخصوص دخترانی است که مادرانشان آن را به‌عنوان هدیه عروسی به آنها می‌دهند.

بعد از گفت‌وگو بازهم به سمت همان مغازه‌های لباس فروشی رفتم اما اینبار با تصور آویزان بودن لباس‌های دورچین شده به همراه آستین‌هایی که خوس‌دوزی شده‌بود. لباس‌هایی فارغ از تقلید کورکورانه از صنعت مدگرایی غرب، هنر ظریف‌کاری دستان مردم هنرمند بوشهری روی آن دیده می‌شد؛ اگرچه این تخیلات از واقعیت دور بود و یا شاید هم خیلی دور! اما حداقل تصورش هم الهام بخش بود.

پایان خبر/

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان