هم نام نهمین امام شیعیان بود. او را الگوی خود قرار داده بود و قدردان این نام گذاری بود، گرچه رحلتش شهادت نبود اما شهید زیست و شهادت گونه عروج یافت.

خبرگزاری فارس-رشت، فاطمه احمدی؛ او را به نمازش می شناسند. به احوالاتی که زمان تشهد و سلام داشت. به دل کندنی که طاقتش را نداشت. گویا نمی خواست سلام نماز را تمام کند. انگار سلام او را از یارش دور می ساخت، و سلامش می شد طولانی ترین بخش نمازش. سلامی بغض آلود و بعد جدایی چند ساعته از معبود.

نه ! این هم درست نیست. او در تمامی احوالاتش در کنار خالقش بود. او را در نظر داشت و برای رضای او می ایستاد، می نشست و حتی در خواب نیز در محضر او بود. وقتی به عکس هایی که در خواب از او گرفته اند نگاه کنی فقط نور می بینی و آرامش. عالمی چنین گران قدر قطعاََ در حضور پرودگار این گونه آرام و آسوده پلک روی هم می گذارد.

 

ساده بود و ساده گذران عمر می کرد. شاید کمتر کسی در آن زمانه حیاتش او را می شناخت. شاید وقتی رفت جهانی شد و تازه فهمیدیم که بود که رفت ... ما همواره این گونه ایم قدر عافیت را زمانی می دانیم که نداریم. بهجت را، نور عارفان را وقتی بود به شایستگی قدر ندانستیم.

پرده اول/ اهلِ وِلا

معتقد بود خدا هر که را بخواهد بیشتر می آزماید. روزی از او پرسیدند: « آیا ممکن است این بلاهای وارده از باب عقوبت و کیفر گناهان نباشد، بلکه به جهت ترفیع درجات و از باب «أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ؛ بلا، برای دوستی است، باشد؟»

می گفت: «برای اهل ولا مطلب روشن است؛ هرچه بیشتر مبتلا گردند، یقینشان زیادتر می شود. میثم بر سرِ دار بود، هر آن و هر لحظه اطمینان و ایمانش بیشتر می شد؛ زیرا به او خبر داده بودند. در هر حال، از سوی حضرت امام زمان (عج) زیاد سفارش شده و اصرار شده که در این زمانه و زمینه، دعای فرج بسیار خوانده شود.»

کودکی آیت الله بهجت

هم نام نهمین امام شیعیان بود. او را الگوی خود قرار داده بود و قدردان این نام گذاری بود. گرچه رحلتش شهادت نبود اما شهید زیست و شهادت گونه عروج یافت.

کربلایی محمود بهجت، از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود. درعین گرفتاری همواره دستگیر مردم نیز بود. اهل ذوق و ادب بود و در رثای اهل بیت (ع) به ویژه امام حسین (ع) شعر می سرود. مرثیه های جان گداز او پس از گذشت نیم قرن زبان زد مداحان است.

اگر فرزندی در لوای چنین پدری تربیت شود آیا نبایست عالمی پرهیزگار و خدا ترس از آب در بیاید؟ محمد تقی را پدری تربیت کرد که دلسوخته خاندان عصمت بود. او همواره در مجالس حسینی شرکت داشت و از همان ابتدا از انوار چنین محافلی بهره مند می شد.

پرده دوم/ ماجرای بشارت برای ولادت

نقل است که در اواخر دوره قاجار وبا در کشور زیاد شد و در شهرستان فومن از شهرستان های گیلان این بیماری به حدی زیاد شد که تعداد انگشت شماری از مردم باقی مانده بودند. روزی کربلایی محمود بهجت وقتی تنها ۱۵ یا ۱۶ سال داشت به دلیل ابتلا به بیماری وبا در بستر بیماری بود آن قدر حال و روزش بد بود که سایرین امیدی به بهبودی اش نداشتند. در آن حالت بیماری بود که ناگهان صدایی شنید که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، او پدر محمدتقی بهجت است»

در این احوالات بود که به خواب رفت. مادر محمود بالای سر فرزندش نشسته بود، فکر می کرد فرزندش از دنیا رفته و بالای سرش گریه و زاری می کرد. ساعاتی گذشت و محمود از خواب برخاست و پس مدتی تحمل بیماری به طور کامل بهبود پیدا کرد.

پدر و برادران آیت الله بهجت، از راست به چپ: میرزا مهدی (معروف به میرزا عطایی)، کربلایی محمود (پدر) و محمدحسین

از این ماجرا چند سالی گذشت تا اینکه کربلایی محمود بهجت تصمیم به ازدواج گرفت. اما آن روزها و آن بیماری و آن صدا را از یاد برده بود. چرا که وقتی صاحب فرزند شد نام هیچ کدام را محمد تقی نگذاشت. نام نخستین پسرش را مهدی گذاشت تا نام پدرش را زنده نگه دارد. فرزند دومش دختر بود و سومین فرزندش را نیز محمدحسین نام گذاری کرد. اما هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت کرد به یکباره ماجرای بیماری اش را به خاطر آورد و سرانجام نام پسر چهارمش را «محمدتقی» گذاشت.

اما محمدتقی زمانی که کودکی قریب به هفت ساله بود در حوض آب افتاد و از دنیا رفت. محمود و همسرش مرضیه خانم از این بابت بسیار غمگین شدند. با خود می گفتند آن بشارت چه بود و این مرگ زود هنگام به چه علت است؟ این غم و این سؤال مدام در ذهنشان بود.

هفت سال از این ماجرا گذشت. مرضیه خانم نذر و نیاز می کرد تا خداوند فرزند دیگری به آنان عنایت کند تا اینکه محمود و همسرش در دومین روز از شهریور ماه سال ۱۲۹۵ شمسی دوباره صاحب فرزند پسری می شوند و نام پسر چهارم را بر پنجمین فرزند خود می گذارند به امید اینکه شاید این بار تعبیر آن رؤیای صادقه را شاهد باشند، و اینگونه بود که محمدتقی بهجت پا در زمین خدا گذاشت.

محمدتقی تنها ۱۶ سال داشت که مادرش را از دست داد و پس از آن، خواهر بزرگترش جای خالی مادر را برایش پر کرد. مرگ مرضیه همه خانواده را تا مدت ها سوگوار کرد. محمدتقی نیز از آن پس شده بود هم نشین خلوت های پدر و از نزدیک شاهد ارادت پدر به خاندان پیامبر اسلام بود. محمدتقی گاهی خود نیز با الگو گرفتن از پدر، مرثیه هایی می سرود و آرام آرام محبت و عشق سومین امام شیعیان در دل او نیز خروشید و تا آخر عمر با محبت این خاندان زندگی کرد.

 

پرده سوم/ از مکتب خانه تا عراق

زمزمه مرثیه های حسینی، از کوچه باغ های فومن، او را به گوشه دنج مکتب خانه مُلاحسین کوکبی فومنی کشاند و پای تلاوت آیات پرشور قرآن نشاند. در آن سکوت شورانگیز با نوای ملکوتی «الحمدلله رب العالمین» آشنا شد. آنگاه خود زبان به تلاوت آیات بیّنات گشود و شوق مندانه سوره هایی از قرآن کریم را به خاطر سپرد. اما روح تشنه اش همچنان جویای زلال معرفت بود و پیمانه الفاظ و حروف سیرابش نمی کرد.

دروس حوزوی را در کنار برخی متون فارسی مانندبوستان، گلستان و کلیله و دمنه فرا گرفت و طی هفت سال کوشش مستمر، در زمرۀ شاگردان برتر استادان جا گرفت. اما این مقدار، همۀ بهره و نصیب محمدتقی از حوزه علمیه فومن نبود. این دوره به لحظه های ناب کسب معرفت و اخلاق و تهذیب نفس و کسب فیض از محضر عالمانی چون آیت الله حاج شیخ احمد سعیدی فومنی آراسته شد. لحظه های دل انگیز حضور در نماز آن عالم بزرگوار که افزون بر خضوع و خشوع ربانی، حالاتی شگفت و راز آلود در تکلم عاشقانه اش با خداوند داشت، توأم با شکوهی معنوی بود که هیچ گاه از خاطر امام و مأموم محو نشد.

پرده چهارم/ فَرّو الی الحسین(ع) ...

بدون شک در لحظه های خلوت محمدتقی با استادان حوزه علمیه فومن که از دانش آموختگان نجف بودند، او را به وجد می آورد و قلب مشتاق حرم حضرت علی(ع) و حضرت امام حسین (ع) کرده و پای آن قبور نورانی می نشاند. پدر که شوق فرزند فاضلش را دید، همراه یکی از دوستان متمکنش که قصد تشرف به عتبات داشت، او را به کربلا فرستاد.

بنابراین، محمدتقی که حالا تنها ۱۴ سال داشت، برای تکمیل دروس حوزوی راهی عراق شد.

اما او در سفر اول، موفق به خروج از مرز نشد و مأموران مرزی به بهانه عدم همراهی والدین یا نداشتن جواز خروج، از ورودش به عراق جلوگیری کردند. این اتفاق اگرچه روح مشتاقش را آزرد، اما یادآوری رخدادی معنوی در دوران کودکی اش، او را مطمئن ساخت که به کربلا خواهد رفت و اینگونه نیز شد؛ سرانجام توانست خاک مقدس کربلا را ببوسد.

محمدتقی به منزل عمویش که در آن زمان مقیم کربلا بود، وارد شد و پس از حدود یک سال به مدرسه رفت و در حجره ساکن شد. حوزۀ علمیه کربلا در آن زمان، استادان مهمی را در خود جای داده بود و محمدتقی در این سال ها ادبیات عرب و بخشی از کتاب های فقه و اصول را خواند و در سال دوم سکونتش در کربلا، با حضور پدرش کربلایی محمود و در نزد حضرت آیت الله حاج شیخ جعفر حائری فومنی به کسوت روحانیت درآمد.

چهار سال در کربلا از محضر اساتیدی مانند مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم خویى استفاده کرد. در سال ۱۳۱۲ شمسی براى ادامه تحصیل به نجف اشرف رفت و سطح عالى علوم حوزه را در محضر علمایی مانند شیخ مرتضى طالقانى به پایان رساند و برای تحصیل در دروس خارج، در محضر استادان طراز اول نجف و استوانه های فقه و اصول و معارف اهل بیت (ع) همچون آیت الله آقا ضیاء عراقی و آیت الله میرزای نائینی در اصول و آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی در فقه زانوی ادب زد و در محضر دریای ژرف حکمت فقیه اهل بیت (ع) و فیلسوف وارسته، آیت الله غروی، آرام گرفت و سال ها ماندگار شد. همچنین از محضر درس فقیه برجسته آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی بهره برد.

 

این طلبه فومنی همچنین در تألیف کتاب سفینه البحار محدّث کبیر، حاج شیخ عبّاس قمی(ره) را یاری کرد.

* بهجت فومنی یا فاضل گیلانی؟

عارف نامی و سالک بی همتا، حضرت آیت الله میرزا علی قاضی تأثیر بسیاری بر روش عرفانی و کسب مراتب معنوی آیت الله بهجت گذاشت. محمدتقی با ورود به نجف اشرف در سن ۱۸ سالگی، گمشده خود را در وجود این استاد بزرگ یافت و سال ها در محضر پر فیض آن دریای عرفان و معنا، شاگردی کرد. آیت الله قاضی نیز به این شاگرد مستعد و حقیقت جوی خود عنایت ویژه داشت و از سر صمیمیت و محبت، او را «فاضل گیلانی» خطاب می کرد.

پرده پنجم/ بازگشت به وطن

۱۲ سال بعد و در سال ۱۳۲۴ شمسی، محمدتقی که حالا اواخر دهه ۲۰ زندگی اش را می گذراند با قلبی آکنده از معنویت و عشق به شریعت راهی وطن شد و در زادگاهش تشکیل خانواده داد و در حالى که آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم، در زمانى که هنوز چندین ماه از مهاجرت حضرت آیت الله بروجردى به قم نگذشته بود، موقّتاً مقیم این شهر مقدس شد و خبر رحلت اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف را یکى پس از دیگرى مى شنید به همین دلیل برای سکونت در این شهر مصمم شد.

چندی از حضورش در قم نگذشته بود که در ۲۸ صفر سال ۱۳۶۵ هجری قمری، برابر با سال ۱۳۲۵ هجری شمسی، پدر مهربانش با خاطری آسوده از سرنوشت فرزند، به دیار باقی شتافت و فرزند را داغدار وجود مهربان و گرامی اش کرد.

 

در زمانی که آیت الله بهجت در قم مشغول تحصیل بود از محضر آیت الله بروجردی، امام خمینی (ره) و آیت الله گلپایگانی یز بهره برد و همواره از شاگردان برجسته بود.

آیت الله مصباح درباره نبوغ این عالم گران قدر می گفت: «آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی در قم درس را آغاز کرده بودند از شاگردان برجسته و از مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً استادانی که درس خارج می گویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که ضمن این که بیش از همه مطالب را ضبط می کنند، احیاناً اشکالاتی به نظرشان می رسد که مطرح و پیگیری می کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند.»

پرده ششم/ سیر و سلوک عرفانی

بهجت که بهجت عارفان مشهور است، نه تنها در فراگیری علوم حوزوی و دینی که در سیر و سلوک و عرفان نیز سرآمد بود و هرکه در محضر او بود این را گواهی می دهد که انوار الهی در چهره مبارکش و قلب سرشار از معرفتش پیدا بود.

 

* نمازش، نمازش و نمازش ...

نمازش پُر بود از محبت بین خالق و مخلوق، سلام نمازش شده بود رمزی برای محبانش، همگی مات و مبهوت ارادت و اخلاصی بودند که محمدتقی در نمازش به درگاه الهی ایراد می کرد. وقتی می گفت: السلام علیک یا ایها انبی ... گویا محمدِ خدا را در پیشگاهش می دید و می خواست آن قدر این خطاب را ادامه دهد تا همیشه او را در پیشگاهش ببیند و دلِ دل کندن از نماز نداشت.

آیت الله مصباح درباره معنویت این عالم جلیل القدر می گفت:«پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی بودند؛ چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان می دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است.»

پای درس آیت الله بهجت

 

پرده هفتم/ درجه علمی

این طلبه جوان فومنی، از دیار میرزای گیلانی نه تنها در کسب معارف سرآمد سایر هم حجره ای هایش بود که در کسب مقامات علمی نیز برترین بود. از آیت الله مشکینی نقل است که حضرت آیت الله بهجت از جهت علمی (هم در فقه و هم در اصول) در یک مرتبه بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند.

از حجت السلام امجد شنیده اند که آقای بهجت در علمیت در افق اعلی است. فقیهی بسیار بزرگ است که باید مجتهدین پای درسش باشند تا نکته بگیرند و بفهمند. او می گفت: «حق این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آن هایی که به نقل اقوال بسنده می کنند.»

پای درس آیت الله بهجت

 


* تشویق بزرگان به شرکت در درس آیت الله بهجت

آیت الله مصباح درباره چرایی جذب شدن به آیت الله بهجت می فرمود: «اوّلین چیزی که ما را جذب کرد؛ آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجاً متوجّه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیله ای باشد هم از معلومات ایشان بهره ای ببریم و هم بهانه ای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهره مند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت می کردند و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجره ای در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی) خدمت ایشان درس داشتیم. بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد، از آن به بعد در منزل، خدمتشان می رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود ۱۵ سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده هایی می بردیم که در بسیاری از درس ها کمتر یافت می شد.»

شهید بزرگوار استاد مرتضی مطهری نیز به درس این عالم ربانی عنایت خاصی داشت و می فرمود: «حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.»

پرده هشتم/ثروتمندترین مرد جهان

بزرگان زیادی این عالم جلیل القدر را تأیید کرده اند و درباره شخصیت معنوی او به دیگران سفارس کرده اند، به عنوان مثال امام خمینی(ره) می فرمود: «جناب آقای بهجت، دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند. ایشان دارای موت اختیاری هستند».

علامه طباطبایی او را عبد صالح معرفی کرد و سید رضا بهاءالدینی اعتقاد داشت که ثروتمندترین مرد جهان، به لحاظ معنوی، آقای بهجت است.

محمد تقی جعفری هم دباره شخصیت این طلبه گیلانی می گوید: «مصداق بارز علما، آیت الله بهجت هستند. صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان، خود سر تا پا موعظه است. من هر وقت ایشان را می بینم، تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی است.»

 

پرده نهم/ عدم قبول مرجعیت تا ۸۰ سالگی

بهجت عارفان، در راه مرجعیت نیز هرگز قدمی برنداشت؛ بیش از ۳۰ سال به تدریس دروس خارج فقه و اصول پرداخت اما همواره از پذیرش کرجعیت سر باز زد اما بعد از ارتحال آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی و در پی درخواست های مصرانه و مکرر گروه بسیاری از عالمان و مؤمنان، انتشار رساله را اجازت فرمود؛ اگرچه با نوشتن نامش بر روی جلد رساله مخالفت کرد.

آیت الله مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی این حکیم عالی قدر گفته بود: «بعد از مرجعیت، منزل آیت الله بهجت هیچ تغییری نکرد، ملاقات و پذیرایی از بازدیدکنندگان در منزل امکان نداشت؛ لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیّه از ملاقات کنندگان پذیرایی می شد. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن ۸۰ سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی کرد که زیر بار چنین مسؤولیتی برود و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسؤولیتش را قبول بکنند. بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤولیت را بپذیرند. باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجّت را بر دیگران تمام کرد که می شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون این که تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید.»

 

پرده دهم/ وصالِ دوست

از شهریور ۱۲۹۵ تا اردیبهشت ۱۳۸۸، زمینِ خدا روزها و شب هایی را به خود دید که بنده مخلصی در آن سر به سجده می گذاشت و پیشانی نورانی اش آثار این عبادت ها را در آغوش خود کشیده بود. غروب یکشنبه، بیست وهفتم اردیبهشت سال ۱۳۸۸ اما غروب آفتاب در این یکشنبه رنگش متفاوت تر از همیشه بود. گویا دیدگان شفق آسمان حالت گریه داشت، اندوهگین بود و خبر تلخی را با خود می آورد.

وقتی خبر رحلت آیت الله بهجت فومنی در شهر پیچید بهت و حیرت و ناله و شیون شهر را فرا گرفت. سیل مشتاقان و شیفتگان فقاهت و مرجعیت به سوی قم سرازیر شد. شهر فاطمه معصومه (ع) غرق در سوگ و مردم همه سیاه پوش عزای آقامحمدتقی شده بودند. خیل جمعیت به حدی زیاد بود که یادآور تشییع تاریخی آیت الله بروجردی شد. از عامی و عارف، از فاضل و کاسب و از همه طبقات مردم در تشییع پیکر مردی حضور رساندند که سینه اش مالامال از عشق و شیفتگی بود و یادگاری مقدس از خود بر جای گذاشت.

مراسم تشییع پیکر آیت الله بهجت در حرم حضرت معصومه(س)

پیکر مطهر آن پیر راحل در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) در مسجد بالاسر در خاک مشک بوی عصمت آرمید. برای او که عبد صالح خداوند بود و در تمام دوران زندگی اش جز به بندگی نمی اندیشید، لحظۀ دیدار معبود، آغاز لذت محض روحانی بود. دیدار با سفیر خوش روی حق، نتیجه ۹۰ سال مجاهدت در راه معشوق بود. آسودن در آغوش امن و رحمت الهی، نصیبی است که بهای آن پاکی و عبودیت است. آن روز، در حالی که روحی بزرگ و شاد به آسمان ها پر می کشید، هزاران شیفته معنویت و پاکدامنی، اشک حسرت می ریختند.

خیل جمعیت در مراسم تشییع آیت الله بهجت در قم

اگر کعبه، شمع جمع حاجیان است، صحن و سرای مسجد فاطمیه قم، زیارتگاه دل های عاشق است و هنوز مشتاقان «نماز بهجت» به شوق دیدار پیر و مراد خویش به آنجا می روند و دل و روح به در و دیوار آن متبرک می کنند.

پایان پیام/۸۴۰۰۷

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان